۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۵ : ۲۱
عقیق: یکی از اشکالات و شبهاتی که وهابیت درباره علم غیب امام معصوم(ع) مطرح میکند این است که از نظر شیعه، امامان، علم غیب مىدانند و از مرگ خود آگاهاند و با اختیار خود مىمیرند، در این صورت آیا امامى که به میدان جنگ رفته و کشته شده یا جام زهر نوشیده، نوعى خودکشى کرده است؟
پاسخش این است که؛
اوّلا گاهى شهادت در راه خدا و گزینش اختیارى مرگِ سرخ، براى امام(ع) یک تکلیف، بلکه عین تسلیم نسبت به خواست خدا است.
مثلا حسین بن على(ع) با کمال آگاهى و اختیار، راه کربلا را در پیش گرفت و مىدانست که کشته می شود. امّا شهادت براى او یک تکلیف بود تا مسلمانان را با ماهیت واقعى امویان آگاه سازد، و حالت بى تعهّدى را از میان ببرد و روح جهاد بر ضدّ حاکمان وقت را زنده کند؛ حاکمانى مانند یزید بن معاویه که وحى را انکار مىکرد و نبوت پیامبر را زیر سؤال مىبرد و در پى انتقام جویى از کشتگان خاندان خود در جنگهاى بدر و احد بود؛ چنان که در شعر خود میگوید:
لعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا / خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلْ
لَسْتُ مِنْ خُنَدفٍ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ / مِنْ بَنی أَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ
لَیْتَ أَشْیاخی بِبَدْرٍ شَهِدُوا / جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلْ
لَأَهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً / ثُمَّ قالُوا: یا یَزیدُ لاتُشَلْ
«بنى هاشم با حکومت بازى کردند و بر محمد، نه وحیى نازل شده و نه کتابى آمده است!
من از فرزندان خندف نیستم، اگر از فرزندان محمد انتقام کارهاى او را نگیرم.
اى کاش پدران من در جنگ بدر شاهد بودند که خزرجیان (مردم مدینه) چگونه از زخم شمشیرها و نیزهها ناله مىکردند.
اگر آنها این صحنهها را مىدیدند، شادمان مىشدند و از شادى فریاد بر مىآوردند که اى یزید دستت درد نکند!»
در مقابل حکومت جائر و به خاطر زنده نگه داشتن دین ناب، امام با علم قطعى به مرگ، باید به استقبال شهادت برود و به تکلیفش عمل کند.
امام حسین(ع) با قیام خود، تا قیامت خط مبارزه با ظلم و ستم را تبیین کرد و با شهادت خود، اسلام ناب را زنده نگه داشت.
اگر درباره درسها و پیامهای نهضت امام حسین(ع)، هزاران کتاب و مقاله نوشته شود باز هم تمام شدنی نیست.
درباره دیگر پیشوایان نیز باید گفت مسمومیت آنان، ناشى از جهادهاى لسانى و قلمى آنان بر ضدّ ستمگران و خلفاى جور بوده است.
واکنش این نوع جهادها جز این نبود که دشمنان بر ضدّ آنان به پا خیزند و آنان را به هر وسیلهاى نابود کنند.
پس اگر مىگوید: شهادت و مرگ آنان به اختیار خودشان بود، مقصود همین است که آنان با اختیار کامل به نبرد با ستمگران برخاستند و نتیجه قطعى آن، همان شهادت و مسمومیت آنان بوده است و اگر ایشان دست روى دست مىگذاشتند و یا ستایشگر ستمگران و خلفاى اموى و عباسى مىشدند، هرگز به استقبال شهادت نمىرفتند.
زندگى پیشوایان، زندگى انزوایى و گوشهگیرى نبود. آنان در متن اجتماع به تبلیغ احکام، بیان عقاید و دیگر وظایف مىپرداختند و نتیجه قطعى این نوع رفتارها شهادت و مسمومیتشان بود و آنها با اختیار کامل پذیراى این مسمومیت بودند و این کار به خاطر پیشبرد مقاصد اسلام بود.
امام اگر بخواهد میفهمد و گاهی وقتها به عللی نمیخواهد که بداند
ولى در مواردى که در خانه خود مسموم شدند، به خاطر این است که آگاهى آنان از غیب در گرو خواست و اراده آنها بوده است. اگر وضعیت ایجاب مىکرد، از این علم و آگاهى بهره مىگرفتند. در روایات هم آمده است که: «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یَعْلَمَ عُلِّمَ» (کافی، ج 1، ص 258)
بنابراین، ممکن است در این موارد، از این علم غیب بهره نگرفتهاند، شاید هم مصلحت نبوده است. (تشخیص این مصلحت مهم، به عهده خود امام است و شاید انسانهای عادی توان تشخیص این چیزها را نداشته باشند.)
بنابراین، آگاهى پیامبر و امام از غیب، مانند کسى است که نامهاى همراه دارد و هر گاه بخواهد از محتواى آن آگاه گردد، مىتواند بگشاید و از مضمونش آگاه گردد.
اگر پیامبر و امام در مواردى هدف تیر حوادث ناگوار و مصایب قرار مىگرفتند، به خاطر آن بود که روى مصالحى نمىخواستند به علمى که در کانون وجود آنان هست توجه کنند و مصلحت الهى اقتضا مىکرد که در این موارد از اختیار خود بهرهمند نشوند. اگر هم به آن علم توجه مىکردند، چون تسلیم محض خواست خدا بودند، به استقبال شهادت مىرفتند.
پاسخ این پرسش، با مراجعه به روایاتى که در باره علم شخصیتهاى الهى وارد شده، به سادگى به دست مىآید. در این مورد به کتابهاى گوناگون که درباره علم امام، علم غیب، تفسیر قرآن ذیل آیات علم غیب خداوند و از جمله به کتاب مفاهیم القرآن، ص 337 و آگاهى سوم، صص 235- 212 نیز میتوان مراجعه کرد.
منبع: جام نیوز
212009