۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۳ : ۰۹
عقیق: قرآن
حکیم در آیه 26 سوره بقره می فرماید: إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْىِ أَن یَضْرِبَ
مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ
فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ
فَیَقُولُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَاذَا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَ
یَهْدِى بِهِ کَثِیرًا وَ مَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ / خدا ابایى
ندارد که به پشه و کمتر از آن مثل بزند. آنان که ایمان آورده اند مىدانند که آن
مثل درست و از جانب پروردگار آنهاست. و امّا کافران مىگویند که خدا از این مثل چه
مىخواسته است؟ بسیارى را بدان گمراه مىکند و بسیارى را هدایت. امّا تنها فاسقان
را گمراه مى کند.
این
آیه مبارکه خدا را با جمله "لا یستحیی" توصیف می کند و یادآور می شود که
خدا از زدن برخی از مثل ها که جنبه های هدایتی دارند شرم نمی کند.
اکنون
سوال می شود: شرم کردن یا نکردن از صفات موجود امکانی است که پذیرای تأثر از عوامل
درونی و برونی باشد در حالی که ذات اقدس خدا فراتر از آن است که پذیرای تأثیر
باشد. در واقع شرم یا حیا یک حالت روانی است که با گرفتگی روح همراه بوده و اثر آن
در اعضای انسان بالاخص چهره ظاهر می گردد و خدای بزرگ بالاتر از ماده تأثیرگذار
است تا نفیا و اثباتا محور این نوع امور روانی باشد.
این
پرسش به حیا اختصاص ندارد بلکه در تمام پدیده های روانی که از فعل و انفعال ذات
خبر می دهد نیز مطرح است مانند خشنودی و خشمگینی خدا که در برخی از آیات وارد شده
است از باب نمونه: "لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونک / خدا آنگاه که
مومنان با تو بیعت می کردند خشنود گردید" یا "غضب الله علیهم / خدا بر
آنان – یهود – غضب کرد" در حالی که خشنودی و خشمگینی که در زبان عربی به آن
رضا و غضب می گویند دو حالت روانی است که شرایط مساعد و نامساعد پدیدآورنده آن دو
است و در نتیجه ذات تحت تأثیر عوامل برون از خود قرار می گیرد.
پاسخ
در این موارد یک کلمه بیشتر نیست و آن این که نتیجه را باید گرفت و مقدمه را باید
رها ساخت.
حقایق
و معارف فراتر از جهان ماده - واقعیت اسماء و صفات خدا - وقتی در قالب الفاظی که
بشر برای رفع نیازهای روزمره خود آن ها را وضع کرده است درآمد برای خود چنین حالتی
پیدا می کند و این قصور و کوتاهی لسان بشری است که آن را یارای بیان حقایق جهان
بالا نیست و اگر برای بشر امکان آشنایی با زبان متناسب با معارف الهی بود به
کارگیری این الفاظ نیازی نبود.
از
طرفی چون سنت الهی بر این تعلق گرفته که با زبان مردم سخن بگوید و تمام پیامبران
با زبان قوم خود برانگیخته شده اند برای تفهیم یک رشته معارف از به کارگیری این
الفاظ که معنی ظاهری آن ها با ذات اقدس الهی مناسبت ندارد چاره ای نیست ولی در عین
حال افراد کنجکاو و آشنا به زبان قرآن می توانند با ضمیمه کردن دیگر آیات به اهداف
این آیات پی ببرند و بدانند که مقصود از وصف الهی با این اوصاف این نیست که ذات
اقدس الهی، کانون این نوع پدیده های روانی است بلکه هدف گزارش از واکنش های متناسب
با این دو پدیده است نه واقعیت خود آن ها.
از
این بیان هدف از به کارگیری واژه حیا درباره خدا و سلب آن از وی روشن می شود. مقصود
نفی واکنش های این پدیده روانی است، زیرا انسان خجول در سایه تحول روانی دچار
گرفتگی چهره و زبان می گردد در حالی که خدا از این واکنش پیراسته است لذا مقصود
خود را پوست کنده می گوید و می فرماید "ان الله لا یستحیی" یعنی او از
گفتن حقایق پروایی ندارد همچنان که افراد غیر خجول نیز چنین اند، لذا در برخی از
آیات می فرماید: " ... ان ذلکم کان یؤذی النبی فیستحیی منکم والله لا یستحیی
من الحق ... / جلوس طولانی شما در خانه پیامبر مایه ناراحتی او می گردد و از
بازگویی این حقیقت شرم می کند ولی خدا از بیان حق شرم نمی کند"
قرآن
در آیاتی برای تحقیر خدایان مشرکان و عمل آنان، دو مثل کوبنده زده که مایه ناراحتی
مشرکان گردیده است. گاهی برای ترسیم ناتوانی خدایان دروغین آنان می فرماید: خدایان
دروغین مشرکان به اندازه ای ناتوانند که نمی توانند مگسی را بیافربننند و اگر مگسی
چیزی از آن ها بگیرد قدرت پس گرفتن آن را ندارند چنان که می فرماید " ... ان
الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا ولو اجتمعو له و ان یسلبهم الذباب شیئا
لا یستنقذوه منه ... / آنان که جز خدا را می پرستند نمب توانند مگسی را بیافرینند
هر چند دیت به دین هم بدهمند هذگاه مگسی چیزی از آنان سلب کرد نمی توانند پس گیرند"
در
آیه دیگر خود مشکران را به عنکبوت و خدایان آنان را به لانه آن ها تشبیه می کند و
می فرماید: "مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و
ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون / آنان که اولیایی جز خدا برای خود انتخاب
کرده اند بسان عنکبوتی هستند که برای خود لانه ای ساخته و – بر آن اعتماد می کند –
در حالی که سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است"
این
نوع مثل ها مایه ناراحتی مشرکان عصر رسالت گردید و زبان به اعتراض گشوده و گفتند
هدف از این ضرب المثل ها چیست؟ تو گویی وحی الهی را بالاتر از آن می دانستند که
این نوع حشرات را مطرح کند و در اطراف آن ها سخن بگوید ولی غافل از یک نکته و آن
این که برای تحقیر خدایان مشرکان و خود آن ها یک چنین تشبیه هایی عین بلاغت و
ایراد سخن بر وفق اقتضای مقام است.
در
واقع جامعه شرک از این مثال های کوبنده سخت برآشفته بودند زیرا این نوع تمثیل ها کار
ده ها برهان و دلیل فلسفی را انجام می دهد و به مغز، حرکت و بینش می بخشد تا از
این نوع موجودات پست تر از مگس دست بردارند و بر خانه های سست بسان عنکبوت تکیه
ننمایند.
ملاک
صحت و استواری تمثیل این است که به مقصود عقلانی و انسانی گوینده تجسم ببخشد و امر
عقلانی را در لباسی حسی درآورد. هرگاه گوینده در مقام بیان عظمت آفرینش و آفریدگار
باشد باید از کهکشان ها و منظومه شمسی و آفرینش انسان و جهان سخن بگوید در این
گونه موارد، مطرح کردن پشه و مگس و لانه عنکبوت دور از بلاغت است هر چند آفرینش همگان
حاکی از قدرت بی پایان خالق آن هاست ولی چون نگرش جامعه به آن ها نگرش تحقیری است
نباید در این مقام از آن ها سخن گفت، ولی هرگاه هدف بیان تحقیر و بی ارزش جلوه
دادن بت ها و خدایان چوبین و فلزی مشرکان باشد هیچ تشبیهی بلیغ تر و گویاتر از
تمثیل های یاد شده نیست.
پی نوشت: