.
همچنین در این مراسم حاج محمود كریمی مدیحهسرایی كرد كه متن اشعار خوانده شده توسط وی به شرح زیر منتشر میشود:
ای قمر ثاقب زهرا سلام
ای پسر غایب زهرا سلام
شمس هدایت به فدایت شوم
ذره شوم گرد هوایت شوم
گر بنوازی مسلمان شوم
با نظر لطف تو سلمان شوم
هاجر دل از لب زمزم گذشت
جمعهی دوم ز محرّم گذشت
از همهی چشمبهراهی من
مانده فقط سیر تباهی من
منتظرم چهره هویدا كنی
درد من خسته مداوا كنی
من ز تو درمان خودم خواستم
خانهام از غیر نپیراستم
منتظر واقعیات نیستم
عمر خودم را به «منم» زیستم
وای كه غافل شدم از احتضار
افضل اعمال بود انتظار
مُحرم ایام محرّم شدم
شور حسین آمد و آدم شدم
آرزویم هست هدایت شوم
بوذر و عمّار ولایت شوم
در ره او تیغ بگیرم به دست
تیغ همان تیغ كه او گفته است
تیغ وفا، تیغ جنم، تیغ ذكر
تیغ قلم، تیغ دعا، تیغ فكر
جان حسین از در خویشم مران
من به عزای تو شدم روضهخوان
از در احسان تو یابنالحسن
آمدهام با دم «ای بیكفن»
من فدایی سر موی امیرالمؤمنینم
غیر زهرا را ندیدم در وجود آتشینم
خاك پایم سرمهی چشم تمام عارفان و
لیك خود خاك كف پای امیرالمؤمنینم
دست بر دامان من دارد هر آن كو مانده در ره
من دخیل چادر بانوی روز واپسینم
هر گرفتاری برایم روضه میگیرد ولی من
روضهخوان خانهی مولای افلاك برینم
خدمت درگاه من گر آرزوی اهل دل شد
خود كنیز نوگلان پاك ختمالمرسلینم
در مصائب نی فقط سنگ صبور اهل دردم
در شداید محرم راز امام المتّقینم
«مَن أراد الله...» باید راه آلالله پوید
در مسیر عشق اهل البیت نهجالسالكینم
در دو عالم مرتضی باشد امامالصالحین و
در دو عالم مادر شمس عمادالصالحینم
با همان دستی كه در حشر است اسباب شفاعت
من سهیم بخشش جرم تمام مجرمینم
اختر اقبال خود را جستوجو میكردم اكنون
كهكشان بخت و اقبال خودم را خوشهچینم
كس نرفته ناامید از خانهی بابالحوائج
منتهای آرزوی دستهای سائلینم
خواب دیدم ماه و اختر ریخت بر دامانم آخر
گشت تعبیر همان رؤیا كه امروز اینچنینم
من رعیت بودم و سلطان عالم با عنایت
انتخابم كرد و زانپس ساكن كاخ گِلینم
از همان دم كآمدم در خانهی زهرا به خدمت
رشك اهل آسمانم، غبطهی اهل زمینم
گریه كردم پابهپای زینب اما پاك كردم
اشك او با معجر خود، اشك خود با آستینم
من كجا و مادری كردن برای آل عصمت
عذر خدمت دارم و از روی زهرا شرمگینم
دادی از آن مزد عشقم را به پای شیر یزدان
كودكی را كه برای نوكری شد جانشینم
چهرهاش چون ماه كامل، چشمهایش عین ساحل
كودكی حیدرشمایل، گفت مولا آفرینم
یاوهگویان بعد از آن گفتند بر اولاد زهرا
نیست آن مهر و وفاداری و عشق اولینم
هست در یاد من از این شهر، بیمهری به مولا
نیست از اهل مدینه انتظاری بیش از اینم
قد كشید عباس با شیر من و نان ولایت
نان خوشبویی كه خورد از دست شاهنشاه دینم
در حضور پاك اربابان خود آموخت این كه
من دوزانو باادب پایین سفره مینشینم
خردهنانِ مانده از آن سفره را دادم به عالم
عالمی حاجت گرفت از سفرهی امّالبنینم
دور آلالله گرداندم گل رعنای خود را
تا بگویم كه فدایی هم منم هم مهجبینم
بود لالایی طفل كوچكم نام حسین و
یاعلی بود آیهی فاللهُ خیرُ الحافظینم
با اباالفضلم دل آل علی را شاد كردم
من كه خیرالشاكرین از لطف خیرالوارثینم
هر زمان دلگیر بود از غم حسینم گفت مادر
اول صبح آمدم عباس را اول ببینم
سایهسارانم یكایك از سرم رفتند و تنها
زینب و كلثوم من ماند و حسین نازنینم
تا علیِ اكبر و قاسم به من گفتند مادر
در دلم گفتم كه اكنون واقعاً امّالبنینم
كاروان جان من راهی دشت كربلا شد
گفتم عباسم تو هستی آبروی آخرینم
میروی با سید و مولای خود هرجا كه او رفت
وقت برگشتن تو را بی سید و مولا نبینم
وای از آن روزی كه در یثرب خبر دادند ما را
از به خاك افتادن فرزند مقطوعالیمینم
گفتم عباسم فدای زینبم شد شكر لله
من عزادار شه مظلوم مقطوعالوتینم
تا ابد در پیش فرزندان زهرا سربهزیرم
كشته من را مشك خالی، نی عمود آهنینم
آه از آن ساعتی، كه با تن چاكچاك
نهادی ای تشنهلب، صورت خود روی خاك
تنت به سوز و گداز، تو گرم راز و نیاز
سوی خیام حرم، دو چشم تو مانده باز
آه از آن ساعتی، كه با تن چاكچاك
نهادی ای تشنهلب، صورت خود روی خاك
آمده از خیمهگه، خواهر غمدیدهات
دید كه شمر از جفا، نشسته بر سینهات
گفت بده مهلتی، تا برسم بر سرش
برادرم تشنه است، مبُر سر از پیكرش
آه از آن ساعتی، كه با تن چاكچاك
نهادی ای تشنهلب، صورت خود روی خاك
اباالفضل باوفا، علمدار لشگرم
مه هاشمینسب، امیر دلاورم
معنی سعادتی، هادی هدایتی
بهترین شهادتی، كشتهی ولایتی
لایق سیادتی، یا اباالفضل
اباالفضل باوفا، علمدار لشگرم
مه هاشمینسب، امیر دلاورم
شاه باوفایی و شهید كربلایی و
شاهد بزم مایی و شمع خدانمایی و
شورش سینههایی، یا اباالفضل
ابالفضل باوفا، علمدار لشگرم
مه هاشمینسب، امیر دلاورم
چشم دلگشایی، چشمهی نینوایی
چاوش نوحههایی، چهرهی دلربایی
چارهی درد مایی، یا اباالفضل
اباالفضل باوفا، علمدار لشگرم
مه هاشمینسب، امیر دلاورم
آخرین امیدی، غبطهی هر شهیدی
شیردل رشیدی، به هر دری كلیدی
غیر خدا ندیدی، یا اباالفضل
اباالفضل باوفا، علمدار لشگرم
مه هاشمینسب، امیر دلاورم