عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۲۱۱۷۳
تاریخ انتشار : ۱۳ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۵
عقیق: به مناسبت فرا رسید سالروز میلاد امام حسن عسگری(ع) ، عقیق جدیدترین اشعار متناسب با این میلاد پر برکت را منتشر می کند.

اي حضرت معشوق اي ليلاترينم
من از همه پروانه ها شیدا ترینم
سنگ ملامت خورده عشق تو هستم
يعني ميان عاشقان رسوا ترينم
 تو آيه هاي مصحف پيغمبراني
بهر تلاوت كردنت شيواترينم
اي كيسه بر دوش سحرهاي محله
مرد كريم سامرا ؛ آقاترينم
ما ريزه خوار دولت عشق توهستيم
ای حضرت معشوق ای لیلاترینم
 اندازه ي ما چشم تو ديوانه دارد
مجنون ميان خانه ي ما خانه دارد
تو آشنای کوچه های آسمانی
بالاتر از فهم اهالی جهانی
فهمیدن شأن و مقام تو محال است
تو سرّ الاسرار نهان اندر نهانی
رد قدم های همیشه جاری ات را
تا مرزهای بی نهایت می رسانی
وقتی که می آیی کنار جانمازت
دنبال خود خیلی ملک را می کشانی
تو ابتدا و انتها اصلاً نداری
مثل خدائی و همیشه جاودانی
ای روشنی مطلق شب های تارم
پروردگار بی مثال هر چه دارم
من از مساكين قديم سامرايم
از آن سوي دنيا چه آوردي برايم
اين روزها كه مرقدت گنبد ندارد
من یا کریم خاکی صحن شمایم
آقایی تو فرصت مسکینی ام داد
پس خوش به حال دست هایم که گدایم
دلداده ام بر آن نگاهت تا ببینم
این چشم هایت میکشاند تا کجایم
خیراتیِ دور سر سجاده ی توست
خاکستر بال و پر پروانه هایم
صبح ازل ما را گدایت آفریدند
مثل دخیل سامرایت آفریدند
ای بی نظیری که پر از آیات رازی
مثل خداوندی و از ما بی نیازی
هر صبح از بام بلند آسمان ها
با چشم های روشنت خورشید سازی
صد دل اسیر گردش نیمه نگاهت
باید به این چشمان شهلایت بنازی
جبریل را دیدیم با خیل ملائک
در آن بهشت صحن تان میکرد بازی
تو از همین قطعه زمین سامرا هم
فرمانروای سرزمین های حجازی
مرد بهشتی زمین ای بی مثالم
ای آب جاری کویر خشکسالم
نذر تو كردم اين پر خاكستري را
اين دست هاي خالي پشت دري را
ديشب دعا كرديم تا اين كه خداوند
هرگز نگيرد از تو ذره پروري را
شرح كمالات تو را يك روز خوانديم
ديديم در تو سيره ي پيغمبري را
صد بار دنيا امتحان كرد و نداديم
يك ذره از مهر امام عسگري را
ما خاكسار صبح و شام اهل بيتيم
فرداي محشر هم غلام اهل بيتيم
امشب اگر دست شما بالا بيايد
اميد آن داريم كه آقا بيايد
دستي ببر بالا كه در اين فصل سرما
در خانه هاي ما كمي گرما بيايد
دستي ببر بالا كه در اين خشكسالي
آقاي ما با هيبت سقا بيايد
دستي ببر بالا كه در يك جمعه سبز
آن انتقام ظهر عاشورا بيايد
اين روزها با ذوالفقار مرد كوفه
بهر تقاص چادر زهرا بيايد
امشب دلم سمت افقـهاي ظهوراست
چشم انتظارظهـرفرداي ظهور است

 علی اکبر لطیفیان

ساقي بياوريد که بزمي به پا کنيم
ساغر بياوريد که قدري صفا کنيم
مطرب بياوريد که تا خط خويش را
از خط  پيروان طريقت جدا کنيم
عمري نماز پشت سر شيخ خوانده ايم
حالا شبي به پير مغان اقتدا کنيم
خواندم دعا به مسجد و حاجت روا نشد
يکبار بين ميکده امشب دعا کنيم
يک خمره نه,دو خمره نه ,تا يازده رسيد
ما آمديم تا که زدل عقده وا کنيم
حالا که نام پاک تو اکسير واقعيست
با ذکر يا حسن مس دل را طلا کنيم
وقتي که مرده را نگهت زنده ميکند
با يد تو را مسيح پيمبر صدا کنيم
حريم و زير دين نگاه تو رفته ايم
آقا چگونه قرض شما را ادا کنيم؟
حالاکه بي ولاي توطاعات باطل است
بايد نماز و روزه ي خودراقضا کنيم
فرموده ايد شيعه به دوزخ نمي رود
پس هرچه خواستيم گناه و خطا کنيم؟!
وقتي به خاطر تو ،به ما شان مي دهند
ديگر چه احتياج که در دين ريا کنيم
زهرا اگراجازه دهد در بهشت هم
خدمت به خاندان شريف شما کنيم
تمار شهرعشق علي باش  اي رفيق
تا اينکه پاي دار غمش گريه ها کنيم
گيرم که تو حبيب نبودي , زهير باش
تا اينکه زير تيغ جنون جان فدا کنيم
در باب نوکري به مقامي نمي رسيم
تنها اگربه سينه زدن اکتفا کنيم
ما را غلام قصر خودت کن که در بهشت
شب هاي جمعه روضه برايت به پا کنيم

وحيد قاسمي

از پنجشنبه هاي دل من عبور كن
يك روز جمعه چشم مرا غرق نور كن
آقاي پنجشنبه ؛ مرا هم نگاه كن
چشمان خيس و غم زده ام را مرور كن
چيزي دگر نمانده به هنگامه ظهور
ما را در اين دقايق آخر صبور كن
با آخرين ستاره شبهاي انتظار
با يازده ستاره ؛تو در ما ظهور كن
با اشك صيقلي بده ما را و بعد از آن
سنگ سياه سينه ما را بلور كن

 ابن الرضاي سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن

 آدم کشیده بود خودش را به التجا
غم هم نشسته بود لب جاده فنا
 کشتی نوح هم به تکسر رسیده بود
و می طنید یکسره دور و بر بلا
 موسا که رفته بود به دریا عصا به دست
عیسا مرض بود و به ذکر هوالشفا
 آتش به قهقهه همه جا گـُـر گرفته بود
آن سو خلیل بود و دو چشم پر از دعا
 آن غصه ها و این همه غمها یکی یکی
گشتند کو به کو همه جا را جدا جدا
تا اینکه چشمشان همه افتاد سمت تو
یا نه ! نگاه لطف تو افتاد ابتدا
 آن سو نگاه زرد و غم انگیز غصه بود
این سو نگاه سبز و سرور آور شما
 از آن به بعد سائل چشمان تو شدیم
و خوانده ایم نام تو را " سُـرّ مَـن رای "
از آن به بعد غم که به ما روی می کند
مائیم و یک نگاه تو آقای سامرا

 ابن الرضاي سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن

تا كوچه هاي سامره مردي نجيب داشت
آري هواي شهر فقط بوي سيب داشت
شبها كه در ترنم سجاده مي نشست
شبهاي عرش حال و هوايي عجيب داشت
هرگاه با دعاي فرج اوج مي گرفت
زير لبش ترنم ام يجيب داشت
درد آمد و دوا شد و با يك اشاره گفت:
هر گوشه از كلام لبش يك طبيب داشت
آنقدر کشته شد دل و آنقدر زنده شد
با تیغ ابرویی که فراز و نشیب داشت

ابن الرضاي سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن

هر جا که باده هست صفای خمش تویی
هر جا که آیه ای است ضمیر کمش تویی
آدم طمع به کسب مقام شما نمود
در صورتیکه آب و گل گندمش تویی
شهر مدینه شاد تر از این نمی شود
چونکه به لطف حق حسن دومش تویی
فهمیدم از ترنم سرداب سامرا
هر جا که جمکران شده شهر قمش تویی
خورشید مردمی زمین ؛ آسمانترین
ای خوش بحال هرکه تب مردمش تویی
ابن الرضاي سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن

رحمان نوازنی


چه منتی به سر خلقت خدا داری

اگر به چشم زمین پای خویش بگذاری

سحاب رحمتی و پای آسمان خدا

کنار می کشد آن ساعتی که می باری

فرشتگان همه مبهوت جلوه رویت

چه دلربایی... عجب دلبری... چه دلداری...

تو آخرین گل یاسی که نقش هایت را

به کوچه باغ قدیمی شهر می کاری

پس از تو صبح مدینه دگر نخواهد دید

طلوع نسل خدا را زمان بیداری

لبان حضرت هادی پر از ترانه توست

کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

اگرچه عمر تو ایام کمتری دارد

ولی به عمر دو صد نوح برتری دارد

بهشت کوی تو! نه... نه... غباری از کویت

کجا به وعده جنت برابری دارد؟

کدام دلبری آن هم به نقد جان دادن

شبیه و مثل تو آنقدر مشتری دارد

دل مریض من آقا اگرچه ناخوش بود

ولی به لطف تو اوضاع بهتری دارد

گدای ریزه خور سفره تو سلطان است

چرا که بر سر خود تاج سروری دارد

نگاه ماست که دنبال آب و دانه توست

کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

محمد بیابانی

ا اهل بارانيم و اهل روضه‌هائيم

عمري است محتاج گداهاي شمائيم

آواره‌هاي كوچه‌ي حُسن بهاريم

كاسه به دست سفره‌هاي هل‌اتائيم

از روز اول خادم اين خانه هستيم

تا شام آخر هم مقيم اين حرائيم

ما نسل در نسل عاشق اين خانواده

ديوانه‌وار از عالم و آدم جدائيم

وقتي كراماتِ نگاهت شامل ماست

يعني كه در هفت آسمان مشكل‌گشائيم

از اولش هم قلب ما دست شما بود

توفيق ما و سلب ما دست شما بود

شكر خدا كه عاشقي درمان ندارد

اين قصه‌ي شاه و گدا پايان ندارد

شكر خدا كه عاشق اين خانواده

شرمندگي دارد ولي عصيان ندارد

فرع تولي و تبري اصل دين است

ايمانِ بي اين خانواده جان ندارد

چشمي كه ابري شد از اين درياي جوشان

در روز محشر لحظه‌ي گريان ندارد

دست كسي بر دامن فهم شما نيست

اين نردبان‌ها پله‌ي آسان ندارد

اي خلقت آدم طفيلي وجودت

هفت آسمان محتاج بارش‌هاي جودت

محمد بختیاری


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین