چهارمین شماره از کتابمجله همشهری آیه منتشر شد:
عقیق: حضرت صادق علیه السلام فرمود: بعد از اینکه حکمت خدا اقتضا کرد و حضرت یوسف به مقام سلطنت رسید، روزى از کوههاى مصر مى گذشت ، یوسف زلیخا را دید پیر و شکسته شده سر راه نشسته ، گدائى مى کند، یوسف ایستاد و فرمود: اى زلیخا، چه چیز تو را واداشت بر اینکه با من چنین کردى ؟
زلیخا
گفت : حسن صورت تو.
یوسف
علیه السلام فرمود: پس چه خواهى کرد، اگر ببینى در آخرالزمان پیامبرى مى آید که از
حیث حسن و خلق و سخا از من بهتر و بالاتر است .
زلیخا
گفت : راست گفتى؟
یوسف
گفت : از کجا دانستى که من راست گفتم و حال آنکه او را ندیده اى ؟
زلیخا
گفت : وقتى که تو اسمش را بردى محبت او در دل من قرار گرفت .
خداوند
به یوسف وحى کرد که زلیخا راست مى گوید، من هم او را دوست داشتم به جهت دوستى
حبیبم محمد(ص).
به
یوسف خطاب شد به زلیخا بگو چون ایمان به پیامبر من آوردى هر چه مى خواهى به تو عطا
مى کنم .
زلیخا
گفت : من سه حاجت دارم .
.1جوانى به من برگردد.
.2اى یوسف تو شوهر من شوى .
.3در بهشت با تو باشم .
خداوند هر سه حاجت او را روا کرد، جبرئیل بال خود را به بدن او کشید و دوباره جوان شد و یوسف او را عقد کرد، در بهشت هم با یوسف است .
پی نوشت: