۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۴ : ۰۴
عقیق: حاج
آقا همیشه سعی می کردند که گمنام باقی بمانند و کارهایشان را خودشان می کردند. دور
و بری اطراف خودشان جمع نمی کردند و پس می زدند. این را شما از همه شنیده اید و
وقتی در مسجد جامع کسی دنبال ایشان راه می افتاد میپرسیدند کاری دارید؟ اگر کاری
ندارید رد شوید. تنها رفت و آمد میکردند. خودشان می آمدند و می رفتند و تا اواخر
عمرشان حدوداٌ تا یک سال پیش ایشان تمام مسیر را از سر بازار تا مسجد پیاده میآمدند،
پیاده هم برمی گشتند بدون این که کسی در اطرافشان باشد. جالب اینجا بود که خیلی از
بازاری ها، خرکچی ها و باربرها ایشان را نمی شناختند و من بارها دیده بودم که به
ایشان اهانت می کنند. البته خیلی ها احترام ایشان را نگه می داشتند اما افرادی هستند
که نمی شناسند و با روحانیت عناد دارند. یک بار یادم می آید حاج آقا از مسجد بر میگشتند
و پشت سر ایشان با فاصله خیلی زیاد راه افتاده بودم تا ایشان نفهمند و می خواستم
به مشی ایشان دقت کنم در یک قسمتی از بازار که ایشان از دالانی عبور می کردند وقتی
از کنار شخصی رد شدند آن شخص در صورت حاج آقا به ایشان بی احترامی کردند و به
ایشان لفظ بدی را گفتند که تمام مردم سمت حاج آقا و این فرد برگشتند که ببینند
چطور برخورد میکنند و بنده هم خیلی دقت کردم. حاج آقا بدون این که تغییری در چهرهاشان
ایجاد شود و اصلاٌ انگار نه انگار که حرفی زده شده به راهشان ادامه دادند.
پی نوشت:
نقل از حاج میثم مطیعی
منبع:افسران
211008