عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۱۹۲۴۴
تاریخ انتشار : ۱۷ دی ۱۳۹۲ - ۱۳:۳۶
در تاریخ زیاد دیده شده که گاهی پسر موجب گمراهی پدر می شود و گاهی به عکس، پدر موجب گمراهی پسر می گردد. یکی از مواردی که پسر موجب گمراهی پدر گردید، ماجرای «زبیر» و پسرش «عبدالله» است.

"عقیق: ما زالَ الزّبیر رجلاً منّا اهل البیت حتّی نشأ ابنهُ المشۆم، عبدالله": «زبیر همواره از ما اهلبیت بود، تا آن زمان که فرزند شوم و ناشایسته اش »عبدالله» بزرگ شد.»

لمّا أنفذ عبدالله بن العباس؛ إلى الزبیر قبل وقوع الحرب یوم الجمل لیستفیئه إلى طاعته قال له علیه السلام :

لاتَلْقَیَنَّ طَلْحَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ تَلْقَهُ تَجِدْهُ كَالثَّوْرِ عَاقِصاً قَرْنَهُ یَرْكَبُ الصَّعْبَئِ وَیَقُولُ: هُوَ الذَّلُولُ، وَلكِنِ القَ الزُّبَیْرَ، فَإِنَّهُ أَلیَنُ عَرِیكَةً فَقُلْ لَهُ: یَقُولُ لَكَ ابْنُ خَالِكَ: عَرَفْتَنی بَالحِجَازِ وَأَنْكَرْتَنِی بِالعِرَاقِ، فَمَا عَدَا مِمَّابَدَا وهو علیه السلام أوّل من سمعت منه هذه الكلمة، أعنی: «فَمَا عَدَا مِمَّا بَدَا».(1)

»یكى از سخنان امام(ع)كه در روز جنگ جمل قبل از آغاز جنگ به هنگامى كه ابن ‏عباس را به سوى زبیر فرستاد و از او دعوت به اطاعت كرد، فرموده است‏: «با «طلحه‏» ملاقات مكن! كه اگر ملاقاتش كنى،وى را همچون گاوى خواهى ‏یافت كه شاخهایش اطراف گوشهایش پیچ خورده باشد، او بر مركب سركش هوا و هوس ‏سوار مى‏ شود و مى‏ گوید: مركبى رام است!. بلكه با «زبیر» ارتباط بگیر كه نرم تر است، به او بگو پسر دائیت مى‏ گوید: در حجاز مرا شناختى و در عراق نشناخته انگاشتى، چه شد كه از پیمان خود بازگشتى؟!

سید رضى مى‏ گوید: جمله كوتاه و پر معناى‏ «فما عدا مما بدا» (چه شد كه از گذشته برگشتى؟) براى نخستین بار از امام شنیده شده است، و پیش از او از كسى این سخن‏شنیده نشده است.

ماجرای «زبیر» و پسرش «عبدالله»

زبیر بن عوام بن خویلد، پسر برادر حضرت خدیجه و پسر عمه رسول اکرم(ص) بود، زیرا مادرش «صفیه» دختر عبدالمطلب بود. زبیر از سرداران صدر اسلام و از مسلمانان استوار و ثابت قدم بود که با شمشیر خود دفعات بسیاری از حریم اسلام دفاع کرد، حتی پیامبر(ص) او را از حواریون(یاران نزدیک) خود خواند.

ولی او در زمان خلافت امام علی(ع) ـ با آن همه سابقه شایسته ـ از جاده حقّ، منحرف شد و همراه طلحه، جنگ جمل را به راه انداخت، ولی در آغاز جنگ وقتی که علی(ع) او را نصیحت کرد او اندکی به خود آمد و از جنگ کنار کشید و به سوی منزلش بازگشت. اما در مسیر راه شخصی به نام «ابن جرموز» او را غافلگیر کرد و کشت و او در 67 سالگی در سال 36 هجری در «وادی السباع» به قتل رسید.

زبیر بیست فرزند داشت (یازده پسر و 9 دختر) یکی از پسران معروف او «عبدالله» بود. ابن ابی الحدید می نویسد: «عبدالله، همراه پدرش زبیر» و خاله اش(عایشه) در راه انداختن جنگ جمل، شرکت داشت...(2)

عبدالله بسیار متظاهر به نماز و روزه و عبادت بود، ولی ریاست طلبی، او را منحرف ساخت. در جنگ جمل وقتی که زبیر خود را در تنگنا دید و دریافت که جنگ با علی(ع) عاقبتی جز دوزخ ندارد، به عایشه گفت: «از وقتی که به عقل رسیده‌ام در هیچ مکانی مثل این مکان در شک و تردید نبوده ام، علی(ع) مرا به یاد سخنی انداخت که از پیامبر(ص (شنیده ام؟!...»عایشه گفت: می خواهی چه کنی؟ زبیر گفت: «می خواهم از جنگ کنار بکشم«.

در این بین عبدالله بن زبیر، به پدر رو کرد و گفت: تو این دو سپاه را در اینجا جمع کردی، و وقتی که شمشیرها را برای کوبیدن همدیگر تیز کردند، می خواهی آنها را واگذاری و بگریزی؟ آری آی پدر. تو حقیقت را نمی گویی، بلکه تو از پرچم های سپاه علی(ع) که آنها را جوانهای دلیر حمل می کنند و مرگ را به دوش می کشند، ترسیده ای...(3)

به این ترتیب، عبدالله پدرش را به جنگ با علی(ع) تحریک می کرد و از کناره گیری او ممانعت به عمل آورد. ولی زبیر حرف او را گوش نکرد و از بصره بیرون رفت.

بر همین اساس است که امام علی(ع) در قسمتی از گفتارش می فرماید:

"ما زالَ الزّبیر رجلاً منّا اهل البیت حتّی نشأ ابنهُ المشۆم، عبدالله": «زبیر همواره از ما اهلبیت بود، تا آن زمان که فرزند شوم و ناشایسته اش «عبدالله» بزرگ شد.»(4)

به این ترتیب، امام به پدران آینده هشدار داد و اخطار کرد که مراقب دین خود باشند و دین خود را به خاطر فرزند خود از دست ندهند.

کلام آخر:

از گفتار فوق، استفاده می شود که صرف نظر از جنگ جمل، از همان آغاز خلافت علی(ع) که زبیر در این مورد سهل انگاری یا کارشکنی می کرد، پسرش عبدالله او را بر این کار وا می داشت و آرزو می داشت که پدرش به مقام و ریاستی عالی دست یابد، تا او هم بتواند از مقام پدر خود سوء استفاده کند، آری زبیر از خاندان نبوت بود، اما پسرش او را از این افتخار بزرگ، محروم نمود.


پی نوشت ها:

1ـ نهج البلاغه، خطبه 31.

2ـ شرح نهج حدیدی، ج 20، ص 103.

3ـ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 171.

4ـ نهج البلاغه، حکمت 453.

منبع:افکارنیوز


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین