کد خبر : ۲۴۶۵۸
تاریخ انتشار : ۰۱ فروردين ۱۳۹۳ - ۰۷:۴۶

اشعاری ویژه فاطمیه و نوروز

بیا ای عید اما شادی من را نخواهی دید ، مریضی دارد این خانه، پریشان کسی هستم ، مریضی هیجده ساله ، لگد ، مسمار ، در ، دیوار ، مریضی دارد این خانه ، پریشان کسی هستم

عقیق: به مناسب تقارن ایام فاطمیه با نوروز ضمن عرض نسلیت به ذات مقدس امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف و نائب بر حقش امام خامنه ای حفظ الله و شیعیان پیرو شان ،جهت گرامی داشت ایام عزا دفتر شعری مختص تقارن فاطمیه و عید نوروز، جهت استفاده عموم عزاداران آمده شده که در ادامه می آید ،


1-
عید امسال پر از بوی گل یاس شده است
و پر از خاطره ی گندم و دستاس شده است
همه ی دشت گواهند که با بوی بهار
عطر یک خانه ی آتش زده احساس شده است
چینش سفره امسال تفاوت دارد
سین هر سفره ، سلامی است که بر یاس شده است
روضه ی چادر خاکی همه جا پیچیده
سیب ها طعم خوش کوثر و اخلاص شده است
ابر ،در هیات یک مستمِع مداحی است
بس که می گرید و دل نازک و حساس شده است
جان گل های جهان پیشکش یاسی که
زخمی سیلی باد و ستم داس شده است ... مریم سقلاطونی

2-
دلیلی هست اگر بی تاب و گریان کسی هستم
که من عمری ست در این خانه مهمان کسی هستم
برای گریه می میرم، به پای گریه می سوزم
که شمع روضه ی شام غریبان کسی هستم
در این قحطی کبوتر می شود گاهی نم اشکی
به گریه سایه بان بیت الاحزان کسی هستم
مریضی دارد این خانه، بهار امسال پاییز است
پریشان حال داغ برگ ریزان کسی هستم
کسی این جا دعا خوانده: خدایا، جان زهرا را...
کنار بستری حیرانِ طفلان کسی هستم
بیا ای عید! اما شادی من را نخواهی دید
مریضی دارد این خانه، پریشان کسی هستم ... سید علی رکن الدین

3-
--بند اول--
مه در محاق رفت و دل آسمان گرفت
خورشید تیره گشت و زمین و زمان گرفت
ناموس حق چو گشت شهید از جفای خصم
دربارگاه قدس دل عرشیان گرفت
برقی زد و ز ترکش پیر فلک جهید
تیر غمی که سینه ما را نشان گرفت
دانی چه شد چرا که به هم ریخت روزگار
دانی چرا ز غم دل صاحب زمان گرفت
دانی چه سوگواری و اندوه و ماتمی
شور و نشاط و سرخوشی شیعیان گرفت
ز آن لطمه‌ای که بر رخ خیر النساء زدند
آتش ز غصه بر جگر مرتضی زدند
---بند دوم---
عیدی برای مردم صاحب عزا نماند
جز خون دل به ساغر اهل ولا نماند
از آتشی که بر در بیت الشرف زدند
جز اشک غم به دیده خونبار ما نماند
از ضرب در چو پهلوی زهرا شکسته شد
بر شیعیان به غیر غم و ابتلا نماند
از آتشی که کرد بپا غاصب فدک
غیر از نفاق و کینه نشانی بجا نماند
زان لطمه‌ای که بر رخ خیر النساء زدند
آتش ز غصه بر جگر مرتضی زدند
---بند سوم--
جن و ملک ز ماتم زهرا گریستند
کر و بیان عالم بالا گریستند
از خنجری که دشمن حق زد به نخل دین
یاران زخم خورده چو مولا گریستند
وقتی خبر رسید که محسن شهید شد
زین درد و داغ اهل تولا گریستند
آتش ز داغ بر دل اهل ولا فتاد
تا اهل بیت زین غم عظما گریستند
زان لطمه‌ای که بر رخ خیر النساء زدند
آتش ز غصه بر جگر مرتضی زدند ...
سید محمد حسن صفوی پور(قیصر اصفهانی)

عید ما امسال توام با عزاست
فاطمیه موسم شور و نواست
جابه جای خطه ایران زمین
زین مصیبت خیمه ماتم به پاست
در عزای زهره زهرا بتول
هر کجا رو می‌کنی ماتم‌سراست
عید ما امسال توام با عزاست
فاطمیه موسم شور و نواست
شیعیان رخت عزا در بر کنید
از سرشک دیده دامن‌تر کنید
پا به پای مهدی صاحب زمان
ناله‌ای جانکاه از دل سر کنید
بر عزاداران بود عشرت حرام
خون به جای باده در ساغر کنید
عید ما امسال توام با عزاست
فاطمیه موسم شور و نواست
با عزا توام شده نوروز ما
خیزد از دل ناله‌ی جانسوز ما
در غم زهرای اطهر این زمان
تیره همچون شام گشته روز ما
جای آن دارد که خاکستر شود
عالمی از آه عالم سوز ما
عید ما امسال توام با عزاست
فاطمیه موسم شور و نواست
... قیصر اصفهانی

از عید و از بھار با ما سخن مگو
از باغ و لاله زار با ما سخن مگو
ای دل به سوگ او جز ناله سر مکن
جز درد و حال زار با ما سخن مگو
لبخند دلنشین، باشد حرام ما
در سوگ فاطمه خون شد به کام ما
تا فاطمیه با نوروز شد قرین
دلھای شیعیان از غصه شد حزین
بانک عزا عزا آید به گوش جان
خیزد شرار غم از آه آتشین
لبخند دلنشین، باشد حرام ما
در سوگ فاطمه خون شد به کام ما
زد لشکر خزان راه بھار عشق
ماتمسرا شده شھر و دیار عشق
ای دیده گریه کن بر دشت لاله گون
ای ابر غم ببار خون بر مزار عشق
لبخند دلنشین، باشد حرام ما
در سوگ فاطمه خون شد به کام ما
چون شد که فر و دین گردیده غمفزا
چون شد که شھر ما گردیده غمسرا
ھان فاطمیه است ای دیده خون ببار
ھر کس حسینی است گرید در این عزا
لبخند دلنشین، باشد حرام ما
در سوگ فاطمه خون شد به کام ما
... قیصر اصفھانی

هر بهاری که خزان غارت گلها می‌کرد
ناله از سوز جگر بلبل شیدا می‌کرد
این حکایت به مثل گفتم و دیدم که درست
با دل زار علی رابطه پیدا می‌کرد
همسرش فاطمه آن نوگل بوستان رسول
کز حیا فخر به صد مریم عذرا می‌کرد
شد چنان عرصه بر او تنگ که از شدت درد
مرگ خود ز خداوند تقاضا می‌کرد
بود در بستر بیماری و با حال نژند
بهر دیدار علی دیده ز هم وا می‌کرد
اشک در دیده او آینه بندان می‌گشت
وندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد
در هیاهوی ستم از نفس افتاد دریغ
آنکه خود با نفسش کار مسیحا می‌کرد
جرمش این بود بهین دخت رسول مدنی
که حمایت ز علی همسر و مولا می‌کرد
کنج بیت الحزن از فرقت مادر همه شب
تا سحر زینب غمدیده خدایا می‌کرد
آنچه با قلب علی کرد ندانم به خدا
ناله‌هایی که اثر در دل خارا می‌کرد
یاد می‌آمدش از رنگ کبود گل یاس
هر زمانی که نظر بر رخ زهرا می‌کرد
علی آن دفتر پر خاطره فاطمه را
با نم اشک ورق می‌زد و امضاء می‌کرد
خاک شد مدفن آن طایر قدسی که مدام
سیر در کنگره عرش معلا می‌کرد
وای قیصر اگرش بغض گلوگیر نبود
دامن از اشک در این واقعه دریا می‌کرد
سید محمد حسن صفوی پور(قیصر اصفهانی)

4-
قرار به دل ندارد زمین ، چه نوروزی؟
فلک زناله و آهش غمین ، چه نوروزی؟
سپیدی رخ پردون که نیلگون گردید
به حزن قلب رسول امین ، چه نوروزی؟
رسید لطمه باغبان به بازوی یاسی
فغان ز اندٌه حبل متین چه نوروزی؟ ...
شاعر ناشناس

5-
عید جدیدی آمد و آغاز سالی‌ ست
آقای من! امسال هم جای تو خالی ‌ست
وقتی که لب می‌خندد و دل غرق آه است
یعنی که بی تو عیدهای ما خیالی ‌ست
ما غائبیم از محضرت که روسیاهیم
آثار با خورشید پیوستن زلالی ‌ست
چشمان تو از غصه های ما پر از اشک
اوقات ما از یاد تو اما چه خالی‌ ست!
ماه رُخت را در شب گیسو مپوشان
در شام هجران بی‌گمان صبح وصالی‌ ست
دل های بیدار و ... جهانی چشم در راه
در انتظارت جمعه های ما سؤالی ‌ست
این روزها در کوچه های فاطمیه
سهم تو و چشمان تو آشفته حالی ‌ست
چشم انتظارت مانده چشمان کبودی
برگرد، با تو شوکت مولی الموالی‌ ست
... یوسف رحیمی

6-
نوروز ما مثل شب تار است یاران
چشم بهار از گریه خونبار است یاران
جایی که اشک مرتضی از دیده جاریست
گل هم به پیش چشم ما خار است یاران
تبریک در ماه غم زهرا حرام است
مهدی از این تبریک بیزار است یاران
بی معرفت باشم اگر تبریک گویم
وقتی که پیغمبر عزادار است یاران
تبریک چون گویم که دخت مصطفی را
خون جگر جاری به رخسار است یاران
راه گلستان را به روی خود ببندید
زهرا میان درب و دیوار است یاران
زهراست ما را مادر و باید بدانیم
مادر به ما، در حشر غمخوار است یاران
بلبل شده در بوستان همناله باگل
زیرا که در گلزار، گلزارست یاران
ما چون خریدار غم زهرا نباشیم
زهرا غم ما را خریدار است یاران
روزی که از فرزند مادر می‌گریزد
زهرا برای دوستان یار است یاران
دریایی از خون جاری از چشم تر ماست
نوروز نه، روز عزای مادر ماست ...
غلامرضا سازگار (میثم)

7-
با گفتن " ربنا..." دلم میگیرد
با "حی علی العزا" دلم میگیرد
تنها نه که فاطمیه ای مادر من
هرهفته دوشنبه ها دلم میگیرد
*
هم سنگ صبور حیدری حق داری
هم دل نگران دختری حق داری
با دست شکسته شانه برداشته ای...
سخت است ولی تو مادری حق داری
*
بیچاره حسن که از درون می گرید
بر ملحفه های لاله گون می گرید
ای وای حسن وای حسن وای حسن
با دیدن درب خانه خون می گرید
*
خوردی به زمین و من عزادار شدم
با دیدن سینه ی تو بیمار شدم
با هق هق گریه های خود خوابم برد
با خس خس سینه ی تو بیدار شدم
*
نه گواه غم زهرای علی هاله ی اوست
بلکه پیراهن او گلشن آلاله ی اوست
در و دیوار و غلاف و لگد و میخ در و...
...بی کسی های علی آلت قتاله ی اوست
*
امروزه فقط جنگ کلام است به قرآن
نوروز هوس های عوام است به قرآن
شیرینی و آجیل و لباس نو مگیرید
در فاطمیه عید حرام است به قرآن
... علیرضا خاکساری

مومنان هشیار باشید عید امسال ابتر است
هرچه باشد فاطمیه روضه خوانی بهتر است
گریه و سینه زنی و بیرق و بزم عزا...
شیعیان امسال سال مادر است
*
فاطمیه شور و شادی از نگاهم دور شد
با "سیاهی" ، " سال" نو دیباچه ای از نور شد
"سینه" و "سنجاق سر" ، "سیلی" "سحر" "سوزجگر"
هفت سین واژه های روضه هایم جور شد
*
فاطمیه فاطمه دنبال ماست
هفت سین اشک و ناله مال ماست
قرمز مایل به نیلی کری
باخبر باشید رنگ سال ماست
*
ما طرز تفکر شهیدان داریم
سر در خط رهبران ایمان داریم
از ما برسانید به آتش بازان
ما رسم و رسوم "خیمه سوزان" داریم
*
ما کوری چشم دشمنان پیروزیم
حاشا که به فکر عیدی نوروزیم
ما را به رسوم قدما کاری نیست
ما در غم عمه جان خود میسوزیم
*
"ابر" یم به آسمان خود حساسیم
"خاک" یم به سایبان خود حساسیم
ما شیعه ی حیدریم و غیرت داریم
بر چـادر مـادران خود حساسیم
*
دیگر میان معرکه ها گم نمیشویم
آری شریک شادی مردم نمیشویم
هرشب برای مادرمان گریه میکنیم
ما بی خیال کوچه و هیزم نمیشویم
*
مادرم زار و حزین...یا الله
تا که افتاد زمین...یا الله
ناله زد فضه بیا که پسرم...
وای من سقط جنین...یا الله
*
دیدم که سگی طعنه به دریا میزد
آتش به حریم امن مولا میزد
با بی ادبی - خدای من - در کوچه
ناموس علی مرتضی را میزد
... علیرضا خاکساری

8-
امشب ردیف شد غزلم با نمی‌شود
یا می‌شود تمام کنم یا نمی‌شود
عید است و در چمن خبری از نشاط نیست
یعنی بهار گل ز گلش وا نمی‌شود
عید است و ابرهای جهان گریه می‌کنند
عالم برای فاطمه پروانه می‌شود
زخمیست داغ فاطمه بر سینه‌ی علی
زخمی که هیچ گاه مداوا نمی‌شود
تنها نه هستی علی از دست رفته است
هستی بدون فاطمه معنا نمی‌شود
لا خیر بعد فاطمه هم بی‌حساب نیست
یعنی کسی برای تو زهرا نمی‌شود
تقویم عمر یاس تو هجده بهار داشت
این راز مبهمیست که افشا نمی‌شود
این گنج تا قیام قیامت نهفته است
این قبر گوهریست که پیدا نمی‌شود
باور کنید حکم گذرنامه بهشت
الا به دست فاطمه امضاء نمی‌شود
دوزخ کنار می‌کشد از نام پاک او
آتش حریف دختر طاها نمی‌شود
امیدوار، روز قیامت به دست کیست
چشمی که در عزای تو دریا نمی‌شود
برگرد یاس پرپر گلخانه‌ی رسول
در سینه‌ی علی غم تو جا نمی‌شود
امشب سپیده سر زد و روشن نشد چراغ
از گوشه بقیع علی پا نمی‌شود
... عباس شاهزیدی (خروش اصفهانی)

9-
دلم گرفته خدایا، چگونه عید بگیرم؟
رسیده ماتم زهرا، چگونه عید بگیرم؟
به یاد ماتم مادر، شکسته شد دل مهدی
در این مصیبت عظمی، چگونه عید بگیرم؟
عزیز جان پیمبر، انیس و مونس حیدر
شدی فسرده ز غمها، چگونه عید بگیرم؟
زدند آتش کین بر در سرای تو دو نان
تو سوختی ز غم آنجا، چگونه عید بگیرم؟
شدی شهیده و بعد از تو دشمنان تو گفتند
علیست بیکس و تنها، چگونه عید بگیرم؟
حسن ز غصه پریشان، حسین غمزده گریان
به ناله زینب کبری، چگونه عید بگیرم؟
... محمد حسن زاده

دل مرا ز غم ای شیعیان بهاری نیست
مرا ز غصه کنون با بهار کاری نیست
بپا شده است به عالم عزای دخت نبی
که شیعه را به دل از این عزا قراری نیست
شکستن در و آن حرمت حریم رسول
به یادم آمد و بر اشکم اختیاری نیست
همیشه در همه جا حضرت علی می‌گفت
مرا چو فاطمه یاری و غمگساری نیست
چو دیده‌ی حسنین و علی و زینب، آه
برای دخت نبی چشم اشکباری نیست
چگونه عید بگیرم کنون که چون مهدی
ز داغ فاطمه محزون و سوگواری نیست
لباس مشکی خود را به تن کن ای راضی
که از تو غیر عزا داری انتظاری نیست
...محمد حسن زاده (راضی اصفهانی)

10-
در این بهار که با فاطمیه گشته قرین
نسیم و سبزه و گل سوگوار فاطمه‌اند
فقط نه یاس لباس کبود کرده به تن
که لاله‌های جهان داغدار فاطمه‌اند
کبوتران حرم سر به زیر پر، خاموش
چو بلبلان چمن غمگسار فاطمه‌اند
به قطره قطره شبنم چو بنگری بینی
که شاخه شاخه‌ی گل اشکبار فاطمه‌اند
ز جان و دل همه‌ی شیعیان به شورو نوا
بیاد رنج و غم بی‌شمار فاطمه‌اند
سخا سعادت عالم نصیب آنهاییست
که عاشق علی و دو ستار فاطمه‌اند
... سخا

11-
شیعیان عید آمد و این عید توام با عزاست
فاطمیه آمد و در هر کجا غوغا به پاست
از برای شیعیان امسال هرگز عید نیست
چون عزای دختر خیر البشر، خیر النساست
ای عزاداران عزای فاطمه بر پا کنید
مهدی صاحب زمان در این عزا صاحب عزاست
فاطمیه همزمان گردید با فصل بهار
جای تبریک و تحیت تسلیت گفتن بجاست
جای رخت شادمانی رخت غم بر تن کنید
بزم شادی و طرب بر پا نمودن نابجاست
مادر سادات را کشتند از راه ستم
سر به سر عالم از این جور و جفا ماتم‌سراست
ای فریور هر کسی در راه حق کوشش کند
اجر و مزد او به روز حشر در نزد خداست
... محمد علی فریور

12-
به پاس حرمت زهرا شما در این نوروز
کنید مجلس ماتم به پا در این نوروز
به محض پاس شعایر کنید از دل و جان
سخن ز عید و بهاران رها در این نوروز
به تن کنید و به گردن چو ما بیاویزید
لباس ماتم و شال عزا در این نوروز
سخن ز عشرت و شادی مگوی و محزون باش
برای حضرت خیر النسا در این نوروز
مگر که نیست مدینه ز داغ لاله غمین
گذر به دشت و دمن‌ها چرا در این نوروز؟
برای آن ستمی کز جفا به فاطمه شد
بنال تا که توانی دلا در این نوروز
ز شور ساز مخالف از آن حجازی‌ها
بدل به نغمه غم شد نوا در این نوروز
ببار ابر بهاران و سیل جاری کن
به سان دیده مولای ما در این نوروز
لب از طراوت و شادی ببند ای آذین
زبان واژه به مویه گشا در این نوروز
... سید مرتضی منصوری(آذین اصفهانی)

13-
چگونه عید بگیرم به فصل ماتم تو
به صحن سینه به پا گشته خیمۀ غم تو
چگونه عید بگیرم اگر چه نوروز است
میان هجمۀ اندوه و درد و ماتم تو
جهان نشسته به سوگ و مَلَک گرفته عزا
در این مصیبت عظما، ز داغ اعظم تو
صدای گریۀ مهدی صلا زند بر خلق
نه فاطمیه، که باشد مه مُحّرم تو
نمک به زخم دل تو نمی زنم هرگز
خدا کند که همیشه شویم مرهم تو
کسی که حُرمت داغ تو را نگه دارد
چشد زُلال محّبت ز آب زمزم تو
خدا کند که دلم عاقبت به خیر شود
به بزم سوگ و عزایت، به زیر پرچم تو
بلند قامت عصمت، تو سر فرازم کن
که سر فراز شده دین، ز قامت خم تو
دوباره حسّ غریبی بود «وفائی»را
هماره اشک فشاند به عمر مبهم تو
... سید هاشم وفایی

14-
بهارِ خانه ی ما رفت و باغ مان پژمرد
گلِ همیشه بهاری که ناگهان پژمرد
همان که وقت سحر ربّنا به دل می کاشت؛
همین که گفت زِ جان «صاحب الزّمان»، پژمرد
همان که وقت اذان، می رسید و گل می داد؛
شنید «أشْهَدُ أن لا...» به گوشِ جان، پژمرد
طلوع خانه ی ما بود و در غروبی رفت
و بذر نور که پاشید و... باغبان پژمرد
کویر ساکت ما را که پُر هیاهو کرد
به روی تخت، قناری، ترانه خوان پژمرد
و آرزوی شهادت همیشه با او بود
و شمعْ آب شد و خاموش و... شمعدان پژمرد
بهار آمد و او رفت و فاطمیّه رسید
دوباره کوچه... لگد... درد... آسمان پژمرد
... فاطمه دبیری

15-
عید آمد و دلھا پر از شور و نوا شد
توأم نوای شادی ما با عزا شد
ای وا مصیبت زھرای اطھر
گشته شھید از جور ستمگر
عید آمده است و شیعیان با دیده تَر
گشته عزادار از غم زھرای اطھر
زار و پریشان میزنند از غصه بر سر
در کوی و برزن محفل ماتم بپاشد
ای وا مصیبت زھرای اطھر
گشته شھید از جور ستمگر
شد فاطمیه ھمزمان با عید نوروز
سوزد دل اھل ولا زان داغ جانسوز
داد از جفای ملحدان آتش افروز
ز آنان به فرزند پیمبر این جفا شد
ای وا مصیبت زھرای اطھر
گشته شھید از جور ستمگر
عیدست و دل با ماتم و مِحَنت قرین است
ھر دل در اینجا از غم زھرا حزین است
آری پیام شیعه بر عالم چنین است
گرید که مظلوم از جھان خیرالنساء شد
ای وا مصیبت زھرای اطھر
گشته شھید از جور ستمگر
از بھر زھرا شیعیان زاری نمایید
خون جگر در ماتمش جاری نمایید
از داغ جانسوزش عزاداری نمایید
زھرا شھید از کینه قوم دغا شد
ای وا مصیبت زھرای اطھر
گشته شھید از جور ستمگر
... ناظر نائینی

