دل شکستگی امام علی(ع) از مردم کوفه
در مجموعه سخنان امام علي(ع) در نهج البلاغه خطبه هايي درباره مردم کوفه مي بينيم؛ اندک ستايش(1) و بيشتر نکوهش، تا آنجا که به نفرين مي کشد و امام مرگ خود را از خدا مي خواهد: خدایا! اينان از من خسته اند و من از آنان خسته؛ آنان از من به ستوده اند و من از آنان دل شکسته؛ پس بهتر از آنان را مونس من دار و بدتر از مرا بر آنان بگمار.
عقیق:امام علی(ع) در خطبه شصت و نهم نهج البلاغه در ملامت و مذمت بعضى از
يارانش فرموده است: «چه اندازه با شما مدارا كنم! همچون مدارا كردن با
شتران نوبارى كه از سنگينى بار پشتشان مجروح گرديده و همانند جامه كهنه و
فرسوده اى كه هرگاه از جانبى آنرا بدوزند از سوى ديگر پاره مى گردد.
هرگاه گروهى از لشكريان شام به شما نزديك مى شوند هر يك از شما در را به
روى خود مى بنديد و همچون سوسمار در لانه خود مى خزيد و همانند كفتار در
خانه خويش پنهان مى گرديد. به خدا سوگند! آن كس كه شما ياور او باشيد
ذليل است و كسي كه با شما تيراندازى كند همچون كسى است كه تيرى بى پيكان
به سوى دشمن رها سازد. به خدا سوگند!جمعيت شما در خانه ها زياد و زير
سايه پرچمهاى ميدان نبرد كم. من مى دانم چه چيز شما را اصلاح مى كند ولى
اصلاح شما را با تباه ساختن روح خويش جايز نمى شمرم، (2) خدا نشانه ذلت را
بر چهره ها و پيشانى شما بگذارد! و بهره هاى شما را نابود سازد. آن گونه
كه به باطل متمايل و به آن آشنائيد به حق آشنائى نداريد و آن چنان كه در
نابودى حق مى كوشيد براى از بين بردن باطل قدم برنمى داريد.»
در
مجموعه سخنان اميرالمؤمنان علي(ع)، که شريف رضي آنرا گرد آورده و نام آنرا
نهج البلاغه نهاده است، خطبه هايي از امام(ع) درباره مردم کوفه مي بينيم؛
اندک ستايش(3) و بيشتر نکوهش، تا آنجا که به نفرين مي کشد
و امام مرگ خود را از خدا مي خواهد. آنکه تاريخ اسلام را به دقت نخوانده و
آن کس که مردم آن روز عراق را نشناسد و از پيشينه آنان ناآگاه باشد، در مي
ماند که موجب ناخشنودي امام(ع) در اين خطبه چيست؟ در اين بحث، کوشش شده
است، با توجه به مضمون خطبه هاي آن حضرت، عراقيان و خوي و خصلتي که از آن
برخوردار بودند، شناخته شود.
مردم عراق در روزگار پيش از اسلام
ترکيبي خاص داشتند؛ گروهي، بازماندگان سومريان و مهاجران سامي بودند؛ مردمي
هم از جنوب عربستان بدان جا مهاجرت کرده و در سرزمين حيره، نزديک نجف
کنوني، سکونت جسته بودند و به نام لخميان يا آل منذر معروف بودند؛ گروه
ديگري هم از اين مردم به شمال شبه جزيره رفته و در آنجا ماندند و به
غسانيان شهرت يافتند. در جنگهايي که ميان ايران و امپراتوري روم شرقي
درگرفت، لخميان از پادشاه ايران حمايت مي کردند و غسانيان از امپراتوري
روم.
چون سپاهيان اسلام از شبه جزيره عربستان به سوي شرق رفتند و
عراق را گشودند، به سال شانزدهم و هفدهم از هجرت، به فرمان عمر دو شهر را
در عراق به نام کوفه و بصره پي افکندند تا جايي براي سپاهياني باشد که از
عربستان به سرزمينهاي شرقي مي روند. بصره، چنان که مي دانيم، در نزديکي
درياست و کوفه در سرزميني گسترده و برخوردار از آب دجله و فرات و آماده
براي کشاورزی. زماني درازا نکشيد که اين دو شهر موقعيت نظامي خود را از دست
داده و به شهرهايي پرتحول و جنب و جوش مبدل گشتند؛ بصره حالت بندر
بازرگاني به خود گرفت و کوفه فراهم آمدنگاه مردمي شد که از ايران و جنوب
عربستان بدان روي مي آوردند. اما عرب هايي که از شبه جزيره به عراق آمدند،
شماليان، بيشتر در بصره و جنوبيان بيشتر در کوفه جاي گرفتند.
مي
توان گفت کوفه در آن سالهايي که از آن گفتگو مي کنيم، بازاري را مي مانست
که بازرگانان و کاسبکاران از هر سو در آن گرد آمده بودند تا سود خود را به
دست آرند. هماهنگي آنان تا آنجا بود که هر يک منفعت خود را در خطر نبيند، و
چون چنين مي ديد، از جمع مي بريد.
براي اينکه با مردم عراق آن روز
در روزهايي که از آن گفت و گو مي کنيم، بيشتر آشنا شويد، عباراتي را که ابن
کوّا در پاسخ معاويه گفته است، مي آورم: «کوفيان يکباره در کاري در مي
آيند و دسته دسته خود را از آن به کنار مي کشند.» بر اين جمله بايد افزود
که عراقيان با هم کاري را به پايان مي برند که فرمان روايي سخت گير و ستم
کار بر سر آنان باشد. در دوره اي که از آن سخن مي گوييم، هرگاه مرداني چون
زياد و حجّاج پسر يوسف حکم ران آنان بودند، همگي فرمان بردار بوده اند و
اگر حاکمي خواسته است با عدالت با آنان رفتار کند، در آغاز به او روي خوش
نشان داده و سپس او را تنها گذارده اند و سرانجام با او درافتاده اند.
بدين
خطبه بنگريد: «گرفتار کساني شده ام که چون امر مي کنم، فرمان نمي برند و
چون مي خوانم، پاسخ نمي دهند. اي ناکسان، براي چه در انتظاريد؟ و چرا براي
ياري دين خدا گامي بر نمي داريد؟ ديني کو تا فراهمتان آرد؟ غيرتي کو تا شما
را به غضب آرد؟»(4) و پس از گذشت بيست و اند سال، فرزند او را مي
بينيم که با آن مرد يا فرزندان آن مردم مانند همان جمله ها را مي گويد:
«اي ياوران آل ابوسفيان، اگر دين نداريد و از رستاخيز نمي ترسيد، در دنياي
خود آزاد مرد باشيد. و اگر خود را عرب مي شماريد، به نسب خود بازگردانيد.» و
چون درنگ آنان را در کارزار با مردم شام مي بينيد، مي گويد:زشت باديد و از
اندوه بيرون نياييد، اگر آماج بلاييد. بر شما غارت مي برند و ننگي نداريد؛
با شما پيکار مي کنند و به جنگي دست نمي گشاييد؛ خدا را نافرماني مي کنند و
خشنودي مي نماييد. اگر در تابستان شما را بخوانم، گوييد: هوا سخت گرم است،
مهلتي ده تا گرما کمتر شود. اگر در زمستان فرمان دهم، گوييد: سخت سرد است،
فرصتي ده تا سرما از بلاد ما به در شود. شما که از گرما و سرما چنين مي
گريزيد، با شمشير آخته کجا مي ستيزيد.(5)
و نيز اين سخنان:
اي مردمي که به تن فراهميد و در خواهش ها مخالف هميد! سخنانتان تيز، چنان
که سنگ خاره را گدازد و کردارتان کند، چنان که دشمن را درباره ي شما به طمع
اندازد. در بزم، جوينده مرد ستيزيد و در رزم، پوينده راه گريز. آن که از
شما ياري خواهد، خوار است و دل بيمار. خوارتان از آسايش به کنار. براي کدام
خانه پيکار مي کنيد و پس از من در کنار کدام امام کارزار؟ به خدا سوگند
فريفته کسي است که فريب شما را خورد و بي نصيب کسي است که انتظار پيروزي از
شما برد»(6)
شيطان چنان دل آن مردم را پر کرده بود که
موعظت در آن راهي نداشت و امام مي فرمود: اي نه مردان به صورت مرد! اي کم
خردان ناز پرود! کاش شما را نديده بودم و نمي شناختم، که به خدا پايان اين
آشنايي ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدايتان بميراناد، که دلم از
دست شما پر خون است و سينه ام مالامال خشم شما. مردم دون که پياپي جرعه
اندوه به کامم مي ريزيد و با نافرماني و فرو گذاري جانبم کار را به هم در
مي آميزيد.»(7) و سرانجام درد دل خود را با خدا در ميان مي نهد
:خدایا! اينان از من خسته اند و من از آنان خسته؛ آنان از من به ستوده اند و
من از آنان دل شکسته؛ پس بهتر از آنان را مونس من دار و بدتر از مرا بر
آنان بگمار.»(8)دعاي امام در حق آن نامردم به اجابت رسيد؛ طولي
نکشيد که زياد بر آنان حکومت يافت و سزايشان را در کنارشان نهاد و بيست سال
بازيچه حکومت شام گشتند تا آنکه صحنه ديگري براي آزمايشات پديد گشت.(9)
پی نوشت ها:
1_(نهج البلاغه/خ 107)
2_(اين
سخن اشاره به آن است كه مى توانم مانند ديكتاتور ستمكار با شما رفتار كنم
و شما را تحت فشار بگذارم و با خشونتهاى ظالمانه به هر راهى مى خواهم
ببرم، اما هرگز چنين كارى را كه موجب تباهى صفاى روح و ايمان من است
نخواهم كرد.)
3_(نهج البلاغه، خ 107)
4_(همان: خ 39)
5_(همان: خ 27)
6_(همان: خ 29)
7_(همان: خ 27)
8_(همان: خ 25)
9_(برگرفته از مقاله مردم کوفه از زبان اميرالمؤمنان علي(ع) نوشته دکتر سيد جعفر شهيدي)
منبع:فرهنگ
211008