پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
کد خبر : ۱۳۴۵۵۴
۱۴:۵۲

۱۴۰۴/۰۷/۰۷

شهید ناشنوائی که با امام زمان ارتباط داشت!

عبدالمطلب، همان مرد خاموشی که کسی باورش نداشت، در دلش با کسی سخن می‌گفت که برای همه ناپیدا بود.

عقیق: اسمش عبدالمطلب اکبری بود.

زمان جنگ توی محل ما بنایی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا جدی‌اش نمی‌گرفتند.

شهید ناشنوائی که با امام زمان ارتباط داشت!

یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش «غلامرضا اکبری»

عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت «شهید عبدالمطلب اکبری»!

ما هم خندیدیم و مسخره بازی درآوردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌اش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت…

فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن.

جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و ما مسخره بازی درآورده بودیم!!

 

وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن!

یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌ام کردن!

یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.

اما مردم! ما رفتیم ولی بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم، آقا خودش گفت: تو شهید میشی...

 

پی نوشت:

چهل روایت از دلدادگی شهدا به امام زمان، مؤسسه شهید ابراهیم هادی

منبع:حوزه


گزارش خطا

ارسال نظر