چهارمین شماره از کتابمجله همشهری آیه منتشر شد:
عقیق: در روایات آمده است که خداوند متعال به عیسیبن مریم(ع) میفرماید: «علما را بزرگ بشمار و فضل آنها را بشناس؛ زیرا آنها به همه مخلوقات من برتری دارند، جز رسولان وپیامبرانم. برتری آنها نسبت به مردم، مانند برتری خورشید است نسبت به سایر کواکب و یا مانند برتری آخرت است نسبت به دنیا و یا مانند برتری من است نسبت به همه موجودات.» برآنیم از نکات اخلاقی زندگی علمای بزرگ برای دستیابی به زندگی بهتر بهره جوئیم.
شیخ
محمد جواد انصاری همدانی
مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی فرزند
مرحوم حاج ملا فتحعلی همدانی در سال 1320 هجری قمری مطابق با 1281 هجری شمسی در
شهر همدان و در خانوادهای روحانی چشم به جهان گشود؛ پدر او مرحوم حاج ملا فتحعلی
همدانی از علما و فضلای همدان بود؛ البته زادگاه وی شیراز بود، ولی بعدها برای تبلیغ
و برنامههای مذهبی مأموریت پیدا کرد و به همدان آمد و در آنجا رحل اقامت افکند.
در میان شاگردان وی می توان به بزرگانی هم چون مرحوم آیت
الله حسنعلی نجابت(ره)، مرحوم آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره)، مرحوم حاج
محمد اسماعیل دولابی(ره)، مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی(ره)، مرحوم آقای
مهندس تناوش ( داماد و شاگرد )، مرحوم آقای غلامحسین سبزواری، مرحوم حجة الاسلام
سیّد عبدالله فاطمی، مرحوم آقای بیات و...اشاره کرد.
سرانجام این عالم ربانی بعد از ظهر جمعه در دوازدهم
اردیبهشت 1339 هجری شمسی مطابق با دوم ذیقعده 1379 ه. ق. در سن 59 سالگی به ملکوت
اعلی پیوست.
اقتداء
ملائکه در نماز به مومن
خدای تعالی تمام اسرار عرفان را در نماز جمع کرده است
از خصوصیت بارز آیت الله انصاری(قدس سره) کتمان شدید اسرار بود؛ تاکید داشت که شاگردان او اسرار الهی را بروز ندهند؛ روی این جهت شاگردان مقید بودند که مطالبی که در جلسات گفته می شود مکتوب نگردد؛ یکی از شاگردان آیت الله انصاری از وی سوال می کند: چه زمانی می توانیم خدمت صاحب الزمان ولی عصر(ع) برسیم؟ آیت الله انصاری(قدس سره) جواب می دهد: زمانی که حضور و غیبت آقا برای شما فرقی نکند.
فرزند وی، احمد انصاری، در خاطرهای از پدرش میگوید: یک بار یکی از آشنایان از تهران خدمت آقای انصاری رسید و برای دستورالعمل گرفتن اصرار کرد؛ ایشان فرمود: تو با خانمت بدرفتاری می کنی، برو اخلاقت رو درست کن! حجاب تو این است.
آن شخص میگفت: وقتی برگشتم همسرم خیلی با ناراحتی به من
گفت: باز رفتی مسافرت!؟ خم شدم دستش رو بوسیدم، تعجب کرد و پرسید این کار رو کی به
تو یاد داده؟ گفتم همان آقایی که میگویی چرا رفتی پیشش؛ ایشان هم به آقای انصاری
علاقمند میشود و در سفر بعدی با هم به همدان میآیند و خدمت آقا میرسند.
یک روز یک بازاری خدمتشان آمد و گفت یک تیرگی در من
ایجاد شده و نمیتوانم نمازم را با توجه بخوانم؛ میفرمایند: برای این است که در
فلان معاملهای که کردی دروغ گفتی! برو استغفار کن و آن را جبران کن.[2]
پی
نوشت:
1-در کوی بی نشان ها، مصطفی کرمی نژاد
2- http://www.razoramz.com
منبع:دانشجو
211008