۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۸ : ۱۵
عقیق: آیا میتوان در قرآن هم شک کرد؟
مجهول همیشه بر اساس اصل یا اصول ثابت طرح میگردد و سۆال نیز بر اساس معلومات مطرح میشود، لذا اگر هیچ معلوم لازمی در یک معادله وجود نداشته باشد، هیچ مجهولی نیز معلوم نخواهد شد و یا اگر
صورت مسئله خودش غلط باشد، بدیهی است که هیچ پاسخ صحیحی برای آن به دست نخواهد آمد.
این نکتهی مهم برای آن بیان شد که همیشه در طرح سوال [چه در خصوص دین و چه سایر مسائل]، اول باید دقت نماییم که آیا معلومها و یا صورت مسئله صحیح است؟ و بعد چون و چرا کنیم.
الف – در یک پاسخ کوتاه میتوان بیان داشت که حتی در وجود حق تعالی نیز میشود تشکیک کرد و سۆال نمود، چه رسد به کلام او که قرآن کریم است. پس صورت سوال مبنی بر این که «چرا نمیشود» غلط است و پاسخش این است که اتفاقاً نه تنها میشود تشکیک کرد، طرح سوال نمود و سند خواست، بلکه سراسر قرآن دستور به تأمل، تدبر، تعقل و تفکر میدهد.
ب – اما یک موقع سۆال میشود که حالا آن دلیل یا سند چیست و کدام است؟ آن وقت باید توجه داشت که سوال راجع به چه موضوعی مطرح شده است؟ مثلاً:
ب/1: گاه سوال میشود که از کجا معلوم که قرآن کریم وحی و کلامالله است؟ خُب پاسخهای مبسوطی دارد. از جمله آن که بیان میشود:
ابتدا باید توحید و نبوت به اثبات برسد تا فعل آنها که وحی و رسالت است، مورد بحث قرار گرفته و به اثبات برسد – بدیهی است که وقتی نبوت و رسالت به اثبات رسید، کلامی که به عنوان وحی ابلاغ مینماید نیز به اثبات میرسد که وحی است. لذا خداوند متعال ابتدا با بینهها، دلایل عقلی و معجزات مادی و معنوی، رسالت شخص را به اثبات میرساند و بعد دستور به ایمان و اطاعت از او را میدهد:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ...» (الحدید25 )
ترجمه: به یقین ما فرستادگان خود را با دلایلى روشن (از منطق و معجزه) فرستادیم و با آنها كتاب (آسمانى) و وسیله سنجش (معانى و شناسایى حق از باطل و وزن اشیاء خارجى) فرو فرستادیم تا مردم (در زندگى دنیا) به قسط و عدل برخیزند ... .
«فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ جَآۆُوا بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِیرِ» (آلعمران، 184)
ترجمه: پس اگر تو را تكذیب كردند همانا فرستادگانى هم كه پیش از تو با دلایل روشن و نوشته ها (ى حكمت و اندرز) و كتاب روشن و روشنگر (دین و شریعت) آمده بودند تكذیب شدند.
پس حتی خداوند متعال برای اثبات نبوت انبیایش دلیل، بینه، سند و معجزه آورد، چرا که طبیعی است مردم و مخاطبین تشکیک کنند و دلیل و سند بخواهند.
ب/2: ممکن است سوال شود که از کجا معلوم این قرآن موجود همان کلام وحی است؟
این نیز پاسخهای مبسوطی دارد که از جمله آنها همان «تحدی» است که خداوند متعال به آن احتجاج کرده است و میفرماید: اگر سخن بشر باشد، اولاً در آن اختلاف دیده میشود و ثانیاً بشری که میتواند یک
کتاب وحی را به این زیبایی تحریف کند، لابد میتواند سورهای مثل آن را بیاورد؛ و البته شاهدیم که به رغم وجود مکاتب بشری فراوان، هنوز هیچ شخص یا گروهی نتوانستند کتاب یا مانیفستی از تعریف صحیح جهان هستی و نیز قوانین منطبق با آن ارائه دهند که توسط خودشان رد نشده باشد.
ب/3: یک موقع سوال میشود که چرا برای مباحث مطروحه دلیل آورده نشده است؟
پاسخ داده میشود که این سوال نیز غلط و ناروا است، چرا که اصول و فروعش مستدل میباشند و با گواهی و سند عقل، حکمت و علم جامع به اثبات میرسند. حال گاه اصل یا فرعی مستقیم مورد بحث و استدلال قرار میگیرد و گاه فروعی با استناد به اصول تثبیت میگردد.
به عنوان مثال اجمالی: از یک سو به وحدانیت خداوند متعال استدلال عقلی میشود – از سوی دیگر به بازیچه نبودن خلقت از سوی خالق علیم و حکیم استدلال میشود – از سوی دیگر با توجه به این دو موضوع، مقوله معاد مورد بحث و اثبات قرار میگیرد و حرکت به سوی معاد نیز مستلزم هدایت تکوینی و تشریعی و بالتبع ضرورت نبوت و رسالت و وحی استدلال میگردد و همین استدلالها که در اصول اعتقادی مطرح است و به حکم «عقل» شناخته و تثبیت میشوند، خود اثبات کننده احکام هستند.
لذا نتیجهگیری میشود که «الهی جز من نیست – پس غیر از من را نپرستید – پس شرک نورزید – پس تسلیم (مسلمان باشید) – پس اطاعت از رسول کنید که اطاعت من است – در نتیجه حلال و حرام تبیین شده در احکام را رعایت کنید.
ملاحظه:
یک موقع شما کتابی میخوانید و در آن نقل قولی شده است، مثلاً یک حدیث. بدیهی است که در پاورقی جویای سند آن میشوید. در سند نوشته است: بحارالانوار یا اصول کافی یا ... – سپس در آن منابع جویای سند میشوید – در نقل حدیث سند آورده شده که به نقل از فلانی و فلانی و فلانی ... این حدیث از رسول الله(ص) میباشد؛ لذا با علم حدیث و علم رجال و ... جویای سندیت و دلایل لازم برای صحت
قول فلانی و فلانی میشوید، تا آن که برای شما مسجل میگردد که این حدیث از ایشان است. تازه پس از همه این مراحل میفرماید اگر حدیثی از من به شما نقل شد و با عقل و قرآن نخواند، به سینه دیوار بزنید و
نپذیرید. حال اگر مسجل شد و از ایشان سند بخواهید، لابد این نیست که بگویید: سند این سخن شما کجاست؟ چرا که میفرماید: خودم که بیان نمودم سند هستم. بلکه میپرسید: دلیل این بیان شما چیست؟ آن وقت عقل، حکمت و وحی به عنوان دلیل اقامه میشود.
این منابع در اختیار همگان وجود دارد. مگر آن که کسی نخواهد تحقیق کند و یا نخواهد تفکر و تعمل و تعقل نماید. در این حالت گفته میشود: «گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟».
منبع:جام
211008