پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
۰۵:۴۰

۱۴۰۴/۱۰/۰۷

از یوگا تا ادعای پیامبری؛ مسیر نفوذ عرفان‌های نوظهور در جامعه

آیا یوگا فقط یک سری حرکات کششی است یا مسیری برای پرستش بت‌های هندی؟ حجت‌الاسلام قیاسی، پژوهشگر ادیان و فرق، با استناد به کتاب «پدر یوگای ایران» پرده از حقایقی برمی‌دارد که شاید بسیاری از ورزشکاران این حوزه از آن بی‌خبر باشند؛ در این مصاحبه بخوانید که چگونه عرفان‌های نوظهور در پوشش «سلامتی» و «آرامش»، عقاید مردم را هدف گرفته‌اند.
کد خبر : ۱۳۵۴۸۲

عقیق: در سال‌های اخیر، هم‌زمان با گسترش شبکه‌های اجتماعی، ادعاهای تازه‌ای در حوزه معنویت و ماوراءالطبیعه در نقاط مختلف جهان مطرح شده که برخی از آن‌ها با واکنش‌های گسترده افکار عمومی همراه بوده است. از ادعای پیامبری و پیشگویی‌های آخرالزمانی گرفته تا وعده‌های نجات و آرامش معنوی، این جریان‌ها توانسته‌اند مخاطبان قابل‌توجهی را در فضای مجازی جذب کنند؛ جریانی که حالا نمونه‌ای از آن با ماجرای «ایبو جیسوس» و ادعای ساخت کشتی نجات نوح، بار دیگر در صدر توجه رسانه‌ها قرار گرفته است.

در همین راستا، برای بررسی ریشه‌های گرایش به عرفان‌های نوظهور و شیوه‌های اعتمادسازی مدعیان دروغین با حجت‌الاسلام مهدی قیاسی، پژوهشگر حوزه فرق و ادیان، به گفت‌وگو نشستیم.

سوءاستفاده از ساده‌باوری مردم؛ الگوی تکرارشونده مدعیان دروغین

 اخیراً فردی به نام ایبو جیسوس ادعای پیامبری کرده و هزاران دنبال‌کننده در فضای مجازی دارد و چند روز پیش ویدئویی از این فرد منتشر شده که در آن سوار یک خودروی لوکس مرسدس‌بنز دیده می‌شود. همین موضوع باعث شده انتقادهای زیادی متوجه او شود، اما با این حال همچنان افراد زیادی او را دنبال می‌کنند. شما این پدیده را چطور تحلیل می‌کنید و چگونه می‌شود که مردم به چنین فردی اعتماد می‌کنند؟قیاسی: ببینید، این فرد که حالا به او «ایبو نوح» می‌گویند، ادعایی مطرح کرد مبنی بر اینکه خداوند به او الهام کرده است که از ۲۵ دسامبر بارانی شبیه طوفان نوح آغاز می‌شود و تمام جهان را آب فرا خواهد گرفت. او بر اساس این ادعا گفت که هفت کشتی خواهد ساخت تا مردم نجات پیدا کنند.الان که ما در حال گفت‌وگو هستیم، دو روز از تاریخی که او اعلام کرده بود گذشته و هیچ اتفاقی نیفتاده است. بعد از این دو روز، ادعای جدیدی مطرح کرده و گفته که به‌اصطلاح «تقدیر الهی تغییر کرده» و خواست خدا عوض شده است؛ بنابراین قرار نیست طوفان دقیقاً از ۲۵ دسامبر آغاز شود، بلکه در زمانی دیگر رخ خواهد داد. توجیهی که ارائه می‌دهد این است که این تأخیر به‌خاطر آن بوده که افراد بیشتری فرصت نجات پیدا کنند.
در ادامه هم خطاب به مردم می‌گوید که بیایید پول بیشتری بدهید تا کشتی‌های بیشتری ساخته شود. نکته قابل‌توجه این است که افراد زیادی هم از او حمایت کرده‌اند؛ صف می‌بندند، پول می‌دهند، طلا می‌دهند تا این فرد برایشان کشتی بسازد. بعد می‌بینیم کسی که با ادعای زهد و معنویت ظاهر می‌شود، با همین پول‌ها صاحب یک خودروی لوکس مرسدس‌بنز می‌شود.
تصویر، یعنی فردی که دیروز با لباس ساده و ظاهری شبیه یک درویش یا فرد زاهد دیده می‌شد و امروز با پول مردم سوار خودروی لوکس می‌شود، به‌روشنی نشان می‌دهد که این جوان ۳۰ ساله غنایی در حال سوءاستفاده از جهل و ساده‌باوری بخشی از مردم است.اما نکته مهم این است که آنچه امروز درباره این فرد صحبت می‌کنیم، یک موضوع تازه یا استثنایی نیست. در بحث فِرَق و عرفان‌های نوظهور، چنین پدیده‌هایی سابقه طولانی دارند و محدود به امروز نیستند.
 
اوشو؛ نمونه کلاسیک یک رهبر معنوی ثروتمند
 
برای مثال، شما در تاریخ عرفان‌های نوظهور فردی مثل «اوشو» را می‌بینید. او فردی بود که با فیلسوفان مختلف، عارفان گوناگون و جریان‌های فکری متنوع نشست‌وبرخاست داشت و از سخنان و ایده‌های آن‌ها استفاده می‌کرد. او خودش استاد فلسفه بود و در دانشگاه جبل‌پور تدریس می‌کرد. بعد از جمع‌آوری این گزاره‌ها و سخنان به‌ظاهر حکیمانه، آمد و یک مکتب جدید ارائه داد و مجموعه‌ای از مراقبه‌ها و آموزه‌ها را طراحی کرد.
اوشو با استفاده از همین ابزارها، به یکی از ثروتمندترین رهبران معنوی جهان در زمان خودش تبدیل شد؛ با خودروهای متعدد، زمین‌ها و املاک گسترده و جامعه‌ای از طرفداران که به‌شدت از او حمایت می‌کردند. او مردم را به این سمت می‌کشاند و فریب می‌داد. چرا می‌گوییم فریب؟ چون از تمام ابزارهای جذب مخاطب استفاده می‌کرد.
برای هر فرهنگ و هر سلیقه‌ای، بخشی از آموزه‌ها را تنظیم می‌کرد. برای کسی که دنبال مسائل جنسی بود، اوشو می‌گفت راه سعادت از مسیر آزادی جنسی می‌گذرد و هیچ محدودیتی هم قائل نمی‌شد. شریعت را خط قرمز معرفی می‌کرد و احکام دینی را کنار می‌زد، چون می‌خواست فضای آزادسازی جنسی ایجاد کند؛ حتی مسائلی مثل همجنس‌گرایی را به‌طور کامل آزاد اعلام می‌کرد.از طرف دیگر، باورهایی مثل تناسخ و کارما را که از هندوئیسم می‌آید و از منظر دینی انحرافی محسوب می‌شود، ترویج می‌داد. هم‌زمان تلاش می‌کرد از تمام فرهنگ‌ها استفاده کند؛ مثلاً می‌گفت من صوفی ملامتی هستم، بعد می‌آمد بزرگان فرهنگ و تاریخ شیعه و ایران مثل خیام، سعدی و دیگر بزرگان را به‌گونه‌ای مصادره می‌کرد و می‌گفت این‌ها هم صوفی ملامتی بوده‌اند. هدفش این بود که از فرهنگ ایرانی هم مخاطب جذب کند.در فرهنگ‌های دیگر هم همین روش را داشت؛ مثلاً از فیلسوفانی مثل هایدگر یا دیگر متفکران غربی جملاتی را جدا می‌کرد و به نفع خود استفاده می‌کرد تا افراد مختلف را از طیف‌های گوناگون فکری جذب کند.
در نهایت، این افراد دست به سوءاستفاده‌های مالی گسترده می‌زنند. پیش‌بینی‌های کذب مطرح می‌کنند؛ مثلاً صد پیش‌بینی می‌کنند که نود و نه‌تای آن غلط از آب درمی‌آید، اما یکی از آن‌ها به‌صورت تصادفی یا بر اساس تحلیل‌های کلی درست درمی‌آید. همان یک مورد را به‌شدت تبلیغ می‌کنند و برجسته می‌سازند و مردم هم بر اساس همان یک مورد به آن‌ها اعتماد می‌کنند، پول می‌دهند و هزینه می‌کنند.این بسترهای انحراف، بسترهای اعتمادسازی کاذب و سوءاستفاده از باورهای مردم، در طول تاریخ عرفان‌های نوظهور بسیار دیده شده و نمونه‌های فراوانی از این جنس وجود دارد.
 
گرایش به ماورا؛ ریشه‌ای فطری در وجود انسان
 
به نظر شما چرا امروزه علاقه افراد به ماورا و عرفان‌های نوظهور، هم در ایران و هم در جهان، افزایش پیدا کرده است؟قیاسی: انسان به‌طور طبیعی یک بُعد بسیار مهم دارد و آن بُعد ماوراءالطبیعی اوست. یعنی انسان در فطرت خودش می‌داند که ماورای این طبیعت، ماورای این عالم و این فیزیک، عالم دیگری هم وجود دارد؛ یک عالم باطن، یک عالم معنا. چون این باور با فطرت انسان سازگار است، انسان به‌طور طبیعی میل دارد به سمت ماورا گرایش پیدا کند.
از طرف دیگر، انسان ذاتاً موجودی کمال‌گراست؛ دوست دارد فراتر از مرزهایی که برایش ترسیم شده حرکت کند. وقتی ما مدام بُعد مادی انسان را پررنگ می‌کنیم، به‌ویژه بعد از دوران مدرنیته، این مسئله تشدید می‌شود. شما ببینید در فضای مدرنیته، زندگی انسان به‌شدت ماشینی شده و تقریباً همه‌چیز در عالم فیزیکی معنا و تفسیر می‌شود. نگاه‌های مادی‌گرایانه غالب می‌شوند و در چنین فضایی، طبیعی است که انسان احساس خلأ کند.در این شرایط، انسان چون در فطرت خود می‌داند که عالم فراماده‌ای هم وجود دارد، به باطن‌گرایی و معنویت گرایش پیدا می‌کند. این میل، یک میل فطری است. اما وقتی این نیاز فطری از مسیر درست پاسخ داده نشود، انسان به سمت مدعیان دروغین کشیده می‌شود.اگر ما دین و عالم فراماده را از منبع اصیل و معصوم خودش به مردم معرفی نکنیم، اتفاقی که می‌افتد این است که مردم تحت تأثیر تبلیغات، فضای مجازی و شبهاتی که مطرح می‌شود، به‌تدریج از فضای دینی فاصله می‌گیرند. بخشی از این افراد وقتی از دین فاصله می‌گیرند، کاملاً وارد فضای صددرصد مادی می‌شوند؛ اما فطرت آن‌ها همچنان کمال‌طلب است و همچنان می‌داند که ورای این عالم مادی، حقیقت دیگری هم وجود دارد.
دقیقاً در همین نقطه است که مدعیان دروغین جایگاه خودشان را پیدا می‌کنند. این افراد می‌آیند و عالم فراماده را بر اساس منافع شخصی خودشان تفسیر می‌کنند. این‌ها معصوم نیستند. تفاوت اساسی‌شان با پیامبر اسلام یا معصومان این است که معصوم وقتی از عالم ماورا سخن می‌گوید، هیچ منفعت شخصی در کارش نیست؛ سخنش بر اساس عصمت است.اما وقتی ما از فضای عصمت و از مسیر معصومان فاصله می‌گیریم و به سراغ این افراد می‌رویم، مردم گرفتار کسانی می‌شوند که منفعت‌طلب و غیرمعصوم‌اند. در نتیجه، این گرایش‌ها به انحراف کشیده می‌شود.
بنابراین، ریشه این علاقه به ماورا و معنویت، یک ریشه کاملاً فطری است و اتفاقاً این نیاز، نیاز واقعی انسان است و باید به آن پاسخ داده شود. اما مشکل از جایی شروع می‌شود که ما به‌جای پاسخ درست، به سراغ پاسخ‌های غلط می‌رویم. همین پاسخ‌های نادرست و مراجعه به افراد ناصالح است که زمینه‌ساز انحرافات در قالب عرفان‌های نوظهور می‌شود.
 
ساهاجا یوگا و ویپاسانا؛ عرفان‌های نوظهور با چهره‌های کاریزماتیک
 
عرفان‌های نوظهوری را که در چند سال گذشته در ایران هم پررنگ شده‌اند را برایمان نام ببرید و معرفی کنید؟قیاسی: ببینید، همان‌طور که ابتدای بحث هم عرض کردم، خود «اوشو» یکی از نمونه‌های روشن فرق انحرافی در عرفان‌های نوظهور است. اما اگر بخواهیم به جریان‌هایی بپردازیم که در سال‌های اخیر در ایران بولد شده‌اند، یکی از مهم‌ترین آن‌ها بحث یوگا و مدیتیشن است.
یوگا در اصل یک روش پرستش خدایان هندی است. مؤلفه اصلی یوگا، پرستش خدایانی مثل «ویشنو» و «شیوا» ست. برخلاف آنچه امروز تبلیغ می‌شود، یوگا را اصلاً به‌عنوان ورزش تعریف نکرده‌اند. یوگا هشت مرحله دارد؛ سه مرحله اول آن شامل آساناها و حرکات کششی است، اما از مرحله سوم به بعد، فرد باید وارد فضاهایی شود که معمولاً به‌صورت باشگاه‌های زیرزمینی و غیررسمی فعالیت می‌کنند.در همین زمینه، آقای سید جلال‌الدین موسوی که به او لقب «پدر یوگای ایران» داده‌اند، در کتاب خودش با عنوان گنجینه اسرار یوگا صراحتاً می‌گوید یوگا یک دین کامل است و اسلام دین ناقص است. ایشان در صفحه ۱۱۶ همین کتاب می‌نویسد که هنگام مدیتیشن باید مجسمه شیوا ـ که یک بت هندی است ـ در اتاق مدیتیشن قرار داده شود، یا وقتی فرد می‌خواهد ذکر یا مانترا بگوید، مانترای «اُما شیوا یا» را تکرار کند؛ یعنی «من خدای شیوا را ستایش می‌کنم».
امروز یوگا و مدیتیشن، زیرمجموعه‌های متعددی پیدا کرده‌اند و فرقه‌های مختلفی از دل آن‌ها بیرون آمده است؛ از جمله فرقه ساهاجا یوگا که توسط خانمی به نام «ماتاجی» پایه‌گذاری شده و پیروانش او را به‌عنوان «مادر» می‌شناسند. همچنین جریان‌هایی مثل ویپاسانا و نمونه‌های مشابه که این‌ها هم در واقع مدعیان دروغین‌اند.
اگر جلوتر بیاییم، به بحث «قانون جذب» و «راز کائنات» می‌رسیم که بر اساس آموزه‌های خانم راندا برن و البته ریشه‌هایی که پیش از او هم وجود داشته، در جامعه ایرانی رواج پیدا کرده است. مروجان قانون جذب، مردم را به سمت خودخواهی و تخیل‌گرایی سوق می‌دهند. می‌گویند هر آنچه تخیل یا تصور کنی، در بیرون خلق می‌شود. در واقع اومانیسم و انسان‌گرایی را در قالب تخیل‌گرایی ترویج می‌کنند و فرد را به سمت ناکارآمدی می‌برند.
بحث دیگری که به‌صورت گسترده در جامعه ایرانی رواج پیدا کرده، مروجان انرژی‌درمانی هستند؛ از عرفان حلقه گرفته تا ریکی، بازتاب‌درمانی و موارد مشابه. این‌ها جریان‌هایی هستند که متأسفانه امروز در جامعه وجود دارند و افراد مختلف درباره آن‌ها ادعاهایی مطرح می‌کنند که نه از نظر علمی و نه از نظر دینی، هیچ‌کدام در هیچ‌جا اثبات نشده‌اند.
 
«سنگ شفا»؛ مثالی روشن از اعتمادسازی کاذب
 
اینجا لازم است یک نکته بسیار مهم توضیح بدهم. ما یک مغالطه داریم به نام «مغالطه نتیجه‌گرایی». بعضی‌ها می‌گویند حاج‌آقا، این چیزهایی که شما می‌گویید انحرافی است، اما ما از این فرد یا این جریان نتیجه گرفته‌ایم؛ مثلاً کرامتی دیده‌ایم یا مشکلی حل شده است.
 برای توضیح این مغالطه، یک مثال واقعی عرض می‌کنم. فردی در یکی از شهرهای مذهبی وجود داشت که دعا‌نویس بود. وقتی بازداشتش کردند، به او گفتند چرا به مردم سنگی فروختی و اسمش را گذاشتی «سنگ شفا»؟ خودش اعتراف کرد که مدتی دعا‌نویسی می‌کرده، بعد دچار مشکل مالی شده و در شرایط بی‌پولی تصمیم گرفته سنگ‌ها را تمیز کند و به مردم بفروشد به‌عنوان سنگ شفا. گفت قرار بوده فقط به ده نفر از مخاطبان ثابتش بفروشد و بعد هم کار را تمام کند.اما وقتی او را گرفتند، مشخص شد تعداد بسیار زیادی از این سنگ‌ها فروخته شده است. علت ادامه کارش این بود که از آن ده نفر، سه نفرشان واقعاً بهبود پیدا کرده بودند. همین سه نفر رفتند و در میان مردم تبلیغ کردند که ما سنگ شفا گرفتیم و مریضی‌مان خوب شد.
این دقیقاً همان مغالطه نتیجه‌گرایی است. سؤال اینجاست: چرا فقط سه نفر نتیجه گرفتند و هفت نفر دیگر نگرفتند؟ سؤال دوم این است که همین سه نفری که بهبود پیدا کردند، آیا هم‌زمان تلقین نداشتند؟ تلقین از نظر علمی ثابت شده و طبق مقالات معتبر، ۳۰ تا ۴۰ درصد درمان می‌تواند ناشی از تلقین باشد.سؤال بعدی این است که آیا این افراد هم‌زمان دارو مصرف نمی‌کردند؟ اگر دارو مصرف می‌کردند، از کجا معلوم اثر دارو نبوده و اثر سنگ شفا بوده است؟ یا این افراد هم‌زمان توسل به اهل‌بیت نداشتند؟ اگر توسل داشتند، از کجا معلوم شفا از توسل نبوده و از سنگ بوده است؟ده‌ها سؤال از این جنس وجود دارد که نشان می‌دهد در مغالطه نتیجه‌گرایی، افراد نتیجه را به عاملی نسبت می‌دهند که در واقع منشأ آن نتیجه نبوده است. متأسفانه بسیاری از این مدعیان دروغین دقیقاً از همین شیوه استفاده می‌کنند.برخی از این افراد، البته نه الزاماً این جوان غنایی که درباره‌اش صحبت می‌کنیم، بلکه دیگر مدعیان، یا از پیش‌بینی‌های کلی و قابل‌حدس استفاده می‌کنند که اگر درست از آب درآمد، آن را برای خودشان بزرگ می‌کنند.
 آیا تفاوتی میان دراویش و عرفان‌های نوظهور وجود دارد؟ قیاسی: عرفان‌های نوظهور را می‌توان به‌نوعی نسخه به‌روز‌شده‌ای از فضای دراویش دانست. فضای دراویش یا همان تصوف فرقه‌ای، در ابتدا برای پاسخ دادن به یک خلأ شکل گرفت. اگر به تاریخ نگاه کنیم، نخستین بار تصوف فرقه‌ای در جامعه اهل سنت به وجود آمد. بعد از پیامبر اسلام، نوعی احساس گسست و فقدان معنوی شکل گرفت و این جریان برای پر کردن آن خلأ به‌وجود آمد. تا قرن‌ها هم تصوف عمدتاً در میان اهل سنت رواج داشت و دراویش اولیه، عمدتاً از بزرگان و چهره‌های اهل سنت بودند. در قرن‌های بعد، شیعیان نیز به این جریان‌ها پیوستند.
تصوف و درویشی همواره این ادعا را داشته‌اند که بخشی از اسلام هستند. البته این ادعا در برخی موارد محل اشکال است، چراکه در عمل گاهی به تحریف دین یا تفسیر سلیقه‌ای از دین می‌رسند. با این حال، دراویش معمولاً تلاش می‌کنند خودشان را به دین پیوند بزنند و همواره نشان بدهند که مقید به دین هستند و در چارچوب آن حرکت می‌کنند.اما عرفان‌های نوظهور چنین تقیدی ندارند. عرفان‌های نوظهور الزاماً نمی‌خواهند خودشان را به یک دین خاص منتسب کنند. آن‌ها معمولاً می‌گویند ما یک مسیر عقلانی یا روانی برای آرامش انسان ارائه می‌دهیم و ضرورتی نمی‌بینند که خودشان را ذیل یک دین مشخص تعریف کنند؛ نه لازم می‌دانند بگویند مسلمان‌اند، نه وابسته به دین خاصی هستند.
این تفاوت مهمی است میان دراویش و عرفان‌های نوظهور. دراویش همواره تلاش دارند خودشان را به‌نوعی شاخه یا انشعابی از اسلام معرفی کنند، حتی اگر در عمل دچار انحراف یا تفسیر سلیقه‌ای شوند. اما عرفان‌های نوظهور معمولاً آزادتر از این حرف‌ها هستند و چنین وابستگی‌ای برای خودشان قائل نیستند.
با این حال، اشتراکات این دو جریان هم کم نیست. در تحریف دین، برخورد سلیقه‌ای با آموزه‌های دینی و انتخاب گزینشی مفاهیم، شباهت‌های زیادی میان دراویش و عرفان‌های نوظهور وجود دارد. اما تفاوت اصلی در این است که تصوف اصرار دارد خود را به هر شکل ممکن ذیل اسلام تعریف کند، در حالی که عرفان‌های نوظهور چنین دغدغه‌ای ندارند و خود را فراتر از این چارچوب‌ها معرفی می‌کنند.
 
عرفان‌های نوظهور؛ نسخه به‌روز‌شده‌ای از فضای درویشی
می‌توانیم بگوییم که مردم ایران به‌واسطه معنویت و دینی که به آن باور دارند، کمتر جذب عرفان‌های نوظهور می‌شوند؟قیاسی: اساساً عرفان‌های نوظهور برای سلایق مختلف طراحی شده‌اند. برخلاف برخی فرقه‌ها که ساختار، تشکیلات و اهداف مشخصی دارند، در عرفان‌های نوظهور ما با یک الگوی متنوع مواجهیم؛ یعنی برای هر سلیقه، یک یا حتی چند فرقه نوظهور شکل گرفته است.برای مثال، برای یک خانم خانه‌دار که به‌دنبال سامان دادن به فضای خانه و زندگی روزمره است، جریان‌هایی مثل فِنگ‌شویی مطرح می‌شود؛ جریانی که می‌گوید نظم خاصی در چیدمان خانه باعث برکت، آرامش و انرژی مثبت می‌شود. این در اصل یک فرقه با ریشه‌های چینی است.برای نوجوانی که به‌دنبال موسیقی، هیجان، هویت‌یابی جنسی یا یافتن هویت فردی است، موج فرهنگی کره‌ای یا «هالیو» مطرح می‌شود؛ با زیرمجموعه‌هایی مثل کی‌پاپ و گروه‌هایی مانند بی‌تی‌اس، اکسو، بلک‌پینک و سایر گروه‌های موج کره‌ای. برای نوجوانی که به فضای داستانی و تخیلی علاقه دارد، انیمه‌های ژاپنی مطرح می‌شود.برای کسی که به‌دنبال موفقیت‌های سریع و زودگذر است، بحث قانون جذب، شکرگزاری و آموزه‌های مشابه مطرح می‌شود. برای کسی که به ورزش و آرامش جسم و ذهن علاقه دارد، یوگا و مدیتیشن ارائه می‌شود. یعنی ما با طیف گسترده‌ای از عرفان‌ها و جریان‌های نوظهور مواجهیم که هرکدام متناسب با یک ذائقه خاص طراحی شده‌اند.
 
نکته مهم این است که هرچه انسان از فضای دینی و از اسلام ناب فاصله می‌گیرد، برای او برنامه‌ریزی‌های جایگزین صورت گرفته است. به‌عبارت دیگر، برای هر سلیقه‌ای، نسخه‌ای آماده شده تا فرد به سمت این جریان‌ها سوق داده شود. اما نکته قابل‌توجه این است که جامعه مذهبی ما هم مصون از این آسیب‌ها نبوده و نیست.ما بارها در شهرهای مختلف با افراد مذهبی گفت‌وگو کرده‌ایم و متأسفانه دیده‌ایم که برخی از آن‌ها هم گرفتار همین جریان‌ها شده‌اند. به همان اندازه‌ای که یک فرد مذهبی از فضای اسلام ناب فاصله می‌گیرد و به‌دنبال پاسخ در بیرون از این چارچوب می‌گردد، به همان میزان به یکی از این جریان‌ها نزدیک می‌شود و چه‌بسا به‌سرعت به آن‌ها می‌پیوندد.تفاوت مهم عرفان‌های نوظهور با فرقه‌های کلاسیک در همین‌جاست. برخی فرقه‌ها تشکیلات مشخص دارند؛ مثلاً بهاییت یک ساختار روشن و سازمان‌یافته دارد و فرد متوجه می‌شود که وارد یک فرقه شده است. اما در عرفان‌های نوظهور، این اتفاق به‌شکل تشکیلاتی رخ نمی‌دهد.فرد در گوشی موبایل خودش، در حال اینستاگرام‌گردی است. یک باور، یک جمله یا یک آموزه در قالبی زیبا، شیک و جذاب ارائه می‌شود. حتی یک فرد مؤمن و انقلابی ممکن است با دیدن آن بگوید «چه حرف قشنگی».
 
اینستاگرام‌گردی؛ مسیر جدید انتقال باورهای انحرافی
یعنی بدون آنکه متوجه شود و ندانسته در حال پذیرفتن یک باور انحرافی است؟قیاسی: بله متأسفانه عرفان‌های نوظهور دقیقاً به همین شکل ترویج می‌شوند؛ بسیار نرم، تدریجی و بی‌سر و صدا. ما گاهی در جمع‌هایی حضور پیدا می‌کنیم که فرد خودش را کاملاً مذهبی می‌داند و اصلاً تصور نمی‌کند که تحت تأثیر یک جریان انحرافی قرار گرفته باشد. اما وقتی وارد گفت‌وگو می‌شویم و اعتقاداتش را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم مجموعه‌ای از باورهای خرافی، الحادی یا انحرافی در ذهن او شکل گرفته است.وقتی این باورها را برایش موشکافی می‌کنیم و ریشه‌های آن‌ها را نشان می‌دهیم، خودش متعجب می‌شود و می‌گوید من تا الان اصلاً نمی‌دانستم این اعتقادات از کجا وارد ذهنم شده است. این نشان می‌دهد که عرفان‌های نوظهور بسیار آرام و نامحسوس وارد سبک زندگی افراد می‌شوند.درست است که در مورد آن جوان غنایی که موضوع بحث ما بود، انحرافات به‌صورت آشکار دیده می‌شود، اما همیشه این‌گونه نیست.
 بسیاری از اوقات، در همین اینستاگرام‌گردی‌های روزمره، باورهای متعلق به فرقه‌های نوظهور و انحرافی، آرام‌آرام تبدیل به بخشی از سبک زندگی ما می‌شوند، بدون آنکه متوجه منشأ و ماهیت آن‌ها باشیم.

منبع:فارس


گزارش خطا

ارسال نظر
  • پربازدیدها
  • تازه ها