۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۵ : ۰۶
عقیق: خاطراتی خواندنی از صیاد شیرازی:
رئیس دفتر کسی بودم که به من یاد داد چه طور زندگی کنم
احمد آرام: لحظه لحظه هایی که من و همه کسانی که با صیاد کار کرده ایم، از در کنار او بودن درس زندگی آموخته ایم. افسر وظیفه ای که تلفنچی دفتر معاونت بازرسی بود، وقتی خدمتش تمام شد. گفت: من در این مدت سه چیز از تیمسار یاد گرفتم؛ کم بخورم، کم بخوابم، زیاد عبادت کنم.
محمد کوششی: اخلاق و منشش اینگونه بود که با بزرگمنشی با همه با احترام و محبت رفتار می کرد؛ از پیشرفت دیگران خوشحال می شد و این در خوشحالی در رفتارش و گفتارش هویدا بود زیرا به این مهم اعتقاد داشت که « اگر می خواهید خدا به زندگیتان برکت دهد، به چیزهایی که دارید قانع باشید.»
امیر رنجبر نیکدل: خیلی ها در دفتر یا هر کجا صیاد را می دیدند با او دردل می کردند و او هم از همه بدون استثنا شماره تلفن و آدرس می گرفت و جلوی اسمشان مشکلتان را می نوشت. شماره تلفن دفترش را هم می داد و بعد از تحقیق و مطمئن شدن از مستحق بود شان، هر کاری از دستش برمی آمد برای او می کرد.
صیاد یک چنین فرماندهی بود
احمد دادبین: صیاد همه کارهایش روی یک خط سیر بود که به خدا می رسید و برای ماندن در این خط شبانه روز زحمت می کشید و تلاش می کرد.
فرمانده نیرو که شدم با خط خوش یک نامه تبریک برایم فرستاد با این مضمون؛ «در حدیث برای ما نقل کرده اند که اگر می خواهی حال و روح درستی در اقامه نماز داشته باشی، به این بیندیش که نمازت، آخرین نمازت است. با الهام از نکته فوق همیشه به خودنهیب می دهم اگر می خواهی درست از آزمایش خدا و انجام تکلیف الهی برآیی به این موضوع بیندیش که مسئولیت کنونی ات آخرین تکلیف و وظیفه الهی است که بر دوشت نهاده شده. آن وقت است که زمینه پیدا می کنم نیت، فکر، زبان، قلم و عملم رنگ الهی گیرد و کار را برای خدا انجام دهم. با چنین روحیه و تفکری قلبم مالامال امید می شود به این که خدای متعال به من معرفت، بصیرت و دست گیری(از جانب خودش) بخشد.چون کار به خودش تعلق دارد...»
سید جواد پاکدل: همیشه در قنوت نمازهایش از خدا شهادت می خواست. به من می گفت : دیگر صبرم تمام شده است . نمی دانم بالاخره در شهادت به رویم باز می شود یا نه؟