۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۶ : ۲۳
در اولین منزل که ماموران حمل سر امام حسین(ع) فرود آمدند مشغول باده گساری و عشرت شدند که ناگهان دستی از دیوار پدیدار شد و با قلمی از آهن بر دیوار نوشت:
« آیا امتی که حسین(ع) را کشتند امید شفاعت جد او را در روز حساب دارند؟!»
با مشاهده این صحنه نگهبانان گریختند و سپس بازگشتند. (3) پس از عبور از منزل تکریت، حاملان سر امام به منزل ((مشهد النقطه)) رسیدند؛ سر مقدس امام را بر روی سنگی قرار دادند و قطره ای خون بر آن ریخت هر ساله روز عاشورا از آن سنگ خون می جوشید تا اینکه عبدالملک بن مروان دستور داد آن سنگ را به جای نامعلومی منتقل کردند. (4)
کاروان در مسیرش از منازل وادی النخیله، موصل، نصیبین، عَینَ الوَرده، زَقّه، جوسق، دعوات و حلب به قنسرین گذشت. (5) دراین منزل راهبی مسیحی زندگی می کرد. چون کاروان از دور نمایان شد او مشاهده کرد که از سر مقدس امام(ع) نوری به سوی آسمان ساطع است. وی با پرداخت ده هزار درهم برای لحظاتی سر امام را با خود به داخل صومعه برد، پس صدایی شنید که می گفت: ((خوشا به حال تو و خوشا به حال آن کسی که احترام این سررا حفظ کرد.))
راهب دست به دعا برداشت و از خدا خواست تا آن سر مقدس با وی سخن گوید. در این هنگام سر امام فرمود:
«انابنُ المحمد المصطفی و انا بنُ المرتضی و انا بنُ فاطمه الزهرا، انا المقتول بکربلا، انا المظلوم انا العطشان»
راهب صورت خود را بر چهره مبارک امام گذارد و به دین حسین بن علی(ع) ایمان آورد و چون کاروان حرکت کرد دیدند که آن ده هزار درهم به سنگ تبدیل شده است؛ (6) آنگاه کاروان راه شام را پیش گرفت و با عبور از منازل معره النعمان، شیزر، کفر طالب، سیبور، حمامه، حمص وارد بعلبک شدند. به فرمان والی، مردم در حالی که پرچمهایی را با خود حمل می کردند به استقبال کاروان اسرا آمدند و فرزندان خود را نیز برای تماشا به همراه آوردند. (7)
ام کلثوم با دیدن شادابی و نشاط آنها از اسارت و پریشانی خاندان وحی فرمود:
« أباداللهُ خضراتهم و لا اعذَبَ اللهُ شَرابَهُم و لا رَفَعَ اللهُ ایدی الظلمهٍ عنهُم.»
(خداوند عمران و آبادانی آنها را نابود کند و آب آنها را شیرین نگرداند و دست ستمکاران را از آنها کوتاه نکند.)
امام علی بن الحسین(ع) با دیدن وضعیت و پریشانی عمه اش فرمود:
وهوالزَّمانُ فلا تَفنی عجائبهُ
من الکرام و ما تهدی مصائبه
یا لیتَ شعری الی کَم ذا تُجاذبنا
فنوُنه و ترانا لَم نجاذبه
یُسری بناَفوق اَفتابٍ بلاوَطا
وسائقُ العیش یَحمی عَنهُ غارِبه
کانّنا من اُساری الروم بَینَهُم
کان ما قاله المختارُ کاذّبُه
کَفَرتُمُ بِرسولِ اللهِ و یحکُمُ
فَکنتم مِثل ماضلَّت مذاهِبُه (8)
این زمان است که از نظر بزرگان شگفتیهایش را پایانی نیست و مصایب آن ناپیداست.
ای کاش می دانستم که مشغله های زمان ما را تا کجا به دنبال خود می کشد و می بینی که او را به دنبال خود نمی کشانیم.
ما را در حالی که بر شترهای عریان سوار کرده اند در هر شهر و دیار می گردانند و کسانی از پشت سر آنها را حمایت می کنند.
پنداری مانند اسیران رومی در میان آنها هستیم و گویی آنچه پیامبر فرموده است، نادرست بود!
وای بر شما! نسبت به رسول خدا کفران نعمت کردید و مانند راه گم کردگانی هستید که راهها را نمیشناسید.
پی نوشت:
1_(به غلط در مجالس و محافل ((زحر)) را ((زجر)) می نامند.)
2_(ارشاد مفید، ج 2، ص 118، تاریخ طبری، ج 5، ص 232.)
3_(بحار الانوار، ج 45، ص 305، صواعق المحرقه، ص 192.)
4_(مقرم، مقتل الحسین، ص 346.)
5_(شهری است بین شام و حلب که می گویند قبر حضرت صالح در آنجاست و آثار پای شتر بر تخته سنگهای آن دیده می شود. معجم البلدان، ج 4، ص 403.)
6_(بحار الانوار، ج 45، ص 303، ابن حجر در صواعق، ص 231.)
7_(زخار، قمقام، ص 55.)
8_(بحار الانوار، ج 45، ص 126.)
منبع:مشرق