۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۶ : ۰۰
پیامبر
در حیرت است محو تماشا
پیامبر
گویا جوان شده ست یکی با
پیامبر
قرآن به دست دارد و در
دست ذوالفقار
این شیر مرد کیست علی یا
پیامبر؟
الله اکبر این نغمات ار
لسان اوست
یا اینکه گفته است اذان
را پیامبر
با دیدنش عدو به ندا
گفت: بین ما
جنگی نبود و نیست دمی با
پیامبر
اصلاً مصاف هاشمیان نا
برابر است
حالی علی و حمزه و حالا
پیامبر؟
آیینه است اکبر و حاجت
به تیغ نیست
سنگش زنید لشگریان تا
پیامبر
صد تکه تکه تکه شود تا
که بشنوید
وا اکبرا و وا علیا، وا
پیامبر
افتاده است روی تن خشک
کربلا
ارباً علی اکبر و ارباً
پیامبر
بوی مدینه کرببلا را
گرفته است
خوش آمدید حضرت زهرا
پیامبر
پیمان طالبی
**********************
پیر آسمانی
ای ملائکه محو جلوه های
ذات تو
بین آسمان پهن است، سفره
ی صفات تو
این همه صفات تو، ذات
مشترک دارد
از وجود پیغمبر، سفره ات
نمک دارد
خضر کربلای من، پیر
آسمانی ها
روضه ی پر از نور آخر
الزمانی ها
از کجا تو می ریزی، جلوه
های طاووسی
که فرشته می افتد، پای
تو به پابوسی
هر که یوسفت می دید، می
برید دستش را
شوق روی تو می داد، سمت
باد هستش را
هر کسی تو را دیده،
خوانده قل هو اللهی
بسکه مثل خورشیدی، بسکه
این همه ماهی
صبح فیض می گیرد، از رخ
مصابیحت
صد بهشت می ریزد، از دل
مفاتیحت
ای شبیه آیینه، ای که
گرم تکثیری
بر حسین تأویلی، بر حسین
تفسیری
عشق در تو می دیده،
احتشام پیغمبر
احترام تو مثل احترام
پیغمبر
ای حسین دلتنگ لحن گرم و
زیبایت
آیه ای تلاوت کن از زبان
لیلایت
وقت رفتنت که شد، خیمه
ها قیامت شد
وقت داغ پیغمبر بر دل
امامت شد
هر که بود مجنون شد،
لحظه ای که لیلا رفت
پشت پای تو دیدند اشک
های بابا رفت
رفتی و دو سه آیه از خدا
رجز خواندی
رفتی و در آن میدان
ذوالفقار چرخاندی
هر که بین لشگر بود، نقشه
ی فرار کشید
سایه ی خودش را از تیغ
تو کنار کشید
اخم را کمی وا کن جلوه
کن تبسم را
یک نفس ترحم کن ضجه های
مردم را
در شلوغی لشگر ابن ملجمی
آمد
مثل مسجد کوفه ضربه ای به فرقش زد
چشم اسب پر خون شد، رفت
در دل لشگر
وای ارباً اربا، مصحف
علی اکبر
آه رد زانویی سمت او
کشیده شد
تا رود کنار او قامتی
خمیده شد
قطعه قطعه هایش را بین
یک عبا پیچید
"إحملوا
اخاکم" هاش بین کربلا پیچید
رحمان نوازی
**********************
هزار تا اصغر
که گفته بال کبوتر اضافه
آمده است
فقط زجسم تو یک سر اضافه
آمده است
برای کشتن تو چون که چون
یامبری
کمان به دست دو لشگر
اضافه آمده است
یکی خمیده چو زهرا و
دیگری لیلا
چرا کنار تو مادر اضافه
آمده است
فقط به روی عبا وقت جمع
کردن تو
چه قدر پاره ی پیکر
اضافه آمده است
مهدی رحیمی
****************************
پهلوی تو
بخوان به گوش سحرها اذان
علی اکبر
بخوان دوباره برایم
بخوان علی اکبر
لب ترک ترکت را به هم
بزن اما
تکان نخور که نپاشد جهان
علی اکبر
دوباره داغ پیمبر تحملش
سخت است
نرو جوانی حیدر بمان علی
اکبر
به دست غصه نده چشم
دخترانم را
تمام دلخوشی کاروان علی
اکبر
ببین که تیر فراغت نشسته
بر جگرم
ببین قدم زغمت شد کمان
علی اکبر
عصای پیری بابا مقابلم
نشکن
توان بده به من ناتوان
علی اکبر
کنار جسم تو رسم جهان
عوض شده است
نشسته پیر کنار جوان علی
اکبر
مسیح زندگی ام روی خاک
افتاده ست
عجیب نیست شدم نیمه جان
علی اکبر
بریده گریه امان مرا
کنار تنت
میان هلهله ها الامان
علی اکبر
اگر چه پهلوی تو یاد
مادرم افتادم
شکسته کوفه سرت را چنان
علی...اکبر
حجتی
*************************
لیلا زاده
تو می مانی در این صحرا و فرزندت علی اکبر
همان نوری که می باشد
تماماً مثل پیغمبر
همان ممسوس ذات حق، همان
گنجینه ی باور
و لیلا زاده ی زهرا و
مجنون زاده ی حیدر
به چشمان ترش
خیره...نگاه انتظار تو
تو هستی بی قرار او و او
هم بی قرار تو
چه می بینی؟! تجسم کرده
در او سوره انسان
نگاهش مخزن الاسرار و
قلبش مهبط قرآن
برایش آیت الکرسی بخوان،
چون می رود میدان
بیا و چشم هایت را به
سمت خیمه برگردان
که آرامش بگیرد قد
وبالای علی اکبر
کمی آرام تر باشند پاهای
