با یاد جانبازان قطع نخاعی، قطعنخاعی شدم!
در عمليات كربلاي ۵ وقتي عراقي ها محاصره مان كردند در اوج درگيري ناگهان به ياد مراسم دعاي كميل آن شب و حرف هاي جانبازان قطع نخاعي به آن مادر افتادم.
عقیق: «مسلم بازديد» جانباز قطع نخاعی، نحوه جانباز شدناش را اینگونه روایت می کند:متولد ۱۳۴۸ هستم. ۱۵ سالم بود كه به جبهه رفتم و در ۱۷ سالگي جانباز قطع نخاعي شدم. پيش از جانبازي، شب جمعهای بود و مراسم دعاي كميل و مداحي دعا مي خواند و به نقل از مادري كه خواهرزاده اش جانباز قطع نخاعي بود و پسرش مفقودالاثر شده بود مي گفت : خدايا كاش پسرم جانباز قطع نخاعي مي شد و در كنارم بود و مي توانستم به او سر بزنم اما جانبازان قطع نخاعي به اين مادر مي گويند خدا را شكر كنيد كه پسرتان مفقودالاثر شده است و مثل ما جانباز قطع نخاعي نيست.در عمليات كربلاي ۵ وقتي عراقي ها محاصره مان كردند در اوج درگيري ناگهان به ياد مراسم دعاي كميل آن شب و حرف هاي جانبازان قطع نخاعي به آن مادر افتادم. از قطع نخاعي شدن شديدا ترسيدم و همانطور كه با خدا راز و نياز مي كردم از او مي خواستم كه قطع نخاع نشوم ناگهان به خود آمدم واز خواسته خود شرمنده و پشيمان شدم. راستي من چه كسي هستم كه با خداي خويش اينگونه سخن مي گويد؟ و بعد گفتم، راضي ام به رضاي تو! هرطور كه برايم صلاح مي داني مقدر كن.بعد از ۲۰ دقيقه درگيري با عراقي ها ناگهان گلوله اي به كتفم اصابت كرد و گلوله ديگري به گردنم؛ احساس كردم گلوله به سرم خورده است و در همان حال تمام اعمال، از اول كودكي تا ۱۷ سالگي ام پيش چشمم مرور شد و همه چيز را ديدم و بعد بيهوش شدم بعد از به هوش آمدن خود را در بيمارستان ديدم و به ياد راز و نيازي افتادم كه در لحظه درگيري با خدا داشتم. آن موقع بود كه به پرستاران گفتم: من قطع نخاع شده ام. وقتي دكتر بالاي سرم آمد از اينكه من از قطع نخاع شدنم باخبر بودم متعجب شد. ابتدا تصور مي كرد عليرغم اينكه ممنوع كرده بود پرستاران اين خبر را به من بدهند آنها به من گفته اند. من با همان قراري كه با خداي خودم گذاشته بودم مي دانستم كه جانباز قطع نخاعي شده ام. و اكنون ۲۷ سال از آن روز مي گذرد و با ياد و خاطره آن زندگي مي كنم.
منبع: بی باک
212009