عقیق: در میان روایات روحافزای اسلامی، داستانهایی که بیانگر کرامات اولیای خدا و جایگاه رفیع اهل بیت (ع) هستند، داستان پیش رو که از زبان عالمی وارسته روایت شده، گواهی زنده و تأملبرانگیز بر این حقیقت است که ائمه و اولیای خدا، در عوالمی فراتر از دنیای مادی ما، واسطههای فیض الهی هستند و شناخت جایگاه هر یک از این بزرگان، کلید گشایش بحرانهای مادی و معنوی است. این روایت، مرز میان «توسل» به عنوان یک وسیله و «شفاعت» به عنوان یک مقام عالی را به زیبایی ترسیم میکند.
حضرت آیتالله حاج شیخ محمد ناصری دولتآبادی (از علمای دولتآباد اصفهان) از پدر مرحومش، آیتالله شیخ محمدباقر ناصری، نقل میکند:
در سال ۱۲۹۵ هجری قمری، در اطراف قم قحطی شدیدی شد که مردم را به ستوه آورده بود. مردم تصمیم گرفتند از میان خود چهل نفر متدین را انتخاب کرده و به قم بفرستند.
این چهل تن به قم آمدند و در حرم حضرت معصومه (سلامالله علیها) بست نشستند تا شاید با عنایت و دعای آن بزرگوار، خداوند باران بفرستد. پس از گذشت سه شبانهروز، در شب سوم، یکی از آنان مرحوم میرزای قمی را در خواب میبیند. میرزا از او علت بستنشستنشان را میپرسد. او عرض میکند:
«مدتی است که در منطقهی ما، بر اثر نباریدن باران، خشکسالی و قحطی به وجود آمده است. برای رفع خطر، به اینجا پناه آوردهایم.»
میرزای قمی میفرماید:
«برای همین به اینجا جمع شدهاید؟ این که چیزی نیست؛ این مقدار از دست من نیز ساخته است. در چنین نیازهایی به ما مراجعه کنید. اما اگر شفاعت جهان آخرت را خواستید، دست توسل به دامان این شفیعهی روز جزا، حضرت فاطمه معصومه (سلامالله علیها)، دراز کنید.»
منبع:حوزه