۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۴ : ۰۹
این وصیت پیامبر، از قسمت پایانی این آیه شریفه استفاده شده است:"یا أیها الذین امنوا من یرتدّ منكم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه أذلّة علی المؤمنین أعزة علی الكافرین یجاهدون فی سبیل الله ولا یخافون لومة لائم ذلك فضل الله یؤتیه من یشاء والله واسع علیم."(1)
مؤمنان راستین كه محبوب خدایند و محبّ او و فروتنند و ذلتناپذیر، از ملامت هیچ سرزنش كنندهای هراسناك نیستند، زیرا آنها همان طور كه در رجاء موحدند، در خوف نیز موحدند:"یرجون رحمته و یخافون عذابه"(2)
، و سرّ توحیدِ خوف و رجای آنها همان عقل عملی است كه ناشی از توحید در بینش اعتقادیشان است.
از این رو جز از خدا نمیهراسند و جز به او امیدوار نیستند.
الف: دستور به تواضع و فروتنی در برابر مسلمانان، به معنای ذلت و فرومایگی و احساس حقارت در مقابل آنان نیست، زیرا این عمل همانگونه كه در مقابل كافران مذموم و ممنوع است در برابر مسلمانان نیز ناپسند است.
اسلام هرگز به كسی اجازه نمیدهد خود را در حضور مسلمان دیگر ذلیل كند بلكه سرفرازی در اسلام، اصلی است كه مسلمان باید همواره آن را حفظ كند.
انسان مالك ناموس خود نیست، زیرا ناموس هر كسی حق الله است نه حق شخصی او، و باید از آن دفاع كند؛ همچنین حفظ آبرو از حقوق الله است و جزو حق شخصی كسی نیست كه بتوان مانند مال آن را به دیگری بخشید و یا در صورت تجاوز، رضایت داد.
در این باره امام صادق(ع) میفرماید: خداوند سبحان كارهای مؤمن را به خودش واگذار كرده است مگر این كه خود را به ذلّت افكنده، و آبروی خود را از دست دهد(3)؛ زیرا مؤمن از آن جهت كه مؤمن است از ناحیه ایمان، عزت و آبرو یافته است و اگر آبروی مؤمن برود در حقیقت آبروی ایمان رفته است.
این بخش از آیات، حكم برخی از قوانین بینالملل اسلامی را نیز مشخص میسازد كه مسلمانان باید به گونهای روابط بین المللی خود را تنظیم كنند كه عزتشان حفظ شود. به عنوان نمونه، نباید كسی را كه ضعیف النفس و ذلتپذیر است به عنوان نماینده حكومت اسلامی به كشور كفر فرستاد یا او را مهماندار سران كفر كرد.
باید توجه داشت كه اسلام گرچه حكم استواری در برابر كفر و كافران را دارد ولی به مراعات ادب در برخورد با هر انسانی نیز سفارش میكند: "إن جالسك یهودی فأحسن مجالسته."(5)
پینوشتها:
1-( سوره مائده، آیه 54 .)
2- (سوره اسراء، آیه 57 .)
3- (بحارالانوار، ج64، ص72 .)
4-( سوره فتح، آیه 29 .)
5-( بحارالانوار، ج 74، ص152 .)