۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۴ : ۱۵
عقیق: روز پنجم اسفند سال 579 در سرزمین توس خواجه نصیرالدین محمد طوسی دیده به جهان گشود، شاعر، فیلسوف، متکلم، فقیه، دانشمند، ریاضیدان و منجم ایرانی سده هفتم است. کنیهاش «ابوجعفر» و به القابی چون «نصرالدین»، «محقق طوسی»، «استاد البشر» و «خواجه» شهرت دارد، در واقع او مردی است که همه طوایف و فرق اسلام، به عظمت و بزرگی او گواهی دادهاند.
قاضی نورالله درباره او میگوید: او فیلسوفی است که روان افلاطون و ارسطو به وجود او مفاخرت و مباهات جویند و زبان حال ابوعلی سینا، شکر مساعی جمیله او گوید، عقل فعال در اشراق، طفل راه او است و مشکلات ارباب کمال، وقوف به یک نگاه او است.
چنین فرزانهای، در جمادیالاولی سال 597 در توس از استان خراسان به دنیا آمد. نام پدرش محمدبن حسن طوسی بود. در علوم عقلی شاگرد فریدالدین داماد و در علوم دینی شاگرد پدر بزرگوار خود و در ریاضیات شاگرد کمالالدین یونس موصلی بود. او در کلیه علوم زمان، به درجات عالی نائل آمد.
مدتی به خاطر آنکه مورد خشم و غضب ناصرالدین عبدالرحیم بن ابی منصور -حاکم قهستان که از امرای اسماعیلیه بود- قرار گرفت و در قلاع اسماعیلیه محبوس بود و در آن ایام بود که بیشتر تحریرات ریاضی او و شرح اشارات و اساسالاقتباس را نوشت.
در حدود سال 654 با پیروزی هلاکوخان بر اسماعیلیان و فتح قلاع اسماعیلیه، خواجه نجات پیدا کرد؛ اما دوباره گرفتار دربار هلاکوخان مغول شد، ولی از آن فرصت هم به خوبی استفاده کرد و آنان را نصیحت و هدایت کرد و شر آنان را از شیعه بازداشت و سپس خود به ترویج دین شیعه و شرح کتب فلسفی و ریاضی پرداخت.
او در مراغه کتابخانهای را که مشتمل بر 400 نسخه کتاب بود، فراهم کرد، بیش از 120 جلد - و بنا بر نقلی بیش از 180 جلد- آثار از او برجای مانده که از آن جمله عبارتند از: آداب المتعلمین، إثبات بقاء النفس الانسانیه، اثبات الواجب تعالی، اخلاق ناصری، أساس الاقتباس، الإمامة، اوصاف الأشراف، تجرید الکلام، و ...
سرانجام او در آخرین سفری که در سال 672 با جمعی از شاگردانش به بغداد رفت، بیمار شد و در همان جا درگذشت و طبق وصیت خودش، در کاظمین پایین پای دو امام بزرگوار، به خاک سپرده شد.
نمونهای از مکاشفه و کرامت
مرحو تنکابنی صاحب کتاب معروف قصصالعلماء در کتاب دیگرش کرامات الاولیاء گفته است: خواجه نصیر طوسی، در سایه توسل بیوقفه به حضرت ولی عصر(عج) به محضر او شرفیاب شد و او را ملاقات کرد و از آن حضرت خواست تا مقدمات ورود او را به دستگاه حکومت بنیعباس فراهم سازد و خواستهاش اجابت شد و به این طریق توانست دستگاه حکومت بنیعباس را ساقط کند و حکومت شیعی را در بلاد ایران برقرار سازد.
چند مورد از توصیههای خواجهنصیرالدین طوسی
در ادامه به چند مورد از توصیههای این عالم شیعی از کتاب «نامداران مکاشفه و کرامت» تألیف حجتالاسلام حمید احمدی جلفایی اشاره میشود:
-باید دانست که ایمان را مراتب است؛ از همه کمتر، ایمان به زبان است که «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ» عبارت از آن است و امر «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» اشاره به همان است.
و بالای آن، ایمان به تقلید است، و آن، تصدیق جازم باشد به آنچه تصدیق یابد و زوالش ممکن بود. چون تصدیق جازم، حاصل شود، هر آینه آن تصدیق، مستلزم عمل صالح باشد «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا» و از آن بهتر، ایمان به غیب است که «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» و آن مقارن با عبارتی باشد در باطن مقتضی ثبوت ایمانی، کانه من وراء حجاب؛ و از این جهت مقرون به غیب باشد.
از این کاملتر، ایمان آنهایی که در حق ایشان فرموده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» و این مرتبه ایمان به کمال است.
متصل باشد با این ایمان یقینی و آن، منتهای مراتب ایمان باشد و آنچه در سلوک، کمتر از آن نشاید، ایمان به تقلید است و ایمان به غیب؛ چه ایمان به زبان، تنها به حقیقت ایمان نباشد «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکُونَ» اشارت به آن است؛ و هرگاه اعتقاد جزمی حاصل باشد به آنکه کاملی مطلق- یعنی آفریدگاری- هست، با سکون نفس، سلوک ممکن باشد به آنکه کاملی مطلق- یعنی آفریدگاری – هست، با سکون نفس، سلوک ممکن باشد و حصول آن به غایت آسان باشد به اندک سعی، حاصل شود.
-زهد، عدم رغبت است و زاهد کسی باشد که او را بدانچه تعلق به دنیا دارد- مانند ماکل و مشارب و ملابس و مساکن و مشتهیات و مستلذات دیگر و مال و جاه و ذکر خیر و قربت ملوک و نفاذ امر و حصول هر مطلب که به مرگ از او جدا تواند بود- رغبت نبود، نه از سر عجز یا از راه جهل به آن، و نه از جهت غرضی یا عوضی که به او راجع باشد و هر کس که موصوف به این صفت باشد، زاهد باشد بر وجه مذکور.
اما زاهد حقیقی کسی باشد که به زهد مذکور، طمع نجات از عقوبت دوزخ و ثواب بهشت هم ندارد؛ بلکه صرف نفس از آن جمله که برشمردیم، بعد از آنکه فواید و تبعات هر یک دانسته باشد، او را ملکه باشد...
- تقوا پرهیز باشد از معاصی از بیم خشم خدای تعالی و دوری از او، همچنان که بیمار را که طالب صحت باشد، از تناول آنچه در آن مضرت باشد و آنچه را اقدامش مقتضی مزید بیماری او باشد، پرهیز باید کرد تا علاج او دست دهد و درمان بیماری او منجح آید. همچنین ناقصانی را که طالب کمال باشند، از هر چه منافی کمال باشد، یا مانع حصول آن، یا سالک را شاغل از سیر و سلوک، در طریق طلب کمال، پرهیز باید کرد تا آنچه مقتضی وصول باشد، یا معاون در سلوک بود، مفید و مؤثر باشد.
منبع:فارس
211008