کد خبر : ۲۲۸۴۹
تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۳:۳۳
در گفت و گو با حجت الاسلام دلیر مطرح شد؛

چراخداوند رحیم انسان رادر رنج خلق کرد!؟

انسان آفریده حکیمِ مطلق است، در لسان قرآنی و آیات الهی و در روایات و سنت به طور معمول سختی‌ها را برای انسان به عنوان یک نقطه سازنده دانسته و انسان در سختی آب دیده‌تر می‌شود.

عقیق: زندگی انسان همواره با سختی های فراوانی رو به رو است که گاه او را از پای درآورده و ناامید و دلسرد می کند؛ در خصوص فلسفه سختی ها در زندگی با حجت الاسلام بهرام دلیر، استاد درس خارج فقه و اصول و فلسفه عرفان، مدیر گروه عرفان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفتگویی انجام داده ایم که از نظرتان می گذرد:

 

طبق آیه 4 سوره بلد:"لقدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ" انسان از همان اول در سختی و محنت آفریده شده و این سختی با تاکید هم بیان شده است(لقد که دلالت بر تاکید می کند) دلیل این نوع آفرینش چیست و چرا اساسا خداوند از ابتدا انسان را با سختی آفریده است؟
انسان آفریده حکیمِ مطلق است که آفریینده نظام آفرینش است؛ در لسان قرآنی و آیات الهی و در روایات و سنت به طور معمول سختی ها را برای انسان به عنوان یک نقطه سازنده دانسته و انسان در سختی آب دیده تر می شود. طلای 24 عیار، 24 نمی شود مگر آن آتش هایی که به ظاهر بسیار سخت است، بر آن وارد شود و تا طلا این آتش ها را لمس نکند و ار دالان آن آتشکده ها نگذرد، طلا نمی شود. یا شمشیر تا آن پتک های آتشین آهنگر را نخورد، شمشیر تیز و برنده نخواهد شد. تمام قصه صنعت همین است و محصول تا از خط تولید بیرون می آید از همان آغاز تا انجام، سختی بسیار دیده تا ارزشمند شده است.
اما گل سر سبد آفرینش، انسان است. معروف است که خدا بهترین فرضیه را برای انسان، گرسنگی می داند که دریچه های از معرفت را به او باز می کند که با شکم سیر نمی شود این اتفاق بیفتد. در لسان امیرالمومنین علی (ع) غالب مرض از پرخوری به وجود می آید و علی(ع) خود که جنگجوی بی نظیر و حاکم بزرگ و مدیر و مدبر و صاحب اندیشه های سیاسی بود، به اندک نانی اکتفا می کرد

در روایات می خوانیم که بلاها، آزمون ها و امتحاناتی که به ظاهر سخت است، این ها را خدا برای دوستان خود فرو می فرستد. همین سختی ها وقتی به عوام وارد می شود می گویند:" مگر من چه گناهی کرده ام که خدا این بلا را بر من وارد کرد؟"
من می خواهم عرض کنم مگر زینب (ع) چه کرده بود که اگر مصیبت او را تقسیم کنند، به همه دنیا سهمی هر چند کوچک می رسد؛ مصیبت از دست دادن مادر، پدر، برادر، فرزندان، نزدیکان و ... اما او روح بلندی دارد و وقتی تمام این مصیبت ها که برزگترین آن دیدن سر برادر بر سر نیزه و در تشت یزید است، می بیند، می گوید:"ما رأیت الّا جمیلا؛ من جز زیبایی چیزی ندیدم"
 

این چشم زیبابین چطور به دست می آید؟
به تحمل سختی ها و گذشتن از کوره های بلا؛ ببینید ابراهیم(ع) خلیل که مقام امامت به دست آورده بود، سختی های بسیار در زندگی دیده بود. آن حضرت)ع) سالیان طولانی آرزوی داشتن فرزندی داشت و خدا در میانسالی به او پسری عطا می کند که وقتی این پسر رشید می شود، ابراهیم(ع) باید او را در راه خدا قربانی کند! چقدر این امتحان سخت است! یا حضرت یونس(ع) یا یوسف(ع) که رنج دوری از خانوداده و زندانی شدن در چاه و ... را تحمل کرد. بنابراین عرفا و انبیای الهی با کشیدن سختی، چله نشینی، ترک لذت خواب شیرین شب، ناله و مناجات به مقاماتی می رسند که هر کسی نمی رسد.
آیا تا به حال دیده اید کشتی گیری بدون رژیم غذایی و تمرین، به مسابقات راه یابد؟ آیا دیده یا شنیده اید، فوتبالیستی بدون تحمل رنج تمرین و دوری از خانواده و اردوهای ورزشی، به جام جهانی صعود کند؟ یا بچه ای که با ورزش و ژیمناستیک توانسته بالانس بزند و بدن منعطف و نرمی داشته باشد، آیا این بدن را بدون تمرین به دست آورده است؟
لذا از همان زمان بسته شدن انعقاد نطفه تا ورود به دنیا و پس از آن، انسان با سختی مواجه است و دنیا با همه گشایشی که دارد، سختی هایی نیز دارد.
 

با این توصیف فلسفه این همه سختی چیست؟
سختی ها انسان را در منازل عرفانی نگاه می دارد. رفاه غفلت آور است. رفاه بیش از حد موجب می شود انسان از خدا، از خود، از تمدن و هویت و فرهنگ غافل شود و همین موضوع بحران هویت به دنبال دارد. آیا یک دانشجوی ریاضی یا فیزیک در رفاه و خورد و خوراک و خوابیدن است که به المپیاد راه پیدا می کند یا در سختی ها؟ بنابراین سختی را خدا وارد می کند؛ خدایی که "أقرب من حبل الورید" است و از رگ گردن به انسان نزدیک تر. او به انسان بیشترین محبت را دارد و بلندترین مقامات را برای او می خواهد. پیامبر (ص) نیز با همه رنج یتیمی و آزار کفار و هجرت ساخت و در میان مردم زندگی کرد.
بنابراین فلسفه سختی ها این است که انسان در حال یقظه و بیداری بماند و از خود، جامعه، همنوعان و از همه مهم تر خدا غافل نشود و در برابر شریعت حس مسوولیت داشته باشد.
 

اما گاه آنچنان سختی های زندگی اوج می گیرد که انسان مستاصل شده و در این بین آنقدر تحت فشار است که نمی تواند به کسب این مقامات بیندیشد؛ آیا در اینجا ورود سختی ها نتیجه عکس ندارد؟
ببینید در جایی انسان به ظاهر از کوره در می رود و تحمل خود را از دست می دهد که خردمندی و عقلانیت و مراجعه به رسول باطنی که همان عقل است را نداشته باشد. در این زمینه به مثالی اشاره می کنم: فرض کنید گنجشکی وارد ساختمانی شده است برای رهایی دائم خود را به این طرف و آن طرف می زند و تلاش برای نجات می کند. همین عمل موجب می شود که زمینگیر شده و در اثر اصابت به جاهای مختلف، گیج بزند. در صورتی که اگر این گنجشک به جای این کار و به جای آن که گمان کند راه فراری نیست، به آرامی گوشه ای بنشیند و اطراف را نگاه کند، قطعا پنجره ای باز خواهد یافت که از آن فرار کند. انسان نیز همین طور است. وقتی مشکلات به او هجوم آورند باید بنشیند و فکر کند، فکر کردن برای همین از 70 سال عبادت بهتر است. اما معمولا وقتی بلایی وارد می شود، انسان دست و پای خود را گم می کند و با احساسات و بدون منطق و عجولانه تصمیم می گیرد و چه بسا وقتی عقل را به کار نگرفت و افراط کرد، کار به خودکشی کشید. یا وقتی عقل تعطیل شد، سر از نهیلیسم (پوچ گرایی) در آورد.
باید دانست همیشه بارقه امید و راه برون رفت و مفری وجود دارد که اگر انسان عاقلانه بیندیشد، می تواند آن را پیدا کند و بر سختی ها فائق آید و به مقامات بالا دست یابد.

 

منبع:شبستان

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین