عقیق:توسل در لغت به معنای مدد جستن از وسیله برای نیل به مقصود
است. انسان برای رسیدن به مراد خویش، باید به اسباب و واسطه های فیض، متوسل شود.
ایجاد مزرعه ای آباد، جز از طریق شخم زدن زمین و کاشتن نهال و دادن آب و کود به
مقدار مشخص و زمان معین و ... امکانپذیر نیست. بر این اساس، توسل به معنای استفاده
از اسباب لازمه زندگی انسان در جهانی است که بر آن قانون اسباب و مسببات حاکم است.
مقصود از توسل
در اصطلاح مسلمانان، تمسک جستن به اولیای الهی در درگاه خداوند، به منظور برآمدن
نیازها است.
اینکه عبد شی
ای را به سوی خداوند مقدم بدارد، تا اینکه وسیله او باشد در نزد خداوند و به واسطه
آن دعایش مستجاب شود و به مطلوبش برسد. مانند اینکه خداوند را با اسماء حسنایش و
صفاتش یاد کند و سپس دعا کند که در این صورت اسماء خداوند را وسیله برای استجابت
دعا و نیل به مطلوبش قرار داده است.(1)
درباره ریشه توسل در قرآن باید گفت
خداوند اموری را به عنوان اسباب و وسایل در جهت تقرب و نزدیکی به درگاه خویش قرار
داده و ما را به توسل به آن امور، فرمان داده است: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ
آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ؛ اى کسانى که ایمان
آوردهاید از خدا پروا کنید و به او [توسل و] تقرب جویید.(2)
با توجه به عدم
تقید کلمه وسیله، اطلاق آن شامل هر چیزی می شود که صلاحیت نزدیک کردن انسان به
پیشگاه خداوند را دارد. همانطور که نماز، روزه، احسان به
یتیم، دستگیری از مستمندان، خدمت به خلق خدا و ... اسباب و وسایل تقرب به خداوند
هستند استمداد از پیامبران و اولیای الهی نیز وسیله تقرب به خداوند است. از این
رو، هنگام دعا، خداوند را به حق بندگان صالح و آبرومند درگاه او قسم می دهیم و یا
از اولیای الهی میخ واهیم که برای ما در درگاه الهی دعا کنند. با توجه به ریشه
قرآنی توسل، آیات و روایت فراوانی بر درستی و لزوم توسل به اولیای الهی وجود دارد.
همچون توسل
برادران یوسف (ع) به پدرشان یعقوب (ع) وقتی که گفتند: «ای پدر، برای گناهان ما
آمرزش بخواه که ما خطاکار بودیم» گفت: «بزودی از پروردگارم برای شما آمرزش می
خواهم، که او همانا آمرزنده مهربان است." (3)
علاوه بر این،
نقل است که آدم (ع) چون دچار لغزش شد گفت: «ای پروردگارم از تو می خواهم به حق
محمد (ص) مرا ببخشی». خداوند فرمود: «ای آدم، چگونه محمد (ص)را شناختی با آنکه
هنوز او را نیافریده ام»؟
آدم پاسخ داد:
هنگامی که مرا آفریدی به عرش نگاه کردم، دیدم در آن نوشته است: لا إله الاّ الله،
محّمد رسول الله، چون دیدم نام او نزدیک به نام تو است، دانستم که او محبوب ترین
آفریدگان است نزد تو، خداوند فرمود: چون به حق محمد (ص) از من خواستی، تو را می
بخشم.(4)
توسل اهل مدینه
به قبر رسول خدا(ص) در سال 53 هجری. زیاد ابن ابیه که به حکم معاویه ولایت حجاز را
به دست گرفته بود از معاویه ولایت مدینه را خواستارشد، معاویه هم قبول کرد، چون
این خبر به اهل مدینه رسید، تمامی اهل شهر از کوچک و بزرگ، به مسجد پیامبر (ص)
آمده و ضجه و شیون و دعا و عجز ناله سر دادند و سه روز به قبر پیامبر(ص) پناهنده و
به آن متوسل شدند؛ چرا که از ظلم و زورگویی زیاد بن ابیه آگاه بودند و در اثر این
توسل پس از سه روز، زیاد هلاک شد.(5) حاکم نیشابوری نیز
می گوید، از ابوالحسین فقیه (متوفای 384) شنیدم که می گفت: هر امر مهمی از امور
دینی و دنیوی بر من عارض شد، برای برآورده شدن آن به طرف قبر حضرت رضا (ع) رفتم و
کنار آن قبر دست به دعا برداشتم، آن حاجت برآورده شد و خداوند برای من گشایش در آن
کار مهم پدید آورد ... این رفتار برای من یک عادت شد به گونه ای که در هر مشکلی به
زیارت آن بارگاه می روم؛ چرا که استجابت دعا در آن مکان برای من به تجربه ثابت
گردید.
امام حسین (ع)
نیز در دعای معروف عرفه چنین با خداوند مناجات می کند: "اللهم انا نتوجه الیک
فی هذه العشیة التی فرضتها و عظمتها بمحمد نبیک و رسولک"، بار خدایا! ما در
این شامگاه که به آن عظمت و شرف بخشیده ای به وسیله محمد (ص) پیامبرت و رسول و
برگزیده ات رو به درگاه تو می آوریم. (6)
در کتاب ها و
مدارک معتبر اهل سنت آمده است، هر گاه قحطی و خشکسالی پیش می آمد عمر از طریق توسل
به عباس عموی پیامبر (ص)، طلب باران می کرد و می گفت: "هذا والله الوسیله الی
الله و المکان منه"؛ "به خدا سوگند! عباس وسیله به درگاه الهی و دارای
قرب و منزلت نزد او است" و " اللهم! انا نتوسل الیک بعم نبیانا
فاسقنا"؛ "خدایا! ما به وسیله پیغمبرمان به تو روی می آوریم، پس
سیرابمان کن"(7)
و یا می گفت:
"اللهم انا نستسقیک بعم نبیک و نستشفع الیک بشیبه"(8) "خدایا! ما به وسیله عومی پیامبرت از تو باران می خواهیم و موی سفید او
را به درگاه تو شفیع می آوریم".
پی نوشت ها
1 _(فی الطلال التوحید، قم، ص 576)
2_(مائده، آیه 35)
3_(یوسف، 97 و 98)
4_( دلائل النبوة، ج 5، ص498)
5_(مروج الذهب، ج 1، ص 359)
6_(اقبال، ج 2، ص 85)
7_ (اسدالغالبه، ج 3، ص 165)
8_(صحیح بخاری، ج2، ص 16)
منبع:قدس
211008