دلا بنال که غم با نشاط توام شد
عزای حضرت زهرا و عید با هم شد
نوای شادی اهل ولا در این نوروز
ز داغ دخت پیمبر بدل به ماتم شد
ز سوگ حضرت صدیقه کار ما این عید
کشیدن از دل خود آه و خوردن غم شد
ز داغ فاطمه نوروز شیعیان علی
در این بهار، غم‌انگیز چون محرم شد
فغان که دامن دلهای زار غمزدگان
در این مصیبت عظمی ز اشک چون یم شد
گریست ساقی کوثر ز داغ همسر خویش
روان ز دیده او اشک همچو زمزم شد
نخواست شادی نوروز را چو ناظر دید
نشاط عید و غم آن شهیده توام شد
... سید محمود مرتضوی نایینی (ناظر)

16-
دوباره دیده‌ام از اشک رشک زمزم شد
دوباره سوختن در مرا مجسم شد
دوباره خاک عزا بر سر دو عالم شد
«دلا بنال که غم با نشاط توام شد»
«عزای حضرت زهرا و عید با هم شد»
شدیم با غم و درد آشنا در این نوروز
و گشته‌ایم به غم مبتلا در این نوروز
به جای عیش عزا شد به پا در این نوروز
«نوای شادی اهل ولا در این نوروز»
«ز داغ دخت پیمبر بدل به ماتم شد»
چه گویم از چه علی و لی ز غصه خمید
چه گویم این که به زهرا ز دشمنان چه رسید
برای شیعه چه نوروزی و چه عید سعید
«ز سوگ حضرت صدیقه کار ما این عید»
«کشیدن از دل خود آه و خوردن غم شد»
برفت مهر درخشان آسمان علی
برفت از غم زهرا ز تن توان علی
گداخت آتش این داغ جسم و جان علی
«ز داغ فاطمه نوروز شیعیان علی»
«در این بهار، غم‌انگیز چون محرم شد»
ز دست داد علی ولی چو یاور خویش
به خاک تیره نهان کرد تا که گوهر خویش
ندید همسر خود را چو در برابر خویش
«گریست ساقی کوثر ز داغ همسر خویش»
«روان ز دیده او اشک همچو زمزم شد»
فغان و آه خزان شد بهار غمزدگان
که گشت تیره چو شب روزگار غمزدگان
نبود و نیست به جز گریه کار غمزدگان
«فغان که دامن دلهای زار غمزدگان»
«در این مصیبت عظمی ز اشک چون یم شد»
ز سوز سینه در این غم چو (بزرگر) نالید
به گریه گفت در این سال نیست عید، سعید
برای شیعه مولا علی نباشد عید
«نخواست شادی نوروز را چو ناظر دید»
«نشاط عید و غم آن شهیده توام شد
... علی وحید دستگردی (بزرگر)

17-
مرا به خانه ی زهرای مهربان ببرید
به خاکبوسی آن قبر بی نشان ببرید
اگر نشانی شهر مدینه را بلدید
کبوتر دل ما را به آشیان ببرید
کجاست آن در آتش گرفته؟ تا که مرا
برای جامه دریدن به سوی آن ببرید
مرا اگر شوم از دست بر نگردانید
به روی دست بگیرید و بی امان ببرید
کجاست آن جگر شرحه شرحه؟ تا که مرا
به سوی سنگ مزارش کشان کشان ببرید
مرا که مهر بقیع است در دلم ، چه شود
اگر به جانب آن چار کهکشان ببرید
نه اشتیاق به گل دارم و نه میل بهار
مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید
کسی صدای مرا در زمین نمی شنود
فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید
... افشین اعلاء

18-
نوروز جم که باده به جام و سبوی ماست
بلبل به نغمه بر سر گل نوحه‌گر چراست
در چشم غنچه اشک و ز غم لاله سینه چاک
از سوز داغ ناله‌ی مولا که بی‌صداست
گر چه بهار فصل غدیر خم و جم است
اما خزان نور دل ختم انبیاست
زهرا شبی ز داغ پدر دیده بر نبست
حیران مدینه بار دگر در غم و عزاست
دست عدو گلی ز گلستان جان گرفت
در باغ دل عزای گل و غنچه‌اش به پاست
یکسو حسن به گریه و سوی دگر حسین
زینب به ناله همدم گلها و لاله هاست
توام چو شد بهار و خزان در مدار چرخ
گویا محرمی دگر و شام نینواست
چنگی دگر به چنگ و به دف پنجه‌ای مزن
جن و ملک به ماتم و عالم عزا سراست
شایق به جای جامه اطلس سیه بپوش
ایام فاطمیه که صاحب عزا خداست
... حسن احمدی (شایق)

19-
رسید عید و به جای نشاط آمد غم
عزا و عیش و در این نو بهار شد مدغم
به جای جامه نو شیعیان به بر کردند
در این طلیعه‌ی نوروز جامه‌ی ماتم
رسید همره ایام فاطمیه بهار
به چشم فاطمیون غم‌فزاست این موسم
تمام اهل ولا می‌کشند ناله ز دل
ز داغ نور دو چشم پیمبر خاتم
سزد که از ره اخلاص همچو ابر بهار
برای فاطمه گریند مردم عالم
بهار آمد امینی ولی نشد دل شاد
برای آنکه نشاط است با عزا توام
... اسدالله امینی

