مقتل خوانی شب هفتم محرم؛
سلام علی الرضیع الصغیر(ع)
آيا فريادرسى هست كه به اميد رحمت خدا به فرياد ما برسد؟ آيا ياورى هست كه به اميد آنچه در نزد خداست ما را يارى رساند؟
عقیق: چون حسين(ع) قتلگاه جوانان و يارانش را نگريست، براى جنگ با دشمن
با نفس نفيس خود عزيمت فرمود، و ندا در داد: «آيا مدافعى هست كه از حرم
رسول اللَّه دفاع كند؟ آيا خداشناسى هست كه در حقّ ما هراس خدا را در پيش
گيرد؟
آيا فريادرسى هست كه به اميد رحمت خدا به فرياد ما برسد؟ آيا ياورى هست كه به اميد آنچه در نزد خداست ما را يارى رساند؟».
در
اين وقت ناله زنان بلند شد، و امام به باب خيمه آمد و فرمود: خواهرم زينب،
بچه كوچك مرا بياور تا با وى وداع گويم، امام او را گرفت تا ببوسد، حرملة
بن كاهل(يا عقبة بن بشر) تيرى انداخت كه آن گلوگاه كودك را سوراخ كرد،
امام به زينب فرمود: او را بگير».
بعد خون صغير را با دو كف دست
بگرفت تا پر شدند و آن خون را بسوى آسمان پاشيد و فرمود:«چه آسان است آنچه
در محضر خدا بر من وارد مى آيد!».
امام باقر(ع) مي فرمايد: از آن خون قطرهاى به زمين فرود نيامد.
از
طرق ديگر روايت شده كه آن به عقل نزديكتر است، چه زمان و حال زمان توديع
با كودك نبود زيرا امام به حرب و جنگ اشتغال داشته، و همانا زينب خواهر
امام(ع) كودك را آورد و گفت: اين طفل تو سه روز است كه آب
نياشاميده، برايش آبى طلب كن.
امام(ع) كودك را بر روى دست گرفت و فرمود:
(يا قوم قد قتلتم شيعتي و أهل بيتي، و قد بقي هذا الطفل يتلظّى عطشا، فاسقوه شربة من الماء)
، «اى قوم! شيعيان و اهل بيتم را كشتيد و فقط اين طفل باقى مانده كه از عطش بخود مىپيچد، او را با شربتى از آب سقايت كنيد».
در
بين سخنان امام مردى از دشمن تيرى انداخت كه كودك را گلو بريد، و امام
آنان را نفرينى كرد آن گونه كه به دست مختار و ديگران گرفتار آمدند.
منبع:باشگاه خبرنگاران