عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۲۰۷۸۴
تاریخ انتشار : ۰۸ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۸:۴۲
درباره فضايل معاويه پرسيدند و او پاسخ موافق نداد و فضيلتي براي معاويه تقرير نکرد به او اهانت کردند و او را از خويش راندند.

عقیق: در تقويم شيعي بيستوششم ربــيــعالاول مصــادف با روز امضـــاي پيمان صلــح ميان امامحســـن مجتبي (ع) و معاويه است؛ حادثه بسيار مهم و درسآموزي که نه تنها آنچنانکه بايد شناخته نشده بلکه متاسفانه دچار کجفهمي و قدرناشناسي تاريخي هم گرديده است. اين اشتباه بزرگ از مردم زمان خود آن بزرگوار آغاز شد و هماکنون نيز کاملا برطرف نگرديده است. معروف است که کوتهنظران بلندادعاي همان دوران هم امضاي اين پيمان را موجب ذلت اسلام ميناميدند و اين نشانه اوج مظلوميت فرزند مقتدر و شجاع علي و فاطمه (ع) است. 

حتي امروز هم بسياري از مومنان، گرچه چنين نميکنند و نميگويند و جانب ادب نگه ميدارند، اما از اوج حماسه امام خود آگاه نيستند و تسليم آنان نه از باب درک حقيقت و قناعت وجدان، که از روي تعبد و اعتقاد به عصمت و حکمت پيشواي خويش است. اين در حالي است که به تعبير عالم خبيري چون کاشفالغطا در مقدمه کتاب حيات الامام الحسن همه مصلحت و مصلحت همه، در همان کاري بود که امام حسن (ع) کرد. اين را نه از راه تعبد ميگوييم و نه از اين باب که چون قضيه اينگونه واقع شده در برابر آن تسليم شويم و کار به خير و شرش نداشته باشيم و نه از اين باب که ما به عصمت، عقيده داريم و ميگوييم عمل معصوم به هر حال مطابق حکمت بوده است. نه هرگز! بلکه اگر ما در واقعه صلح، تدبر کنيم و آن را از همه لحاظ و جوانبش بسنجيم و نتايج و مقدمات آن را در نظر بگيريم، به قطع و يقين براي ما روشن ميشود که تنها راه همان بود که امام حسن پيمود. 

گرچه بازخواني اين حادثه تاريخي و استخراج درسها و عبرتهاي آن نيازمند فرصتي فراخ است، اما اينک به يادآوري چند نکته پيرامون آن بسنده ميشود. 

1. پندار مشترک و فرض اساسي منتقدان صلح امام حسن (ع) آن است که آنان جنگ را وظيفه امام دانسته و آنگاه خرده ميگيرند که چرا صلح؟! اين در حالي است که در فرهنگ اسلام، نه جنگ اصالت دارد و نه صلح. آنچه مهم است تشخيص وظيفه و تکليف و عمل به آن است. بگذريم از اينکه معمولا کساني از صلح خرده ميگيرند که به هنگام جنگ، زودتر از همه فرار ميکنند. مگر نه آنکه در تاريخ معاصر خودمان، منتقدان به پذيرش قطعنامه 598 از سوي امام خميني (ره) بيشتر همان کساني بودند که در جنگ سهمي نداشتند جز نيش و کنايه و اتهام به جنگافروزي و خشونتورزي. در هر صورت بهجاي پرسش از جنگ يا صلح، بايد از وظيفه پرسيد و اينکه چه چيزي موجب عمل به آن است؟ 

بي ترديد در زمان امام مجتبي (ع)، وظيفه چيزي نبود جز نشان دادن واقعيت امويان و بيرون آوردن اسلام و سرنوشت اسلام از چنگ آنان. اکنون بايد ديد، انجام دادن اين وظيفه در آن روزگار به خصوص (ميان سالهاي 40 تا 60ه.ق) چگونه ميتوانسته صورت بگيرد؛ با شمشير يا با تدبير؟ پيشواي عادل و دانا به ميل و در ذهن خود براي پيروانش تصميم نميگيرد. متن جامعه و واقعيتها را ميبيند و آنگاه تدبير ميکند. اين همان چيزي است که استاد محمدرضا حکيمي در کتابي که «امام در عينيت جامعه» ناميدهاند، به آن پرداخته و محتواي اين نوشتار هم گزيدهاي از آن بيش نيست. 

2. اعتقاد ما شيعيان درباره امامان معصوم (ع) آن است که جز به تکليف عمل نميکنند و البته عمل به تکليف گاهي به جنگ است و گاهي به صلح. به عبارت ديگر  خوني که در رگهاي حسين ميگشت در رگهاي حسن نيز ميگشت، اما پاسخ شمشير، شمشير است و پاسخ تدبير، تدبير. علامه شرفالدين چه زيبا گفته است که امام حسن (ع)، از دادن جان خود بخل نداشت و امام حسين در راه خدا، جانبازتر از امام حسن نبود، فقط اين بود که امام حسن، جان خود را در ضمن يک جهاد خاموش فدا کرد. 

امام حسن (ع) اگر به فکر آسايش خود بود بهتر از قيام و شهادت نمييافت؛ چه آنکه ميدانيم خون دل خوردن، بسي دشوارتر از خون دل دادن است و گاهي شهادتطلبي، راحتطلبي است. اما براي امامت که حکمت و عصمت شرط آن است، هدفي جز اداي تکليف متصور نيست. «در حقيقت براي امام، پيروزي حق مطرح است براي ابد، نه پيروزي شخص در برههاي از زمان«.

3. درک شرايط آن روزگار و اينکه چرا صلح با همه دشوارياش وظيفه بود، در گرو شناخت معاويه و ياران او و از طرفي شناخت امام است. معاويه کسي است که با مهارت تمام، افکار عمومي را منحرف کرده بود. هزينهاي که معاويه براي جعل حديث درباره خود و بهنفع خود صرف کرد و ديگر تبليغات و حيله‎‎هايي که معمول ميداشت، بياثر نبود که گروههاي بسياري از مردم بياطلاع مسلمان به هر صورت گرد او جمع بودند و همينها بود که حدود 240 سال پس از مرگ معاويه، هنگامي که مردم شام از حافظ و محدث معروف اهل سنت، احمدبنشعيب نسائي (مولف يکي از شش کتاب «صحيح» نزد اهل سنت) درباره فضايل معاويه پرسيدند و او پاسخ موافق نداد و فضيلتي براي معاويه تقرير نکرد به او اهانت کردند و او را از خويش راندند. 

تاثير جنگ رواني و تبليغاتي معاويه بر پيروان سست عنصر اميرمومنان(ع) چنان بود که شکوه‎‎هاي دردآلود حضرتش هنوز هم به گوش ميرسد و سرانجام فضا چنان شد که علي (ع) در محراب عبادت کشته ميشود و ديگر هيچ! معاويه حاکم شد و چنان خود را مسلط و بينياز از پاسخگويي ميديد که به حاکمان و کارگزاران خود نوشت نام شيعيان علي را از دفتر بيتالمال حذف کنند و هزينه زندگي به آنان ندهند. سپس نامهاي ديگر به واليان خويش نوشت که هر کس به دوستي علي متهم است ـ اگرچه ثابت هم نشودـ به صرف اتهام به اين اعتقاد و موضع، او را بکشيد و سر از تن دوستداران علي برگيريد. بدين گونه مردمان بسيار کشته شدند و خانه‎‎هاي بسياري ويران گشت. 

در چنين وضعيت خفقانباري، جهاد و شهادت چه نتيجهاي داشت؟ قضاوت استاد محمدرضا حکيمي آن است که اگر (معاويه) در جنگ با امام حسن کشته ميشد، گمان نميکنم زيانش براي امت کمتر از زيان پيراهن عثمان ميبود. يعني شامياني که بهنام اسلام، تربيت اموي يافته بودند، بعيد نبود از او شهيدي بزرگ بسازند و به نام او خون‎‎هاي ناحق فراوان بريزند، چنانکه خود معاويه نيز به نام خونخواهي عثمان، چه خونها که نريخت و چه مردان بينظيري  را که نکشت.

.4 امام اصالتا سر سازش نداشت و از ابتدا بر اين باور بود که بايد با ائمه کفر جنگيد و ريشه فتنه را خشکاند. «امام حسن - با همه آنچه ياد شد- در آغاز قيام کرد. از اين رو مورخان اسلامي کتابهايي چند با همين نام )قيامالحسن) نوشتهاند، ازجمله: قيام الحسن تاليف هشام بنالسائب الکلبي 205ه.ق و قيام الحسن تاليف ابراهيمبنمحمد الثقفي 283ه.ق«. 

او از هنگام شهادت پدر و بر عهده گرفتن خلافت بر طبل جهاد با معاويه کوبيد و اتفاقا در کوفه، شيعيان، با حسنبنعلي (ع) بيعت کردند و او با لشکري که پدرش در روزهاي آخر عمر خود فراهم کرده بود، به قصد جنگ بيرون آمد. قيسبنسعدبنعُباده را با 12هزار نفر، بهعنوان مقدمه لشکر پيش فرستاد و خود روانه مدائن شد. از آن طرف هم معاويه با لشکر خود به مسکن (در نزديکي موصل) فرود آمد. روزي در لشکر حسنبنعلي (ع) کسي ندا در داد که: «قيسبنسعد کشته شد، فرار کنيد». با شنيدن اين ندا مردم به هم ريختند و جمعي سراپرده حسن (ع) را غارت کردند و حتي فرش زير پاي او را کشيدند و يکي از شورشيان خنجري بر پاي امام زد. با اين وضع مسلم شد که با چنين مردمي به جنگ معاويه و لشکر منظم و مطيع او رفتن، وجهي ندارد. ديديد که ايناني که ميخواستند در رکاب امام در برابر سپاه شام بجنگند و جان دهند، فرش زير پاي خود امام را ربودند. اينان را مقايسه کنيد با اصحاب امام حسين (ع)«. 

.5اصولا صلح حرکتي است که پس از تعرض و مبارزه انجام ميگيرد. پس آن گروه از مردم سستاراده (که گاه ممکن است مقامات عالي ديني و روحاني را اشغال کنند) که ميپندارند عمل اماممجتبي (ع) سکوت و قعود محض است، سخت در اشتباهند يا خود را به اشتباه ميزنند يا تاريخ امام و فلسفه‎‎هاي آن را نخواندهاند يا خواندهاند لکن درک نکردهاند؛ زيرا امام نخست به اقدام نظامي دست زد و متعرض معاويه شد و سرانجام ـپس از بروز موانع براي ادامه جنگـ به اصرار ياران خويش، به صلحي مشروط تن در داد؛ صلحي که در حقيقت، نوعي مراقبت و کمين کردن نسبت به معاويه بود. امام بارها فرمود: «سوگند به خدا، من از اينروي امر خلافت را به او واگذاشتم که ياراني نيافتم. اگر ياراني مييافتم شب و روزم را در جنگ و جهاد با معاويه ميگذرانيدم تا خدا خود ميان ما و او حکم کند» و ميفرمود: «اي مردم! معاويه چنان وانمود کرده است که من او را شايسته خلافت دانستهام نه خود را، اما دروغ گفته است. من سزاوارترين همه مردمم به تصرف در امور و شئون مردم به حکم کتاب خدا و سنت رسول خدا. به خدا قسم، اگر مردم با من بيعت ميکردند و از من فرمان ميبردند و مرا ياري ميدادند، آسمان و زمين برکات خود را بر آنان ارزاني ميداشتند و تواي معاويه، در خلافت طمع نميکردي...« 

6. پس از آنکه بيوفايي و تزلزل مردم آشکار شد و امام چارهاي جز صلح نيافت، باز هم تدبير را رها نکرد و جريان امور را چنان هدايت کرد که همگان از تحميلي بودن آن آگاه شوند؛ ضمن آنکه متن قرارداد را هوشمندانه، چنان تنظيم کرد که راه هرگونه عذر بر معاويه و آيندگان بسته شود. در اين متن مسائل چندي قيد شده است که عمدهترين مصالح آن روز دنياي اسلام بوده است

الف: معاويه به کتاب خدا و سنت پيامبر (ص) عمل کند


ب: پس از معاويه خلافت متعلق به حسنبنعلي است و اگر براي حسن حادثهاي پيش آمد متعلق به حسين است و معاويه، حق ندارد کسي را بهجانشيني خود انتخاب کند

ج: معاويه بايد ناسزا گفتن به اميرالمومنين(ع) را ترک کند.
 
د: بيتالمال کوفه به معاويه واگذار نخواهد شد. معاويه بايد به بازماندگان شهدايي که در جنگ صفين و جنگ جمل در کنار اميرالمومنين کشته شدهاند از بيتالمال هزينه زندگي بپردازد. اين اموال بايد از محل خراج دارابگرد ادا شود.

هـ : آزادگان بايد در هر جا هستند (شام، عراق، يمن، حجاز و... ) از آزادي برخوردار باشند وکسي معترض آنها نشود.

7.گفتهاند پس از مدتي معاويه در نخيله سخنراني کرد و ضمن سخنراني خود گفت: «اي مردم عراق! به خدا سوگند، من با شما جنگ نميکردم براي اينکه نماز بخوانيد و روزه بگيريد و زکات بدهيد و حج بگزاريد، بلکه فقط براي همين جنگ ميکردم که بر شما رياست کنم و رئيس شما (اهل عراق) نيز بشوم. آگاه باشيد همه شرط‎‎هايي که در صلح نامه با حسنبنعلي کردهام زير پا گذاشتم». 

آيا اکنون امام موفق نشده است که به همت «تدبير» و بدون برکشيدن «شمشير» چهره حق را براي هميشه از باطل جدا کرده و سربلند نمايد؟

سلام خدا بر او که مظهر حکمت و اقتدار و در همان حال، در غربت و مظلوميت بود. سلام بر او؛ سلامي به بلنداي تاريخ


منبع:پنجره

 211008

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین