۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۷ : ۱۵
چون چنین کردند امام فرمود: ای قنبر شمشیر خود را بکش. ولی با اشاره به او فهماند که فرمان را اجرا نکند. سپس فرمود: گرذن را بزن. راوی گوید در این هنگام آن که بنده بود سرش را به عقب کشید و امیرالمومنین(ع) او را گرفت و به دیگری گفت: تو فرزند متوفی هستی، من او را آزاد کردم و به خدمت تو گماردمش.
به روایت محمدبن مسلم، امام محمد باقر(ع) فرمود: امیرالمومنین(ع) در مسجد کوفه نشسته بود و به شمشیرش تکیه داده و سپرش را پشت سرش نهاده بود که زنی نزد وی آمد و از او بر علیه شوهرش کمک و یاری طلبید. آن حضرت به نفع مرد و بر علیه آن زن قضاوت نمود و زن به خشم آمد و گفت: به خدا سوگند، آن گونه که تو قضاوت کردی نیست. به خدا سوگند بر اساس مساوات قضاوت نمی کنی و در میان رعیت به عدالت رفتار نمی کنی و قضاوتت موجب خشنودی خدا نیست. امام محمد باقر فرمود: در این هنگام امیرالمومنین(ع) غضبناک شد و به آن زن نگاهی طولانی کرد.
امام صادق(ع) فرمود: امیرالمومنین(ع) در مسجد کوفه در ماه رمضان نشسته بود که روزه خوارانی را نزد وی آوردند. امام علی(ع) به آن ها گفت: در حالی غذا خوردید که روزه دار نبودید؟ گفتند: آری. گفت: آیا شما یهودی هستید؟ گفتند: نه. فرمود: مسیحی هستید؟ گفتند: نه. گفت: پس بر دینی هستید که با اسلام مخالف است؟ گفتند: نه. ما مسلمان هستیم. فرمود: آیا مسافر هستید؟ گفتند: نه. فرمود: آیا در شما بیماری است که روزه خواری را جایز شمردید و ما به آن آگاهی نداریم و خود به حال خویشتن آگاه ترید. چه خداوند می فرماید: بلکه انسان بر نقش خویش بیناست. گفتند: نه، ما صبح کردیم در حالی که بیمار نبودیم. راوی گوید: آن گاه امام خندید و درباره آنان حکم صادر کرد.
منبع:شبستان
211008