20-
عید نوروز آمد و دل ماتمی دیگر گرفت
ماتمی از بهر کفو حیدر صفدر گرفت
شد مقارن عید نوروز و عزای فاطمه
زین تقارن جامعه نیلی جهان در بر گرفت
گر چه دارد احترام این عید در نزد همه
باید اکنون ماتم فرزند پیغمبر گرفت
فاطمیون را نباشد شادمانی این بهار
چون که داغ فاطمه آفاق سر تا سر گرفت
بر در بیت الشرف چون دشمنان آتش زدند
از شرار آن دل اهل ولا آذر گرفت
هم حسین و هم حسن گشتند گریان و پریش
دست چون دیدند بر پهلوی خود مادر گرفت
تهنیت نه، تسلیت گویید برهم شیعیان
ز آنکه عالم را غم صدیقه اطهر گرفت
گر چه عبدیعبد عید نوروز است و وقت شادیست
این زمان باید عزای عصمت داور گرفت
... نوروز علی عبد الهی رهنانی (عبدی)

21-
آی مردم، عشق می‌دانید چیست
مرد راه عشق، می‌دانید کیست
آی مردم، مرد را معنا کنید
مرد صاحب درد را پیدا کنید
آی مردم، غم چه معنا می‌دهد
عشق در اینجا چه فتوا می‌دهد
غربت و غم چیست در فرهنگ درد؟
می نماید، از چه رو همرنگ درد؟
غربت و غم، گویی از یک مایه‌اند
آفتاب عشق را همسایه‌اند
غم اگر چون کوه شد، جایش کجاست
در کدامین سینه درد آشناست؟
گر چه می‌دانید از من بشنوید
پاسخی از لفظ روشن بشنوید
نی، غلط گفتم که لفظ اینجا کم است
پیش آن دریای معنا، یک نم است
لفظ اگر، دریاست، کم می‌آورد
عقل هم، کی ره به جایی می‌برد
حرف و گفت و صوت را برهم زنید
تا که بی این هر سه، زان غم دم زنید
عشق اگر یک دم نهد پا در میان
سر افراز آیم، برون زین امتحان
باده نابم دهد مستم کند
نیست چون گشتم ز خود، هستم کند
تا در آن حال از غمش چون دم ز نم
می توانم، شعله در عالم زنم
کیست او، کاین روزها، دلخسته است؟
پسش زهرای دلش، بنشسته است؟
کیست در آن خانه در سوخته؟
چشم در چشمان عشقش دوخته؟
اشک او آرام می‌آید فرود؟
کیست آن مرد غم آن تنها ترین؟
کیست او، کاین روز‌ها در بستر است؟
و آن گلی کاین روزها می‌پژمرد؟
یا علی ما جمله محزون توایم
چشم را از اشک پر نم می‌کنیم
خیس می‌ریزد، بر آن روی کبود؟
از فراق یار خود شیداترین؟
پیکرش، مجروح دیوار و در است؟
بهر آن تنها‌ترین، غم می‌خورد؟
در جنون عشق، مجنون توایم
لختی از بار غمت کم می‌کنیم
از تو غفلت کردن از خود غافلیست
با غمت، سر بردن اما خوشدلیست
در غمت ما نو بهار گریه‌ایم
چشمه چشمه بی‌قرار گریه‌ایم
یا علی تا غربتت ما را ببر
تا به مظلومیتت ما را ببر
برق مهرت زد که خاکستر شدیم
زیر باران نگاهت‌تر شدیم
دل، ترا دادیم و غم صاحب شدیم
از رموز عشق، پر مطلب شدیم
از جنون آباد عشقت سر زدیم
سر برون از لاک بال و پر زدیم
شوق تو، در ما سلیمانی کند
روح ما را، عشق در مانی کند
در غمت ما را شریک خود بدان
در کنار بستر زهرا بمان
آمدیمت تا تسلایت دهیم
دل تسلا، بهر زهرایت دهیم
آمدیمت تا رواق خانه‌ات
با دلی در عاشقی، دیوانه‌ات
بغض داریم و شبیه دق شدیم
چون ترا، ما از ازل عاشق شدیم
سینه ما را در آنجا کاشتند
عشق، پاشیدند و غم برداشتند
با تو چون بودیم، بالایی شدیم
لافتی گفتیم و الایی شدیم
پیش پایت چک چک اشک غمیم
زخم غربت داری و ما مرهمیم
در غم تو، عید را بگذاشتیم
بیرق سرخ و سیاه افراشتیم
ما که ایْن الفاطمیون توایم
عید را امسال دلخون توایم
سفره‌های هفت سین را تا زدیم
بر رسوم امسال پشت پا زدیم
یا علی ما عید را شیون کنیم
رخت ماتم جای شادی تن کنیم
عیش را در این عزا سر می‌بریم
پای یاس خانه‌ات غم می‌خوریم
عید را امسال می‌جوشیم ما
جای شربت، بغض می‌نوشیم ما
نیست بر لبهای ما لبخند عیش
عید ما بوی محرم می‌دهد
نیستیم امسال ما پابند عیش
قلب ما را یک نفر دم می‌دهد
هر طرف گلبانک ماتم می‌زنیم
شهر را رنگ محرم می‌زنیم
کوچه‌ها یکسر سیه پوشت شوند
بلبلان ناله همدوشت شوند
نسترن‌ها با تو شیون می‌کنند
خاک بر سر، سرو و سوسن می‌کنند
در غمت اسب عزا را زین کنیم
تکیه را با نوحه‌ها، آذین کنیم
ما به زیر با راین غم، تا شدیم
چون تو، بی‌زهرا، تک و تنها شدیم
در گلو، افغان ما گل می‌کند
بغض ما فریاد بلبل می‌کند
بر مسیح گریه‌های بی‌شمار
مریم دلهای ما شد باردار
یا علی، ما چون تو گرم ناله‌ایم
جانگداز هجر، هجده ساله‌ایم
سینه را رنگ شقایق می‌زنیم
سرخ می‌نالیم و هق هق می‌زنیم
غمگسار بی‌کسی‌های توایم
خون دل از دلواپسی‌های توایم
گوش ما را یا علی چون چاه گیر
با شکوه راز خود همراه گیر
یا علی با ما بگو اسرار را
ماجرای آن در و دیوار را
از چه میخ در حکایت می‌کند؟
از کدام آتش شکایت می‌کند؟
قامت خم گشته را تفسیر چیست؟
با طنابی بستن یک شیر چیست؟
ماجرای چادر خاکی بگو
زان قساوتها و هتاکی بگو
ماجرای نامه و رد فدک
کوچه و سیلی، لگد کوب و کتک
گر چه زین غمها، ز پا افتاده‌ایم
با تو در تشییع یاس آماده‌ایم
دوش می‌گیریم، نعش لاله را
می بریم از خانه، هجده ساله را
... محمد قدسی

22-
غم‌فزا نوروز ما شد در عزای فاطمه
شیعیان هستند گریان از برای فاطمه
جشن عیدی نیست بر پا ای محبان علی
چون مصادف گشته نوروز و عزای فاطمه
محفل عیشی نمی‌گردد بپا امسال عید
چون که راضی نیست زین شادی خدای فاطمه
شیعیان را جامه نو نیست برتن روز عید
چون سیه پوشند از غم بچه‌های فاطمه
ای که می‌خواهی بیارایی سرای خویش را
کن به چشم دل نظر سوی سرای فاطمه
رسم دیدار بزرگان را چو می‌آری بجا
توامانش ساز با ذکر رثای فاطمه
ثابت نایینی این اشعار غمگین را سرود
تا شود نوروز او غرق عزای فاطمه
... مرتضی قلی اعرابی نایینی (ثابت)

23-
دوباره موسم نوروز و ماه ماتم شد
مه شهادت دخت رسول خاتم شد
خزان گلشن پیغمبر خدا برسید
اگر چه باغ و چمن در بهار خرم شد
فراز خانه‌ی خود بیرق عزا بزنید
چه جای عید که هنگام غصه و غم شد
به جای تهنیت عید تسلیت گویید
برای امت ما گوییا محرم شد
به تن لباس عزا جای رخت نو پوشید
زنید ناله که ایام حزن و ماتم شد
پس از رسول خدا گریه کار زهرا بود
برای فاطمه اسباب غم فراهم شد
زدند آتش کین بر در سرای علی
همین مقدمه‌ی کار ابن ملجم شد
اگر که آتش و مسمار و تازیانه نبود
به سوز سینه‌ی زهرا بگو چه مرهم شد
ز بعد فاطمه مولا به کنج تنهایی
چنان گریست که باران گریه‌اش یم شد
برای ساقی کوثر علی در آن غوغا
سکوت تلخ بر احقاق حق مقدم شد
علی غریب چنان شد در آن غریبستان
که بهر راز دلش چاه آب محرم شد
بقا خموش که از این مصیبت عظمی
زمین شکسته دل و پشت آسمان خم شد
... سید علی اصغر هاشمی (بقا)

24-
به غم توام بود امسال نوروز
دچار غم بود امسال نوروز
قرین با فرودین شد فاطمیه
مه ماتم بود امسال نوروز
سراغ از عید یا شادی نگیرید
به غم مدغم بود امسال نوروز
به جای حرف شادی در مجالس
سخن از غم بود امسال نوروز
زمین در ناله باشد زین مصیبت
زمان مبهم بود امسال نوروز
چگونه گل به خنده وا کند لب
گه ماتم بود امسال نوروز
ز چشم آسمان خون گر ببارد
مسلم کم بود امسال نوروز
تو گویی شور عاشورای دیگر
در این عالم بود امسال نوروز
به ماتمخانه زهرا دو چشمم
قرین یم بود امسال نوروز
فدک، آتش، شکستن، درد پهلو
همه با هم بود امسال نوروز
علی گریان زهرا هست و جبریل
به او همدم بود امسال نوروز
مرا (قادر) به مولا عهد و پیمان
بسی محکم بود امسال نوروز
من از زهرایم و زهرا شعارم
همینم دم بود امسال نوروز
... قاسم قادری زفره‌ای (قادر)

25-
بر عذار سبزه و گل گردی از ماتم نشست
شد پریشان باغ و بلبل زین الم در غم نشست
خون به جای اشک می‌بارد ز چشم آسمان
لاله‌آسا از تب غم داغ دارد بوستان
شعله جای نور از خورشید می‌ریزد به خاک
غنچه از تاب و تب حسرت گریبان کرده چاک
تا صبا بر چهره‌ی گل گرد ماتم ریخته
روح سر سبز بهاران را به غم آمیخته
شد ز سوگ حضرت زهرا جهان ماتم‌سرا
شد بهار آفرینش در تب غم مبتلا
زین مصیبت آمد ابر آسمانها در خروش
شد چمن از شبنم غم در سحر آیینه پوش
شد نه تنها چرخ گریان در رثای فاطمه
هر افق دریای خون شد در عزای فاطمه
مرتضی تنها نشد از این مصیبت داغدار
خلق عالم سوگوارند از برای فاطمه
اشک غم از دیده جاری کرد با حالی نزار
هر مصیبت دیده‌ی ی درد آشنای فاطمه
راضیه مرضیه بر او صادق آمد از خدا
چون رضای دوست آمد در رضای فاطمه
اسوه‌ی عصمت به نسوان باشد او در هر زمان
مرحبا بر جان پاک با صفای فاطمه
آسمان بگشای راهی بر روان عاشقم
تا به حق ملحق شود بی‌پرده جان عاشقم
اشک غم شد مانع تحریر من بی‌اختیار
زین مصیبت دیگر از کف داده‌ام صبر و قرار
چون ندارم قدرت تفسیر کامل در بیان
می سپارم شرح آن را بر مراد عاشقان
... شادروان حسن کاظمی مرادی (مراد)

26-
شیعیان عید آمده، آغاز شد سالی دِگر
می دهم از هفت سینِ سفره ی زهرا خبر
سین اوّل، سینِ سُفره، سُفره ای ازجنس غم
در کنارش مادری بنشسته چون با قدِّ خَم
سین دوم، در میانِ کوچه ها، سیلی شده
رنگِ رُخـــــــسارِگُلِ مولا علی نیلی شده
سین سوم، ساقه ای بشکسته با دستِ تَبر
باغبان تنهای تنــــها، غنچه هایش، دیده تَر
سین چارم، سوخته از کینه باب جبـــــــرئیل
پس چرا گلشن نشد این بار، آتش بر خلیل؟
سین پنجم، سینه ای مجروح و پُر دَرد و حزین
سین شش، پشتِ در و دیوار شد سِقطِ جنین
سین هفتم، گشته، فرقِ بینِ مسمار و خَدَنگ
سینه، سرنیزه، سه شعبه، ساربان، سر، سیب و سنگ
... بهلول حبیبی زنجانی

27-
رسیده عید و دلها شاد و خرم
همه در فکر دیدارند با هم
همه آماده اند سفره بچینند
به فکر سفره های هفت سینند
منم در سفره دارم هفت سین را
ولی توام شده با داغ زهرا
بود سین نخستین ، سیلی کین
به روی مادرم با دست سنگین
ببین بر سفره سین دومم را
که سویی نیست در چشمان زهرا
بگویم سین سوم تا بسوزی
که مادر سوخت بین کینه توزی
از این ماتم دل حیدر غمین است
که سین چهارمم سقط جنین است
به روی سفره سین پنجم اینست
سر سجاده اش زینب حزین است
شده سفره پر از اشک شبانه
ششم سین مانده سوت و کور خانه
چه گویم ای عزیز از سین آخر
بود آن سینه ی مجروح مادر ... ؟

28-
بی دلبرتان عید صفایی دارد؟
بی یاورتان عید صفایی دارد؟
یک لحظه تصور کنُ انگه گله کن
بی مادرتان عید صفایی دارد؟
انقدر زجر کشیدم که دگر پیرشدم
دگر از اهل مدینه بخدا سیرشدم
نه فقط سیلی ودیوارودروسقط جنین(یا الله)
بلکه بعد پدرم یکسره تحقیرشدم
... اسماعیل درویشی شانی

رباعی

29-
عید نوروز است اما مادر ما بستریست
اصل تاریخ تشیع فاطمیه محوریست
یا محول حال مادر .... زینبت را شاد کن
صحنه را تحویل کن یارب که زینب مادریست
30-
بر دشمن و دوست، اعتبارش پیداست
در سینۀ عاشقان مزارش پیداست
نوروز سر سفرۀ زهرا هستیم
سالی که نکوست از بهارش پیداست
... محمود مربوبی
31-
در دو عالم جلال ما زهراست
رمز تغییر حال ما زهراست
عید با فاطمیه می آید
ذکر تحویل سال ما زهراست
... ولی الله کلامی زنجانی
32-
در صحن دل شیعه دوباره غوغاست
آوای دل اهل ولا یا زهراست
نوروز برای ما ندارد معنا
وقتی که عزای فاطمیه بر پاست
33-
گرچه یثرب خود نشد هرگز به کام فاطمه
نه فلک سرگشته اند آری زجام فاطمه
عید ما امسال چون با فاطمیه توام است
سال ما تحویل گردیده به نام فاطمه
... نادر بابایی
34-
با نام تو هر کسی که لب باز کند
در هر سخنی که گوید اعجاز کند
خوشبخت کسی که سال خود را، زهرا
با گریه ی بر غم تو آغاز کند
... سیدمجتبی شجاع
35-
امسال بھار غرق ماتم باشد
نوروز به فاطمیّه توأم باشد
کِی شاد دل شیعه شود از نوروز
وقتی که دل علی پر از غم باشد
... محمد علی فریور
36-
سرگشتگان ماتم عظما نظر کنید
هر فاطمی دل شده را با خبر کنید
امسال بوی سوختن از عید میرسد
هنگامه ی عزاست ز غفلت حذر کنید
... امیر عباسعلی پور
37-
سرفصل بھار روی گلگون داریم
لب تشنه عیشم و دلی خون داریم
الحال ز داغ فاطمه آه و فغان
ما غمزدگان فاطمیّون داریم
... ناظر نائینی
38-
تا خون جگر به جام ما میباشد
شادی و طرب حرام ما میباشد
بر کام دل کسی نمی آید خوش
عیدی که مقارن عزا میباشد
... قیصر اصفھانی
39-
ما دلشدگان حاجت تأیید نداریم
یک ذره در این مسأله تردید نداریم
با آن که شده فصل گل لاله ولیکن
از بھر غم یاس علی عید نداریم
... آذین اصفھانی

چهل! -
پشت در میزدند مادر را
بی خبر میزدند مادر را
یک نفر بود پشت در اما . . .
چهل نفر میزدند مادر را
کوچه ی ما پر از اراذل شد
در گذر میزدند مادر را
عده ای با قلاف ، با کینه
انقدر میزدند مادر را
تا که دستش به مرتضی نرسد
بیشتر میزدند مادر را
هر که از ره رسید او را زد
رهگذر میزدند مادر را
مرد جنگی یقین سپر دارد
بی سپر میزدند مادر را
پیش رویم زدند آفا را
پشت سر میزدند مادر را
محمد مهدی نسترن

 


منبع:مشرق

211008


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین