پایگاه اطلاع رسانی هیات‌ها و محافل مذهبی
۲۳:۴۷

۱۴۰۳/۱۱/۲۸

شهیدی که حاج قاسم دوست داشت کنار او دفن شود

به روایت شاهدان عینی که مشغول‌ کندن قبر شهید حاج قاسم سلیمانی بودند بخاطر فاصله بسیار کم دو قبر،آجر قبر شهید یوسف الهی جابجا می‌شود و داخل قبر ایشان نمایان می‌گردد کفن شهید همچنان تازه و بدون تغییر و پیکر شهید یوسف الهی هنوز بعد از گذشت ۳۴ سال از شهادتش سالم و ترو تازه مانده بود.
کد خبر : ۱۳۲۴۷۳

عقیق: یکی از شهدای شاخص دفاع مقدس، شهید محمدحسین یوسف‌الهی بود که در ۲۷ بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسید.

شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی در توصیف شهید محمّدحسین یوسف‌الهی گفته بود؛ دوست دارم تا مرا در پس از مرگ در کنار او به خاک بسپارید.

همرزمان این شهید بزرگوار می‌گویند؛ حسین از عرفای جبهه بود و زیباترین نماز شب را می‌خواند، ولی کسی او را نمی‌دید، رفیق خدا بود و مشکلات را با الهام‌هایی که به او می‌شد، حل می‌کرد به مرحله یقین رسیده بود و پرده‌های حجاب را کنار زده بود و چشم برزخی داشت.

وی مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده امام خمینی (رحمت الله علیه)، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت‌زده قطره‌ای از دریای بی‌انتهای خود کردند.

 

زندگی نامه شهید یوسف اللهی

محمد حسین یوسف الهی سال در شهر «کرمان» به سال ۱۳۴۰ در خانواده ای با محیط کاملا فرهنگی متولد شد. پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. همه فرزندان خانواده از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند و به قول عامیانه مسجدی و پا منبری بار آمدند. علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد.

زمانی که محمد حسین دبیرستانی بود، انقلاب اسلانی ایران در حال شکل گیری بود و همین تربیت خانوادگی باعث حضوری فعال او در زمان انقلاب داشت و یکی از عاملان حرکتهای دانش آموزان برای یاری انقلاب در شهر کرمان بود. با آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر ۴۱ ثارالله، واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود برای انقلاب و اسلام ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول مدت جنگ و دفاع از خاک و اسلام، پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسید.

 

وصیت نامه شهید یوسف اللهی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت می‌دهم که خدا یکی است و محمد(ص) فرستاده و آخرین پیامبر است و علی(ع) ولی الله است و جانشین پیامبر اسلام و اولین امام است، قیامت راست است و جزاء و پاداش کلیه اعمال نیز صادق است، انسان از خاک آفریده شده و به خاک بر میگردد و باز از خاک سر بر میدارد و به اندازه خردلی به کسی ظلم نمی‌شود و نفس هرکس در گرو اعمال خودش می‌باشد.

مادر عزیزم خجالت می‌کشم که چیزی بنویسم و خود را فرزندت بدانم زیرا کاری‌که شایسته و بایسته یک فرزند بوده انجام نداده ام. مادریکه شب تا صبح بر بالین من می‌نشستی و خواب را از چشمان خود می‌گرفتی و به من آموختنی‌هایی آموختی، مرا ببخش و…

همچنین از شما پدرم که با کمک مادرم تمام زندگیتان را صرف بچه‌هایتان کردید خداوند اجرتان را به شما عطا کند و درجات شما را متعالی کند و بهشت را جایگاهتان قرار دهد. ای پدر و مادر عزیز و گرامی چه خوب به وظیفه خود عمل کردید و من چقدر فرزند بدی برای شما بودم. شما فرزند خود را برای خدا بزرگ کردید و برای خدا هم او را به جبهه فرستادید و در راه خدا اگر سعادت باشد می‌رود.

از خواهران و برادران خود که در رشد من سهم به سزایی داشتند تشکر می‌کنم و از خداوند متعال پیروزی، سعادت و سلامت را برای ایشان خواستارم و ای پدر و مادر و ای خوهران و برادران عزیزم این رسالت را شما باید زینب وار به دوش کشید و از عهده آن به خوبی بر میائید و می‌توانید چون پتک بر سر دشمنان داخلی و خارجی فرود آئید و خون ما را هم چون رود سازید تا هرچه بر سر راه دارد بردارد تا به دریای حکومت حضرت محمد(ص) برگردد.

 

کرامات شهید یوسف اللهی

شهید چنان روح ملکوتی و عرفانی داشت که هر کس او را می دید عاشق سکنات و رفتارش می شد. بعضی از خلق و خوی های وی که همه اطرافیان آن ها را تایید می کردند به روایت زیر است:

از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سال بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود.

نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید.دائما ذکر خدا می گفت.قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود. هیچ‌گاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود.چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت.

خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت.روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود.یکی از خاطراتی که نشان دهنده این کمالات در این جوان عرفانی و خدایی بود، این گونه است:

مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟ امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد!

 

چشم برزخی شهید یوسف اللهی

چشم برزخی اصطلاحی است که به واسطه نیت پاک و رعایت تقوا در افراد ایجاد می شوند و به این واسطه حقیقت و باطن عمل شخص دیگر را می‌بیند و قادر خواهد بود از گذشته و آینده دیگران باخبر شود. با استناد به سخنان دوستان شهید محمد حسین یوسف اللهی، ایشان چشم برزخی داشت. پیروزی‌ها را می‌دانست، شکست‌ها را می‌دانست. باطن افراد را می‌دید و عاقبت‌شان را پیشگویی می‌کرد…

او با نماز شب و عبادت و جهاد خالصانه، مصداق سالکان و عارفانی بود که به فرموده امام خمینی، یک شبه ره صد ساله را طی کرد.

یکی از خاطزاتی پیرامون همین قصیه این چنین است:

زمستان ۶۴ بود. با بچه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد شد و بعد از کلی خنده و شوخی گفت: در این عملیات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم.حسین به همه اشاره کرد به جز منن.چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیات والفجر ۸ محقّق شد!

 

بدنی که بعد از ۳۴ سال سالم بود

به روایت شاهدان عینی که مشغول‌ کندن قبر شهید حاج قاسم سلیمانی بودند بخاطر فاصله بسیار کم دو قبر،آجر قبر شهید یوسف الهی جابجا می‌شود و داخل قبر ایشان نمایان می‌گردد کفن شهید همچنان تازه و بدون تغییر و پیکر شهید یوسف الهی هنوز بعد از گذشت ۳۴ سال از شهادتش سالم و ترو تازه مانده بود.

کتاب حسین پسر غلامحسین، زندگی نامه و شهادت شهید محمدحسین یوسف الهی را روایت می کند و در خلال معرفی او، به رابطه اش با سردار حاج قاسم سلیمانی می پردازد. این کتاب به قلم و همت مهری پور منعمی به نگارش در آمده و توسط انتشارات شهید قاسم سلیمانی به چاپ رسیده است.

 

پی نوشت:

کتاب حسین فرزند غلامحسین

تسنیم نیوز

پایگاه فراکتاب

خبرگزاری میزان

منبع:حوزه


گزارش خطا

ارسال نظر
  • پربازدیدها
  • تازه ها