۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۴ : ۱۰
گزارش تصویری مجمع الذاکرین
صوت مداحی در مجمع الذاکرین
عقیق: شب گذشته در مجمع الذاکرین مراسم شعر خوانی و روضه خوانی با حضور استاد سازگار، حاج سید احمد صالحی خوانساری و آقایان طالبی، طاهری، حسین باغبان، حسینی، تاری و شاکری برگزار شد.
نکاتی از سخنان استاد
سازگار : را بخوانید
-گناه مثل یک نقاشی زیباست که درونش چیز درستی وجود ندارد. اصولا انسان بیرون کیسه را می بیند و از درونش بی اطلاع است. گناه کردن ممکن است یک لذتی داشته باشد اما درون این لذت چیز نامطلوبی است که بعدا بوی نا مطبوعش انسان را می گیرد.
-انسان یک گناه می کند چهل سال باید استغفار کند که خدا توبه اش را قبول کند. یک وقتی حضرت موسی داشت به طرف کوه می رفت دید یک نفر گریه می کند و می گوید خدایا مرا بیامرز. حضرت موسی(ع) به کوه رفتند و به خدا گفتند خدایا این بنده را ببخش. خطاب شد. خیر! حضرت گفتند که شما سریع الرضا هستید. خداوند فرمودند: با اینکه توبه می کند هنوز از گناهی که کرده لذت می برد. پیش خودش می گوید چه خوب شد این گناه را کردم. هنوز پشیمان نیست. هنوز نفسش از آن گناه لذت می برد.
-چند دسته هستند که توبه شان قبول نیست. اول کسی که از ته کاسه گناهش لذت می برد. دوم کسی که نسبت به خدا شک داشته باشد. سوم کسی که با زن و بچه اش بد اخلاق باشد.
-استاد مطهری در کتاب عدل الهی می گوید: یک عالم بزرگی در خواب یکی از عالمان می آید که وقتی می خواستند سنگ آخر لحد قبرش را بچینند یک مرتبه سگی آمد درون قبرش، می گوید هرچی داد زدم که کسی این سگ را بیرون کند کسی جوابی نداد. به این ترتیب روی قبر را پوشاندند. سگ به آن عالم گفت می دانی چرا من همراه شما هستم چون وقتی به خانه می رفتی با زن و بچه ات بد اخلاق بودی. این عالم در خواب می گوید به خاطر کارهایی که برای امام حسین(ع) انجام می دادم ایشان تشریف آوردند و آن سگ را رد کردند. حالا چه خبر است که بعضی ها وقتی به خانه می روند مثل اینکه پدرسالار هستند. نه بابا این خبرها نیست.
-یک وقتی به من گفتند مداحان را نصیحت کنید گفتم از مداحان می خواهم برای خودشان کلاس نگذارند این کلاس گذاشتن پدر آدم را در می آورد. من دو خط شعر می گویم دلیل نمی شود خودم را گم کنم. یادم می آید یک وقتی منبر رفته بودم که یک پسر بچه ای به یکی دیگر از هم سن سالانش پوست پرتقال پرت کرد. من در آن زمان به جای اینکه با کلامی آرام به او تذکر دهم با لحنی تند او را از حلسه بیرون کردم. فردای آن روز وقتی منبر رفتم یک اصفهانی مرا سر یکی از صحبت هایم در جمع ضایع کرد آن وقت سریع متوجه شدم که این برای آن پرخاش به آن دو کودک بود. ای کاش همیشه انسان سریع متوجه چوب خوردنش باشد تا خودش را اصلاح کند.
همين شعر دكلمه مي كرد كربلايي برپا شده بود
يك پير غلام واقعي همه مداحا تا قيام قيامت بايد ممنون اشعارش باشند
هر چند بخودش براي ارباب سروده