۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۴ : ۰۱
عقیق: از مرحوم شيخ نهاوندي آمده است كه: در زمان يكي از سلاطين صفويه از سوي يكي از پادشاهان فرنگ، سفيري از اركان دولت او به اصفهان(پايتخت آن روز) آمد.
نمايندهاي كه در علوم متعدد مانند رياضي و هيئت و حساب و ستارهشناسي و اسطرلاب و امثال آن چيره دست و ماهر بود.
در مجالس متعدد ادعا ميكرد كه از غيب، نيت افراد و كارهاي مخفي آنان خبر ميدهد. او از علماي اسلام خواست كه دليل قاطع و برهاني شفاف و روشن بر نبوت رسول گرامي اسلام(ص) اقامه نمايند كه هيچ شبههاي باقي نگذارد و ميگفت: اگر از آوردن چنين دليل و نشانهاي عاجزيد بدانيد كه دين شما بر حق نيست.
روزي سلطان از علماي بزرگ دين دعوت نمود تا در مجلس او كه با حضور سفير فرنگ تشكيل شده بود شركت نمايند.
يكي از علماء كه گفتهاند محدث ملا محسن فيض كاشاني(ره) بوده رو به پيك فرنگ كرده گفت: اي سفير مسيحي چه قدر سلطان و بزرگان دين شما كم عقلند كه در چنين مساله بزرگي مانند تو را فرستادهاند. كسي لايق اين كار است كه بزرگترين مرد ملت خويش و داناترين آنان به فنون علم باشد. آن سفير چون اين كلمات سنگين را شنيد از شدت ناراحتي به خود لرزيد و نزديك بود از غضب، بميرد. صدايش بلند شد: اي عالم مسلمان سر جايت بنشين و خودداري كن، عجله مكن و از گليم خويش پاي درازتر مدار، به حق مسيح و مادرش سوگند اگر ميدانستي چه علوم و كمالاتي نزد من است اقرار ميكردي كه مادري مانند مرا نزاييده است و تنها كسي كه شايسته اين كار است منم. بدرستيكه در معركه امتحان قدر و منزلت و توان هركس روشن شود. پس امتحان كن تا به حرف من برسي و كلامم را تصديق نمايي.
در اين هنگام مرحوم فيض دست در جيب خود برده و مشت بستهاش را بيرون آورد و روي به مسيحي پرسيد: بگو در دست من چيست؟ مسيحي به مدت نيم ساعت در فكر بود به ناگاه رنگش پريد و به زردي گراييد .محدث كاشاني گفت: ديدي كه چگونه نادانيات بر ملا شد و ادعاهايت پوچ از كار در آمد.
سفير مسيحي گفت: به حق مسيح و مادرش سوگند من ميدانم در دست تو چيست ولي فكر و سكوت متحيرانه من از جهت ديگري است.
پرسيد: از چه جهت است؟ گفت: آنچه در دست توست مقداري از خاك بهشت است و من در فكرم تو چگونه به خاك بهشت دسترسي پيدا كردهاي؟
باز مرحوم فيض گفت: شايد در حساب تو اشتباه شده باشد و قواعد علمي تو ناقص باشد!
مسيحي گفت: نه، به حق مسيح و مادرش چنين نيست. پرسيد: پس چگونه ميشود خاك بهشت در دست من باشد؟ سفير گفت: من هم فقط در همين مانده ام؟
آنگاه مرحوم كاشاني با آهنگي متين گفت: اي سفير! آنچه در دست من است قطعه اي از خاك كربلاست و پيامبر ما(ص) فرمود: «كربلا قطعهاي از بهشت است.»
پس آيا ديگر جا دارد كه ايمان نياوري با اينكه به قواعد علمي و حساب خود، يقين داري و ميداني كه اشتباه در آن نيست؟
مسيحي
گفت: راست ميگويي و صدايش به شهادت وحدانيت پرودگار و رسالت حضرت رسول گرامي
اسلام(ص) بلند شد و مسلمان شد.
منبع:حج