عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۲۱۸۱۹
تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۱:۰۴
پیشینه شب شعر عاشورای شیراز؛
وسط برنامه من برای حضرت زهرا(س) یک شعر خواندم. آیت‌الله شیرازی خواستند به من صله بدهند که گفتم من فقط صله تربت می‌خواهم. تربت را به من دادند و این جا به ذهنم رسید که بچه‌ها را بیمه کنم.

عقیق: گفت و گوی زیر با هاشم کرونی را  در مورد پیشینه شب شعر عاشورای شیراز می خوانید:

* از شب شعر عاشورا امامزاده‌سازی نکنیم

اتفاقات شب شعر عاشورا انتخاب آقای ده بزرگی یا کس دیگری نبود، انگار یک دستی ما را به این فضا هل داد. آقای فرهنگ خیلی به این قضیه تأکید دارد که از شب شعر عاشورا امامزاده‌سازی نکنیم. برای این که این برای خودمان محبت است نه برای دیگران و نمی‌خواهیم منجر به خرافه‌پروری شود.

* علت موضوعی کار کردن شب شعر عاشورا

به این دلیل که وقتی ما موضوع نمی گذاشتیم همه به یک مضامین تکراری می‌پرداختند، دوم این که نیاز است مثلاً من خودم وقتی وارد شب شعر عاشورا شدم، یکی از ایرادات همیشگی به ما این بود که چرا شما موضوعی کار می‌کنید و خلاقیت را از شاعر می‌گیرید. آقای ده بزرگی گفتند ما کار خودمان را می‌کنیم. برای ما کمی سخت بود، می‌گفتیم بالاخره باید به این ها جواب بدهیم، تا این که در سال های اخیر جهت‌های آشکاری برای ما پیدا شد و خیلی از رفقا می‌گفتند چرا موضوعی؟ الان خودشان موافقند. دوره هجدهم که می‌خواستیم حضرت ام‌البنین (س) کار کنیم، می‌خواستیم کتاب چاپ کنیم و بچه ها دنبال نمونه کارهای این موضوع بودند؛ گشتند در ادبیات فارسی و شعری برای ام‌البنین وجود نداشت. حضرت البنین که همه زن‌های ایرانی برایش سفره می‌گیرند و ناشناخته نیست برایش کاری نشده بود و در نوحه‌ها هم کار چشمگیری نبود. حضرت رباب، حضرت امام محمدباقر و ... حتی جون! شاید برای شما عجیب باشد، حضرت سجاد (ع) که شخصیت بزرگی است، امام است و از امامان آخری هم نیست که ما سعادت کمتری برای پرداخت به ایشان داشته باشیم، و فرزند امام حسین است، آقای دکتر سنگری گفتند دارند تاریخ شعر انقلاب را می‌نویسند و به شعر آیینی رسیده‌اند، همه حضرات معصومین را به ترتیب دارند کار می‌کنند، برای فصل حضرت سجاد (ع) کتاب را جستجو کرده‌اند، ایشان می‌گفتند هفتاد، هشتاد درصد هر کتابی مال شب شعر عاشوراست، یعنی شعر در این حوزه نداریم.

یک کتاب چاپ شده اگر فرضاً 50 تا شعر داشته باشد، 35 تا 40 تا مال شب شعر عاشورا هستند. 10 تا 15 تا خارج از شب شعر عاشورا بوده و برای حضرت امام باقر (ع) که اصلاً نبود و پارسال به خاطر شب شعر عاشورا کتاب آن در آمد و چه شعرهای خوبی! و بهترین کار در آن کتاب به لحاظ داوری کارهای آقای محمد کامرانی بود. در چند سال اخیر بالاترین نمره‌ها را هر سال آقای اصغر عظیمی مهر داشته مثل امسال، ولی پارسال آقای کامرانی بود.

* ما موج به وجود می‌آوریم؛ موجی در کل ایران و حتی خارج از ایران.

ده بزرگی: یکی از خصوصیات این موضوع که گفته می‌شود این است که تعدادی از بچه‌ها شروع می‌کنند به کار کردن و آثارشان می‌آید، ولی این مثل موج است؛ موج که می‌افتد بعضی از دوستانی که به این قافله نرسیده‌اند سال بعد می‌گویند برای مثلاً حضرت باقر(ع) شما یک شعر ندارید با اینکه حضرت باقر(ع) چهار، پنج ساله است و در کربلا حضور دارد. الان کتاب چاپ شده و تازه بچه‌هایی که کتاب به دستشان می‌رسد و این را می‌بینند می‌روند شعر کار می‌کنند.

ما موج را به وجود می‌آوریم؛ موجی در کل ایران و حتی خارج از ایران. مثلاً من با آقای کرونی رفتیم ترکیه که آقای قزوه و آقای سعیدی‌راد هم بودند. وارد سالن شدیم برای شعرخوانی، آقای قزوه گفت آقای دکتر فلانی دنبالت می‌گردد. آمدیم بیرون آقای دکتری هم آمد و گفت: من فقط آمدم شما را ببینم و کتاب «شب شعر عاشورا» را هم اگر دارید بگیرم و بروم. اتفاقاً کتاب شب شعر عاشورا در کیفم بود. به او دادم و گفتم شما در این جا چه مصرفی دارید از این؟ گفت ما خبرهایتان را شنیدیم و کتاب‌هایتان را تک و توکی به دست آورده‌ایم و یک واحد پژوهشی به نام ادبیات عاشورایی در دانشگاه مان گذاشته‌ایم. کجا؟  در ترکیه لائیک!

* وجوه مختلف عاشورا ناشناخته مانده

وجوه مختلف عاشورا ناشناخته مانده است. خورشید حضرت سیدالشهدا پررنگ است؛ می‌گویند ستاره‌ها در روز هم در آسمان‌اند ولی نور خورشید باعث می‌شود شما در روز آنها را نبینید. نور خورشید سیدالشهدا هم باعث می‌شود بقیه ستاره‌های عاشورا دیده نشوند؛ زهیر، جَون، حر دیده نشوند یا کمتر دیده شوند، حتی امام باقر (ع) کمتر دیده شود. شب شعر عاشورا تلاش کرد که این ستاره دیده بشوند و شاعران درس بگیرند. کم‌کم به این نتیجه رسیدیم که مشکل شاعران خصوصاً وقتی نسل عوض شد و شاعران جوان آمدند، مشکل تاریخی، معرفتی و شناختی دارند. از این جا بود که یک روش جدید به وجود آمد. اول مطلب و نمونه شعر چاپ می‌شد که کم‌کم تبدیل شد به کتاب.

* یک شبکه خصوصی بین خودمان

یک کتاب هر سال آقای دکتر سنگری می‌نویسند آن هم به این شکل که روز عید خودشان می‌گویند یکی، دو ساعت بعد از تحویل سال تبریکاتم را می‌گویم و تلفنم را خاموشم می‌کنم تا سیزدهم یا تا پانزدهم و تمام وقت می‌نشینم پای نوشتن این کتاب؛ چون ایشان سرشان خیلی شلوغ است و در اوقات دیگر وقت ندارند. این کتاب که ما می‌گوییم کتاب «پیش کنگره» یک شبکه خصوصی است بین خودمان؛ آمده‌ایم در هر استان کسانی که در حوزه شعر آیینی کار می‌کنند، افرادی را به عنوان سرحلقه پیدا کرده‌ایم. مثلاً در کرمان آقای محمدمجتبی احمدی یا در جهرم فارس آقای پرندآور و در گیلان آقای پورعلی‌زاده و ... هماهنگ می‌کنیم مثلاً می‌گوییم آقای فلانی امسال چند تا کتاب برای بچه‌هایتان بفرستیم.

قبلاً از دو، سه نفر مطلب می‌گرفتیم مثلاً از آقای محدثی، آقایاری و کسانی دیگر می‌گرفتیم و این را به صورت یک مجموعه در می‌آوردیم. آقای سنگری بُردش بیشتر بود و به ایشان سپردیم. پنج، شش سال گذشت. تعدادی شاعران مسن بودند و تعداد کمتری هم جوان بودند. همزمان حرکت‌هایی در آموزش و پرورش شروع شده بود. اردوهای شهر و قصه دانش‌آموزی کشور. آقای ده بزرگی خوابی می‌بیند و حس و حال آقای محمدعلی مردانی و تعهد آقای آقایاری باعث می‌شود یک تصمیم گرفته شود که بیاییم در اردوهای کشوری شعر و قصه رامسر برنامه شعر عاشورایی بگذاریم.

* شاه چراغ رفتیم و بیعت کردیم

ده بزرگی: آقای مردانی یکی از پایه‌های شب شعر عاشورا بود که در همین خانه شب خوابیده بود. بلند شد دست من را گرفت و گفت من را ببر شاه‌چراغ. با آقایاری رفتیم شاه‌چراغ بالای سر حضرت نماز خواندیم. آقای مردانی گفت بیایید جلو دستتان را بدهید به من. دست دادیم و بیعت کردیم. بیعت مان این بود: بنده، آقای مردانی و آقای آقایاری که هر جا هستیم از هم جدایی نداشته باشیم و کار عاشورایی را انجام بدهیم.

* دوره ای جدید با بچه‌های نسل دوم شب شعر عاشورا

الان دوره هفتم شب شعر عاشوراست و اتفاق مهمی می‌افتد در اردوگاه آموزش و پرورش. آن روزها شعرها مضمون پوچ‌گرایی داشتند که شب شعر عاشورا برگزار می‌شود و با استقبال عجیبی روبرو می‌شود. زبده این بچه‌ها در دوره هشتم شب شعر عاشورا برای اولین بار وارد شب شعر عاشورا می‌شود. بچه‌های نوجوانی مثل فاطمه سالاروند، عباس چشانی‌، حمید هنرجو، آرش شفاعی، فرخنده شهریاری، سارا حیدری، منصوره عرب سرهنگی و نیره سادات هاشمی، علی حاجتیان فومنی، حیدر منصوری، من خودم دوره نهم وارد می‌شوم، فرشید فرهمندنیا دوره دهم می‌آید. کل این جریان در دوره هشتم، نهم و دهم شکل می‌گیرد. یک دوره شب شعر عاشورا در دوره هشتم تمام می‌شود و یک دوره جدید با بچه‌های نسل دوم شب شعر عاشورا شروع می‌شود.

دوره نهم در زبان فارسی زیر خیمه امام حسین (ع) برگزار شد که بخش دانش‌آموزی هم داشت و من اولین بار آنجا شعر خواندم.

اول کتاب دوره هشتم این شعر آمده که درباره حضرت علی‌اصغر است:

کربلا گفتم کران را کوش نیست

ورنه از غم بلبلی خاموش نیست

بلبلان چهچه ز ماتم می‌زنند

روز و شب از کربلا دم می‌زنند

هر نظر بر غنچه‌ای تر می‌کنند

یادی از غوغای اصغر می‌کنند

* پاسخ به نامه های دانش آموزان شاعر

ده بزرگی: بچه‌های دانش‌آموز توی اردوگاه نامه می‌نوشتند به ما و شعرهایشان را برای ما می‌فرستادند و نظرخواهی می‌کردند. من به جایی رسیده بودم که فرصت پاسخ این‌ها را نداشتم. آمدیم طرحی ریختیم؛ خانم مریم امینی را آوردیم برای فقط پاسخ به نامه‌ها. من جواب را می‌گفتم ایشان مکتوب می‌کرد و می‌فرستاد برای دانش‌آموزان سراسر کشور. دیدیم این هم پاسخگو نیست و باید یک فکر جدید بکنیم. آمدیم یک نشریه‌ای به نام «فرزوق» راه انداختیم یک تعدادی به نام همین ستاد یعنی ستاد شب عاشورا چاپ می‌شد.

البته بعضی‌ها بودند که می‌خواستند با برنامه‌های موازی برنامه را تضعیف کنند حتی برنامه‌ای در شیراز شکل می‌گرفت اما بعد از سالها می‌بینیم کار ما خیریتی داشته که بعد از سالها هویت مستقل تحت عنوان «ستاد شب شعر عاشورا» شکل می‌گیرد.

نشریه ما یک گاهنامه داخلی است که در سراسر کشور توزیع می‌شود و به اندازه یک مجله حرفه‌ای روی بچه‌ها تأثیر می‌گذارد. نظرخواهی می‌کردیم مثلاً بچه‌ها راجع به شعر نو نظر بدهند، نقد شعر داشتیم. تاریخ و مباحث معرفتی هم داشت که بیش از شصت، هفتاد شماره چاپ شد.

* حسابی به نام فاطمه زهرا(س) باز کردیم

ده بزرگی: در مورد «فرزوق» جریان دانش‌آموزی که راه افتاد آن موقع اولش ما از جیب خرج کردیم، بعد از آن نامه‌ای از دفتر آقای مکارم که مسئول دفتر آیت‌الله گلپایگانی بود آمد. آقای گلپایگانی زیر نامه‌ای که آقای مکارم نوشته بود، نوشته بود سهم امام سیصد هزار تومان بدهید. این سیصد هزار تومان سهم امام رسید به دست بنده. اول هم قبول نمی‌کردم چون واقعاً مصرف این برایم سخت بود. قرار شد اختیارش دست خودم باشد که هر طور صلاح می‌دانم مصرف کنم. کتاب را چاپ کردیم به اینها فروختیم. یک مقدار کتاب سود کرد. پول را ریختیم به حساب فاطمه زهرا(س). توی اردوهای بعد بچه‌هایی که می‌آمدند بینشان بچه ضعیف هم بود که مثلاً احتیاج به یک روسری داشت یا کفش یا چادر که برایشان می‌خریدیم، یا مسابقه می‌گذاشتیم شعر می‌گفتند و از همین پول سهم امام به آنها می‌دادیم. هنوز آن حساب بسته نشده و توی بانک حساب فاطمه زهرا(س) یک مقدار پول هست.

* نو شدن نسل‌ها در دوره های مختلف شب شعر عاشورا

کرونی: راجع به نوآوری ها و نو شدن نسل‌ها ما چند دوره شاعر داریم. دوره یک تا هفت دوره نسل اول شب شاعر است، دوره هشت تا هفده نسل دوم شب شعر عاشورا هستند. از هفدهم تا دوره بیست و سوم، چهارم یک نسل دیگر هستند.

حدوداً از دوره بیست و سه، بیست و چهار به بعد بچه‌های جدیدی اضافه می‌شوند مثل پیمان طالبی، مجتبی حاذق و جواد منفرد. این‌ها بچه‌هایی هستند که حتی در دوره هفدهم تا بیست و چهارم هم نمی‌گنجند.

بچه‌ها که دانش‌آموز بودند چند سال گذشت شدند دانشجو. آموزش و پرورش هم در دوره اصلاحات خود معاونت پرورشی را تعطیل کرد، جشنواره‌ها هم تعطیل شدند، تیم قبلی هم نبود و باور قبلی برای برنامه از بین رفت. اول رفتند سراغ کانون پرورش فکری. در کانون پرورش فکری کرمان یک آقایی به اسم «زارع» که مدیر بود یکسری کارها را انجام می‌داد و بعد شد مولد و منبع رشد و نمو یک جریان در خیلی از استان‌های دیگر در کانون پرورشی. کانون پرورشی که با اساسنامه دوره «فرح» تأسیس شده و جایی برای این کارها در آن نبوده ولی کم‌کم این اتفاقات در آن می‌افتد.

* جشنواره دانشجویان و طلاب شب شعر عاشورا

کم‌کم دیدیم کانون هم نمی‌شود، رفتیم سراغ دانشگاه. سالهایی هم بود که جنبش دانشجویی هم شکل گرفته بود و دانشگاه نیاز به حرکت‌های این چنینی داشت. به نظرمان رسید جشنواره‌ای بگذاریم با هدف پیوند حوزه و دانشگاه: «جشنواره دانشجویان و طلاب شب شعر عاشورا». عصر چهارشنبه روز اول شب شعر عاشورا در دانشگاه برنامه دانشجویی گذاشته می‌شد. موضوعی نبود و آزاد بود ولی فقط عاشورایی. در حقیقت این جا هم مثل دانش‌آموزی یک فرصتی بود برای تربیت نیرو. در سال های اخیر به دلیل این که برگزاری برنامه خورد به ایام امتحانات دانشجویان و یک دلیل مهم تر که آن سال‌ها شاعران می‌آمدند و دانشجوها کنارشان می‌آمدند، اما این سال ها دانشجوهای شاعری که می‌خواهند کار بکنند اکثراً کسانی‌اند که برای شب شعر، شعری فرستادند و عملاً دیدیم شاید دیگر نیازی به این کار نباشد.

* این جا شاعر نمک‌گیر امام حسین می‌شود

ویژگی دیگر این که در سال های اخیر کارهای قشنگی اتفاق افتاده، مثلاً تجلیل از پیشکسوتان داشتیم، یادمان درگذشتگان داشتیم، یک دوره‌هایی کتاب سال عاشورا معرفی و انتخاب می‌کردیم، چند سال است نمایشگاه آثار قرآنی و پوسترهای سوگواره عاشورایی داریم، روزهای جمعه آخرین روز شب شعر عاشورا یک مراسم عزاداری سنتی برگزار می‌شود همراه با سخنرانی و عزاداری سنتی به شکل هیئتی قدیمی و پرچم حضرت سیدالشهداء می‌آید و تربت حضرت را در کام شاعر می‌گذارند، شاعر نمک‌گیر امام حسین می‌شود و تا در یک سال آینده کار کند.

* گفتم من فقط صله تربت می‌خواهم

ده بزرگی: شأن نزول اینکه «تربت نشان» از کجا شروع شده؛ یک جریان موازی راه افتاد که در آن یک اتفاقاتی و ناراحتی برای خود من پیش آمد و یکی هم اینکه چندین دوره برگزار کردیم و آنطور که دلمان می‌خواست ثمر نمی‌داد. اتفاقاً آن سال سیدمهدی شجاعی هم در مجلس مان بود. پیش از ظهر بود یک مرتبه به ذهنم زد که اگر کسی نمک امام حسین را بخورد خیانت نمی‌کند و بیمه می‌شود و ماندگار می‌ماند. وسط برنامه من برای حضرت زهرا یک شعر خواندم، آیت‌الله شیرازی خواستند به من صله بدهند که گفتم من فقط صله تربت می‌خواهم. تربت را به من دادند و این جا به ذهنم رسید که بچه‌ها را بیمه کنم. وسط برنامه تربت را درست کردم و آمدم پشت تریبون اعلام کردم که من می‌خواهم به عزیزان تربت بدهم، وضو بگیرید بیایید داخل. آمدند و تربت را بردند و بحمدالله از برکت این تربت سال به سال این جریان رشد بیشتری پیدا کرد و ادامه دارد تا حالا که برای تربت سر و دست می‌شکنند.

 

منبع:فارس

211008


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین