کد خبر : ۱۸۷۲۸
تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱۳۹۲ - ۱۶:۵۱

آخرین لحظات عمر رحمه للعالمین

مدينه حال و هواي غريبي دارد. چندي است كه شهر پيامبر(ص) ، مونس اشك و آه شده است و خاطره خنده و تبسم را از ياد برده است.
عقیق:مدينه حال و هواي غريبي دارد. چندي است كه شهر پيامبر(ص) ، مونس اشك و آه شده است و خاطره خنده و تبسم را از ياد برده است. 

از آن هنگام كه كاروان بزرگ حج ، از زيارت خانه خدا باز گشته ‏اند،

هر لحظه سيماي ملكوتي پيامبر(ص) افروخته‏ تر مي‏شود و سرو بلندش، پس از يك عمر تلاش و پيكار، خميده‏ تر.

گويا در همين روزها پيك الهي براي او پيام آورده است كه اي محمد :«تو مي‏ميري، ديگر مردمان نيز مي‏ميرند.» (زمر 30)

در حالي كه دست بر شانه علي(ع) دارد، راهي «قبرستان بقيع» مي‏شود، تا در واپسين لحظات، براي اسيران خاك، طلبِ آمرزش كند.

با قدمهايي شمرده، وارد «بقيع» مي‏شود. با نگاهي مهربان يك يك قبرها را از نظر مي‏گذراند و برايشان «فاتحه» مي‏خواند.

سپس غرق در افكاري آشفته، ابروانش در هم گره مي‏خورد و با نگراني مي‏گويد : ـ فتنه‏ ها، همچون پاره ‏هاي شب تيره، پيش مي ‏آيند، در حالي كه پيوسته و متراكم اند.

نگاهي به علي(ع) مي‏ افكند و مي ‏فرمايد:كليد گنجهاي دنيا و آخرت را به من پيشنهاد كرده اند و مرا ميان آن و ملاقات پروردگار مخير ساخته‏ اند. اما من ديدار با خدا را برگزيدم.(1)

علي(ع) پريشان مي‏شود؛ چرا كه دريافته است، پيامبر(ص) آخرين لحظات حيات را تجربه مي‏كند.

اما اين پيامهاي آسماني براي پيامبر(ص)، نويد پايان رنجهاست. بيست و اندي سال، تلاش و پيكار و وقايع تلخ و شيرين آن، از برابر ديدگانش رژه مي‏روند.

به ياد مي‏ آورد كه چگونه بر سرش خار و خاشاك مي‏ريختند و پاي نبوتش را با كينه ‏هاي ديرينه مي‏خليدند.

دوران تلخ شِعب ابي‏طالب و ناله ‏هاي جانگداز «سميه» و «بلال»، در زير خروارها عداوت و دشمني، از خاطرش محو نمي‏ شود.

اما اينك، در آن سوي آسمانها، پيامبران و اولياء، صف در صف، انتظار مقدمش را مي‏ كشند و ملايك به يُمن ورودش بهشت را آذين بسته‏ اند.

فرشتگان ديدگان ملتمس خود را فرش راه او كرده‏ اند

و جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل، چشم از زمين بر نمي‏ دارند.

اما در پس تمامي شاديها، غمي جانكاه در وجود پيامبر(ص) شعله مي ‏كشد و بر چهره‏اش هاله‏اي از اندوه نشانده است.

گويا در اين دنيا، دل در گرو دلبندي دارد ، كه نمي‏تواند بدون او از اين كره خاكي دل بر كند.

دلبندي كه حاصل عمر اوست و تمامي رنجهاي نبوت را در دامان پر مهر و عطوفت او تحمل كرده است.

گاه كه سرماي تلخ و گزنده كفار، قلبش را مي ‏آزارد، تنها حرارت دلرباي اين شاهكار عالم هستي،

شكوفه ‏هاي اميد را در قلبش مي ‏پروراند و در جهان پر از تعفن و لجنزار كفر و شرك، تنها بوي بهشت را از او استشمام كرده است.

و در ميان تمامي خاكيان، تنها او و چند تن ديگر از افلاكيان را مشاهده كرده است.

چگونه مي‏تواند به عرش پرواز كند، اما پاره تن خود را در فرش، بي‏ هيچ تكيه‏ گاهي، يكه و تنها رها كند.

گردباد حوادث را مي‏بيند، كه پس از او فاطمه ‏اش(س) را در بر مي‏گيرند و گُل وجودش را در تندباد ظلم و تعدّي پرپر مي ‏كنند.

از سوي ديگر، فاطمه چگونه بي‏پدر، در اين ظلمتكده خواهد ماند. او كه چشمان مهربانش با وجود پيامبر(ص)، پيوندي ناگسستني يافته است،

چگونه مي‏تواند پس از اين، بر خاك سرد و تيره مرقد پدر بنگرد.

دل زهرا(س) با قلب پيامبر(ص) مي‏تپد و روح و روان فاطمه(س) آميخته ‏اي از روح مقدس پيامبر(ص) است.

اگر پيامبر(ص) بميرد، فاطمه(س) هم مي‏ميرد.

چندي پيش پيامبر(ص) به فاطمه(س) فرمود:

ـ دخترم! هر سال جبرئيل تمامي قرآن را يك‏بار براي من مي ‏خواند؛ اما امسال دو مرتبه آن را خواند.

فاطمه(س) نگران و مضطرب پرسيد:

ـ پدر؛ معني اين كار چيست؟!

ـ دختر عزيزم؛ گويا امسال، آخرين سال زندگي من است.(2)

از آن هنگام، ديگر گل لبخندي بر گلزار چهره فاطمه(س) نشكفت و آن چهره بشاش و زيبا به چهره‏ اي افسرده و غمگين بدل شده است.

 

 

پی نوشت ها:

1ـ برخي سيره ‏نويسان اهل سنت مي‏ گويند: پيامبر(ص) به همراه غلام خود، ابومويهبه به بقيع رفت. مثل ابن‏اثير در كتاب الكامل في‏ التاريخ، ج2، ص318.

2ـ كشف‏ الغمه، ابي الحسن اربلي، ج2، ص8، انتشارات كتابفروشي اسلاميه.

منبع:جام

211008


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین