شعری از پدر آیت الله بهجت؛
آه از جگر کشید و بگفت ای ستمگران
در ادامه شعری از مرحوم کربلایی محمود بهجت(پدر آیتالله بهجت رحمت الله علیه)درمورد حضرت زینب(س) و مصائب ایشان در کوفه قرار داده ایم.
عقیق:
ای آسمان ز دست تو دارم بسی نوا
ریزم سرشک حسرت و هجران ز دیدهها
ظلمی چنین ندیده کسی اندر این جهان
کردی تو با سلاله سلطانِ انبیاء
سرهای سروران جهان را جدا ز تن
کردی، زدی به نیزه و بُردی به شهرها
زینب که آفتاب نتابید بر رُخش
در شرم بود و داشت ازو حرمت و حیا
بردی سر برهنه اسیری به سوی شام
زنجیر کین به گردن و با سختی و بلا
آه از دمی که گشت اسیران اهل بیت
وارد به کوفه با سر بی معجر از جفا
مخلوق کوفه بهر تماشا به دورشان
گشته جمع طعنه زنان لب به ناسزا
بعضی به خنده کاین اُسرا ماه طلعتند
برخی دگر که خارج دینند و مصطفی
زینب چو دید هلهله و ازدحام خلق
بیاختیار گشت پس انداخت مرتضی
آه از جگر کشید و بگفت ای ستمگران
مائیم نصِ آیه عصمت و «إنمّا»
آل محمدیم و جگر گوشه بتول
گشتیم از جفای شما خوار و بینوا
منبع:باشگاه خبرنگاران