علی اکبر
و اکبر می رود میدان و
دادی جان خود را تو
تمام دشت آرام است در
این لحظه الا تو
و از بس این علی زاده
شباهت داشته با تو
مشخص نیست اکبر سمت
میدان می رود یا تو
به حال خویش می گریی که
جانت می رود از دست
خودت با چشم خود دیدی
جوانت می رود از دست
تو آنی چشم می بندی و
یارت را نمی بینی
خزان در دشت می بینی
بهارت را نمی بینی
میان تیر و نیزه،
ذوالفقارت را نمی بینی
میان لشگرت دشمن سوارت
را نمی بینی
به پیش چشم زینب، چشم
خیس تو سیاهی رفت
که اسب اکبرت راه خودش
را اشتباهی رفت
سراپا خیره خواهی ماند و
اکبر بر نمی گردد
و ابراهیم باور کن که
دلبر بر نمی گردد
که اسماعیل تو از زیر
خنجر بر نمی گردد
و آب رفته از این جوی
دیگر بر نمی گردد
تو با چشمان تر در این
هیاهو می روی میدان
به روی دست و
پا...نه...روی زانو می روی میدان
مجتبی حاذق
***************************
طاووس خیمه
" هر چند پیر و
خسته دل و ناتوان شدم"
هر گه به روی تو نظر
کردم جوان شدم
طاووس خیمه پیش پدر راه
می روی؟
گفتی اذان و مست من از
این اذان شدم
آه ای عصای پیری من، می
روی؟ برو
اما به روی نعش تو من قد
کمان شدم
تا اینکه خوب از عطشم با
خبر شوی
از شوق با لب تو دهان بر
دهان شدم
با خود نگفته ای پدرت
خرد می شود
من مثل قطعه های تنت بی
نشان شدم
آخر چرا جواب پدر رانمی
دهی
چیزی بگو علی، ولدی نصف
جان شدم
زینب میان این همه دشمن
دویده است
بابا اسیر زخم زبان
هایشان شدم
از بهر بردن تو عبا کم
می آورم
من چند بار بر بدنت
امتحان شدم
شد سرخی لبان تو در دشت
منتشر
من هم به طشت زر هدف
خیزران شدم
شکر خدا که نیزه ی من شد
بلند تر
در راه شام بر سر تو
سایه بان شدم
عباس احمدی
********************
بوسه تیر
صبحت از داغ تو بابا
جگری می خواهد
لب خشک از عطش و چشم تری
می خواهد
آمدی باز سوی خیمه و با
خود گفتم
نوجوانی است که مهر پدری
می خواهد
کاش می خواستم از تو دو
زره برداری
این همه نیزه علی جان سپری
می خواهد
نگران سر خود باش که این
لشگر کفر
باز هم معجز شق القمری
می خواهد
تیرها زودتر از من به
تنت بوسه زدند
خرد شد آینه ات شیشه گری
می خواهد
نیست از جسم گلت چیز
زیادی در دست
نه عبا، پارچه ی مختصری
می خواهد
کاملاً یافت نشد هر چه
تفحس کردیم
بردنت حوصله ی بیشتری می
خواهد
باز کن چشم و ببین آمده
پیشم زینب
قول صبر از پدر محتضری
می خواهد
عباس احمدی
***********************
پشت سرت
نگاه و آه چه در هم شدند پشت سرت
امیدهای دلم کم شدند پشت
سرت
خبر ز رفتن تو بین خیمه
تا پیچید
ز غصه، قامت و قد، خم
شدند پشت سرت
تو رفتی و دل اهل حرم به
همراهت
و چشم ها همه زمزم شدند
پشت سرت
" أنا علی" تو
با به گوش کوفه رسید
یکی یکی همه ملجم شدند
پشت سرت
همه برای تو خیرات نیزه
می کردند
همه برای تو حاتم شدند
پشت سرت
عجب رقابت سختی برای
کشتن توست
رقیب سکه و درهم شدند
پشت سرت
کسی حریف تو از پیش رو
نمی گردید
عمود و نیزه که با هم
شدند پشت سرت
کنار پیکر تو ناله ی
غریبی گفت
امیدهای دلم کم شدند پشت
سرت
حسین ایزدی
*********************
هوای مجنون
الوداع گفت و رفت و بابا
ماند
بین تن ها، امام تنها
ماند
سر لیلا هوای مجنون داشت
چشم مجنون به پای لیلا
ماند
موج می خورد بر لب ساحل
موج برگشت و ... لیک
دریا ماند
علی اکبر علی و اکبر شد
جمله اش رفت و حرف او جا
ماند
با زره رفت و با عبا بر
گشت
ردی از خاک خون به خاک
صحرا ماند
خواهر آمد برادرش را برد
تکه های پیمبر اما ماند
پیکرش زیر سم مرکب و ...
سر
روی نیزه برای فردا ماند
بعد از این داغ در دل
گودال
رمقی از حسین آیا ماند؟!
یاسر حوتی
*************************
چون فاطمه(س)
غم های تو بر دوش پدر
افتاده
بابای تو محتضر افتاده
پهلوت شکسته و رها در خونی
چون فاطمه ای که پشت در
افتاده
مجتبی حاذق
ببخشید اشعار حضرت غلی اصغر ع رو نمیگذارید؟
فردا شب روضه این آقازاده هست
روضه حضرت علی اکبر ع پس فردا شب میباشد
اشعار حضرت علی اصغر علیه السلام در سایت (در قسمت تازه ترین ها و ویژه محرم و صفر) است.
خوشا به سعادت همه کسایی که نفس حسینی دارن