۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۴ : ۱۵
عقیق: در
این باره آمده است که روزی حضرت عیسی (ع) همراه حواریون(دوستان نزدیکش) در
بیابان عبور می کردند، تا به یک آبادی ویران شده رسیدند و اهل آن و پرنده ها و
جاندارانش یکجا مُرده بودند، عیسی(ع) به حواریون فرمود: «این ها بر اثر عذاب
عمومی و خشم الهی به هلاکت رسیده اند، و اگر به مرگ خود به تدریج مرده بودند،
همدیگر را به خاک می سپردند».
حواریون عرض کردند: ای روح خدا، از خدا بخواه این ها را زنده
کند تا به ما بگویند به خاطر چه کاری، گرفتار مجازات عمومی الهی شده اند؟ تا ما از
این کار دوری نماییم.
عیسی(ع) از خدا خواست؛ پس از جانب عرش به او ندا شد که
آنان را صدا بزن.
عیسی(ع) شبانه بر بالای تپه ای رفت و فرمود: ای مردم
این روستا!
پس یک نفر از آن ها پاسخ داد: بلی ای روح خدا!
عیسی(ع) از او پرسید: وای بر شما، کردار شما چه بود که
این گونه گرفتار عذاب شده اید؟
مرد
زنده شده عرض کرد: آن به چند دلیل بود: 1- ما طاغوت را می پرستیدیم، 2- دنیا را دوست داشتیم به همراه ترس اندک
(از خدا)، 3- آرزوی طول و دراز داشتیم، 4- و در سرگرمی ها و بازی های دنیا، غافل
بودیم.
عیسی(ع) پرسید: دوستی شما به دنیا چگونه بود؟
آن مرد پاسخ داد: مانند علاقه کودک به مادرش، هرگاه به
ما رو می آورد، شاد و خرسند می شدیم و چون از ما روی می گردانید، گریان و غمگین می
شدیم.
عیسی(ع) پرسید: پرستش شما از طاغوت چگونه بود؟
مرده عرض کرد: گنهکاران را پیروی می کردیم.
عیسی(ع) پرسید: سرانجام کار شما چگونه شد؟
مرد زنده شده گفت: شب در عافیت بودیم و صبح خود را در «هاویه»
دیدیم.
عیسی(ع) پرسید: هاویه چیست؟
مرد پاسخ داد: سجّین است.
عیسی(ع) پرسید: سجّین چیست؟
مرد زنده شده عرض کرد: جَبالٌ مِن جَمرٍ تُوقَدُ عَلَینا
اِلی یَومِ القِیامَة: «سجّین، کوهی از آتش گداخته است که تا روز قیامت بر ما
فروزان است».
عیسی(ع) از آن مرد پرسید: وای بر تو، چرا غیر از تو کسی
از بین مردگان با من صحبت نکرد.
مرد زنده شده پاسخ داد: ای روح خدا؛ همه آن ها با دهنه
آتشین مهار شده اند و بدست فرشتگان غضب گرفتارند، من در میان آن ها بودم ولی از آن
ها نبودم، وقتی که عذاب آمد مرا نیز فرا گرفت، اکنون من به تار مویی بر لَبه دوزخ آویزان
هستم و نمی دانم که بر آن واژگون می شوم، یا رهایی می یابم؟
پی نوشت ها:
1- اصول کافی، ج2: 318.
2- عالم برزخ در چند قدمی ما: 175.
منبع:قدس
211008