چند تازهسروده در استقبال از اربعین حسینی
اشعار/که پر شده است جهان از حسین سرتاسر...
همزمان با فرارسیدن اربعین حسینی، تعدادی از شاعران آیینیسرا به استقبال از این روز سرودههای جدیدی را در رثای اهل بیت(ع) به نظم درآورده و منتشر کردهاند.
عقیق:«اربعین» فصل بزرگی از فرهنگ عاشورا است که آیین و سنت خاص خود را دارد.
بسیاری به هوای زیارت سالار شهیدان(ع) کیلومترها به شوق دیدار او پیاده
میروند و سر از پا نمیشناسند. همین فرهنگ زمینه را برای توجه شاعران و
اهالی قلم به این موضوع فراهم کرده است. اگرچه اربعین موضوعی جدید در شعر
آیینی است، اما در همین چند سال اخیر سرودههای بسیاری در این فضا به نظم
درآمده است.
در چند روز اخیر نیز چندتن از شاعران آیینیسرا در
فضای مجازی اقدام به نشر جدیدترین اشعار خود در رثای سالار شهیدان کردهاند
که بخشهایی از آن به شرح ذیل است:
کربلای حج/ مصطفی محدثی خراسانی:
ازخود برآمدی و به خود پا گذاشتی
داغی بزرگ بردل دنیا گذاشتی
دنیا تورا به خویش فراخواند و تا ابد
او را به خواب خوش، به عطش واگذاشتی
ازمکه بازگشتی و تا کربلای حج
درهرقدم به کعبه، دری وا گذاشتی
با کهکشان عشق به میقات آمدی
آیینهای از آن به تماشاگذاشتی
ازاهل بیت، باغ گلی را سبد سبد
بر رملهای تفته صحرا گذاشتی
تاریخ را که تشنه یک جرعه عشق بود
ناگاه در برابر دریا گذاشتی
رفتی و مشعلی زحقیقت به بام دهر
روشن به نام حضرت زهرا گذاشتی
****
باسمه تعالی سر/ سیدحمیدرضا برقعی:
وشتم اول خط بسمه تعالی سر
بلند مرتبه پیکر بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بنده تو نخواهد گذاشت هرجا سر
قسم به معنی "لا یمکن الفرار از عشق"
که پر شده است جهان از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن
به آسمان بنگر! ما رایت الا سر
سری که گفت من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند میروم با سر
هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه مبادا کفن مبادا سر
همان سری که یحب الجمال محوش بود
جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترینها را
که یک به یک همه بودند سروران را سر
زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس "اجننی" گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم ام وهب را به پاره تن گفت:
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا بحال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت لحظهء آخر به پای مولا سر
در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر
سری که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
امام غرق به خون بود و زیر لب میگفت:
به پیشگاه تو آوردهام خدایا سر
میان خاک کلام خدا مقطعه شد
میان خاک الف لام میم طا ها سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازه اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد ، حتی سر
نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او
ادامه داشت ادامه سه روز ...اما سر -
جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است
جدا شده است و نیافتاده است از پا سر
صدای آیه کهف الرقیم میآید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر
چقدر زخم که با یک نسیم وا میشد
نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر
عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت
به چوب، چوبهء محمل نه با زبان با سر
دلم هوای حرم کرده است میدانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
****
مثنوی اربعین/ عبدالرحیم سعیدیراد:
از هم رخت عزا بر تن کنید
آه ای زنجیرها شیون کنید
دستههای سینهزن! جاری شوید
واژه ها، گرم عزاداری شوید
روی نعش ماه، با حالی حزین
میچکد از آسمان گل بر زمین
روی لب فریاد حیدر حیدر است
اربعین آغاز شوری دیگر است
اربعین آیینهای از کربلاست
انتها نه! ابتدای ماجراست
باز هم صحرای محشر میشود
کربلا در دل مکرر میشود
نالههامان باز در دل ماندهاند
ناقهها از گریه در گل ماندهاند
چشم ها، سرچشمه بیداریاند
اشکها، تفسیر زخمی کاریاند
ابرهای غصه در تاب و تباند
لالههای دشت، اشک زینباند
میوزد عطر شهیدان باز هم
میدود در کوچه طوفان باز هم
دستهها جمعند با سوز و فغان
آسمان گردیده امشب نوحهخوان
آسمان تا نوحهاش را دم گرفت
کوچههای شهر را ماتم گرفت
نوحه خوان! از پیکر بی سر بخوان!
باز هم از روضه اکبر بخوان
بار دیگر از صمیم سوز جان
روضه عباس را با من بخوان
هان بگو، از کاروان غم بگو
ماجرای عشق را نم نم بگو
با دلی آکنده از اندوه و غم
یاد کن از حضرت سجاد هم
هان بخوان از روزهای بی کسی
از شب دلشوره و دلواپسی
از چهل شب جوشش غم از زمین
از چهل شب داغ های آتشین
از چهل شب داغ و درد و اضطراب
از صدای ناله های آب آب
از هجوم خیزران بر لب بگو
سینه سوزان است از زینب بگو
آنکه چون شیر است در دشت بلا
هان بگو از قهرمان کربلا
از نگین خاتم پیغمبری
از شکوه خطبه های حیدری
آنکه در اوج حیا بود و وقار
حرف می زد با زبان ذوالفقار:
کربلا جز عشق و شیدایی نبود
هرچه دیدم غیر زیبایی نبود
روی لب فریاد حیدر حیدر است
اربعین آغاز شوری دیگر است
می رود از شام تا صبح حجاز
کاروانی سربلند و سرفراز
****
باید قیام سرخ تو را زندگی کنیم/ رضا اسماعیلی:
باید شکوه نام تو را زندگی کنیم
ای سبز سرخ ! مثل شما زندگی کنیم
یک قبله اقتدا به خلوص شما کنیم
فارغ ز «من»، برای خدا زندگی کنیم
تا مثل کوفه سجده به شیطان نیاوریم
باید کنار قبله نما ، زندگی کنیم
چون« ُحر » به راه عشق تو ثابت قدم شویم
فارغ ز بوی چون و چرا، زندگی کنیم
هرگز مباد بهر تمنای مُلک « ری »
همرنگ « شمر» و « حرمله » ها ، زندگی کنیم
باید چو لاله همسر داغ شما شویم
استاده بر چکاد بلا ، زندگی کنیم
بی منت تبسُم مرهم ، به قاف تیغ
باید قیام سرخ تو را ، زندگی کنیم
کرب و بلا ، بهشت هنوز و همیشه است
باید به بوی کرب و بلا ، زندگی کنیم
منبع:تسنیم
211008