۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۹ : ۱۲
قرآن حکیم در آیه 17 سوره حجرات می فرماید: یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُواْ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلىََّ إِسْلَامَکمُ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکمُْ أَنْ هَدَئکمُْ لِلْایمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ/ از اینکه اسلام آوردهاند بر تو منت مىگذارند. بگو: به خاطر اسلام تان بر من منت مگذارید، بلکه خدا بدان سبب که شما را به ایمان راه نموده است بر شما منت مىنهد، اگر راست مىگویید.
علامه
طباطبایی در تفسیر المیزان، خطا در منت گذارى به پیامبر برای اسلام آوردن را از
این جهت وارد می دانند که اولا حقیقت آن چیزى که بر آن منت مىگذارند ایمان است که
کلید سعادت دنیا و آخرت است، نه اسلامى که جز فوائد صورى، از قبیل تأمین جانى و
شرکت با مسلمانان واقعى در جواز نکاح وارث خاصیتى ندارد. و ثانیا همین اسلام را هم
نباید بر پیامبر منت بگذارند، براى اینکه آن جناب شخصى است که از طرف خداى تعالى
مأمور شده اسلام را به شما برساند - نه از اسلام آوردن آنهایى که اسلام آوردند
چیزى عاید شخص او مىشود و نه از اسلام نیاوردن آنها که نیاوردند چیزى از دست
مىدهد- ، پس احدى از مسلمانان بر او منتى ندارد.
و
اگر منتى باشد براى خداى سبحان است که ایشان را هدایت فرموده، چون دین، دین او
است، و خود او هم از دینش بهرهمند نمىشود تا هر کس دین او را پذیرفت بر او منت
بگذارد، بلکه بهرهمند از دین او در دنیا و آخرت مؤمنین هستند، زیرا خداى تعالى
غنى على الاطلاق است، پس منت را خدا بر آنان دارد که هدایتشان کرده، نه آنان بر
خدا.
مفسر
بزرگ معاصر ما با اشاره به این که خداوند در این آیه، کلمه اسلام را از دهان منتگذاران
گرفته و در سخن خود آن را مبدل به ایمان کرد تا بفهماند منت همه و هر چه هست به
ایمان است، نه به اسلام که تنها در ظواهر زندگى آثارى دارد، می فرماید:
جمله" قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ
..." متضمن این اشاره است که خطاى این منتگذاران از هر دو جهت است: اول
اینکه منتگذارى خود را متوجه رسول خدا (ص) کردند، با اینکه او یک رسول است و بس،
و غیر از رسالت چیزى ندارد. و در این باره فرموده:" لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ-
اسلام خود را بر من منت نگذارید". و جهت دوم اینکه منت را- البته اگر منتى
باشد- به اسلام خود نهادند با اینکه باید به ایمان خود گذاشته باشند. و در ذیل آیه
گفتیم که کلمه اسلام را بدین سبب مبدل به ایمان کرد تا اشاره به جهت دوم کند.
اما
در تفسیر نمونه هم آمده است: "منت" از ماده "من" به معنى وزنه
مخصوصى است که با آن وزن مىکنند، سپس به هر نعمت سنگین و گرانقدرى اطلاق شده، منت
بر دو گونه است اگر جنبه عملى داشته باشد - به معنى بخشش نعمت گرانقدر- ممدوح است،
و منتهاى الهى از این قبیل است، ولى اگر جنبه لفظى داشته باشد مانند منت بسیارى
از انسانها عملى است زشت و ناپسند. جالب اینکه در جمله اول مىگوید: آنها
بر تو منت مىگذارند که" اسلام" را پذیرفتهاند و این تأکید دیگرى است
بر اینکه آنها در ادعاى ایمان صادق نیستند بلکه ظاهرا اسلام را پذیرا شدهاند. ولى
در ذیل آیه مىگوید: اگر در دعوى خود راست مىگوئید خداوند بر شما منت مىگذارد که
به ایمان هدایت تان کرده است.
این
مساله مهمى است که افراد کوتهفکر غالبا تصورشان این است که با قبول ایمان و انجام
عبادات و طاعات، خدمتى به ساحت قدس الهى یا پیامبر (ص) و اوصیاى او کردهاند، و به
همین دلیل انتظار پاداش دادند. در حالى که اگر نور ایمان به قلب کسى بتابد و این
توفیق نصیبش شود که در سلک مؤمنان در آید، بزرگترین لطف الهى شامل حال او شده است.
در
این تفسیر با اشاره به این که "ایمان" قبل از هر چیز، درک تازهاى از
عالم هستى به انسان مىدهد، حجابها و پردههاى خودخواهى و غرور را کنار مىزند،
افق دید انسان را مىگشاید، و شکوه و عظمت بى مانند آفرینش را در نظر او مجسم
مىکند آمده است: ایمان، نور و روشنایى بر عواطف مؤمن مىپاشد و آنها را پرورش
مىدهد، ارزشهاى انسانى را در او زنده مىکند، استعدادهاى والاى او را شکوفا
مىسازد، علم و قدرت و شهامت و ایثار و فداکارى و عفو و گذشت و اخلاص به او مىدهد
و از موجودى ضعیف، انسانى نیرومند و پرثمر مىسازد. ایمان،
دست
ایمان آورنده را گرفته و از مدارج کمال بالا مىبرد، و به اوج قله افتخار
مىرساند، او را هماهنگ با قوانین عالم هستى، و عالم هستى را در تسخیر او قرار
مىدهد. آیا این نعمتى است که خداوند بر انسان ارزانى داشته یا منتى است که انسان
بر پیامبر خدا(ص) بگذارد؟!
همچنین
هر یک از عبادات و اطاعات گامى است به سوى تکامل؛ قلب را صفا مىبخشد، شهوات را
کنترل مىکند، روح اخلاص را تقویت مى نماید، به جامعه اسلامى وحدت و یکپارچگى و
قوت و عظمت مىبخشد.
هر
کدام یک کلاس بزرگ تربیتى است، و درسى است آموزنده. اینجا است که انسان باید هر
صبح و شام شکر نعمت ایمان بجا آورد و بعد از هر نماز و هر عبادت سر به سجده بگذارد،
و خدا را بر اینهمه توفیق سپاس گوید.
اگر
بینش انسان در مورد ایمان و اطاعت خدا چنین باشد نه تنها خود را طلبکار نمىداند،
بلکه همیشه مدیون خدا و پیامبر (ص) و غرق احسان او مىشمرد.
عبادات
را عاشقانه انجام مىدهد، و در راه اطاعت او نه با پا که با سر مىدود. اگر خدا
براى او پاداش عمل قائل شده، این را نیز لطف دیگرى مىداند، و گرنه انجام کارهاى
نیک، سودش به خود انسان باز مىگردد و در حقیقت با این توفیق بر میزان بدهکاریهاى
او به خداوند افزوده مىگردد.
بنا
بر این هدایت او لطف است، و دعوت پیامبرش (ص) لطفى دیگر، و توفیق اطاعت و
فرمانبردارى لطفى مضاعف، و پاداش لطفى است ما فوق لطف!