کد خبر : ۱۳۱۵۲۳
تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۵
یادداشت|

خطبه فدکیه، تا قیامت، حقانیت اسلام و اهل بیت(ع) را اثبات می‌کند

حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در فرصتی اندک چند سخنرانی و گفتگو داشتند که یکی از آنها خطبه فدکیه است که از مفاخر اسلام و از اسنادی است که تا روز قیامت، حقانیت اسلام و تشیع را ثابت می کند.

عقیق: فردا سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) است. فدک اسم سرزمینی است در شمال مدینه در نزدیکی قلعه‌های خیبر که حدود یک‌صد کیلومتر با مدینه فاصله دارد. ساکنین این قلعه‌ها و سرزمین‌ها طوایفی از یهود بودند. آمدن یهود به حجاز و سکونت‌شان در مدینه به قرن‌ها قبل از ظهور اسلام برمی‌گردد. علمای یهود از پیامبران شنیده و در کتاب‌ها خوانده بودند که در آخرالزمان پیامبری مبعوث می‌شود که پیامبران پیشین را تصدیق می‌کند و دینش جهان‌گیر می‌شود. آنها به امید درک پیامبر آخرالزمان و ایمان به او به حجاز مهاجرت کردند و در اطراف مدینه ساکن شدند؛ زیرا می‌دانستند که پایتخت آن پیغمبر مدینه خواهد بود. یهودیان اطراف مدینه سه طایفه معروف بودند (بنی‌قریظه، بنی‌قینقاع، بنی‌نظیر) که ویژگی‌های خاصی داشتند اولاً مثل سایر یهودیان بسیار مال‌دوست بودند و فکر اقتصادی داشتند. ویژگی دوم آنها دوراندیشی و عاقبت‌اندیشی بود. وقتی وارد حجاز شدند سعی کردند که سرزمین‌های حاصل‌خیز و مکان‌های استراتژیک را شناسایی کنند و قلعه‌های محکمی برای خود بنا کنند. ویژگی سوم این قوم هم این بود که اهل علم و دانش بودند و نسبت به اعراب، از تمدن برتری برخوردار بودند. یهودیان با این ویژگی‌ها از موقعیت خاصی در بین اعراب برخوردار بودند.

ماجرای فدک

بعد از این که پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله به مدینه مهاجرت فرمودند و عملاً دولت اسلامی در مدینه تشکیل شد، پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله با طوایف مختلف یهود معاهده‌ای بستند و بنا شد که آنها متعرض مسلمان‌ها نشوند و با دشمنانشان همکاری نکنند؛ ولی هیچکدام از این طوایف به عهد خود وفا نکردند و پنهانی با مشرکین مکه از یک طرف و بعدها با منافقین مدینه از طرف دیگر روابطی برقرار کردند و حتی توطئه کردند که جنگی علیه پیغمبر اسلام راه بیاندازند. منافقین به آنها قول داده بودند که اگر شما به مدینه حمله کنید ما دو هزار نفر هستیم و به شما کمک خواهیم کرد. در سوره منافقون به این هدف منافقان اشاره می‌کند و می‌فرماید: «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَل‏ منافقان می‌گفتند: ما عزیز هستیم و مسلمان‌ها آواره‌های مکه هستند و ذلیلند و ما اینها را بیرون خواهیم کرد».

وقتی پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله اطلاع پیدا کردند برای جنگ با آنها آماده شدند و نهایتاً جنگ‌هایی اتفاق افتاد که یکی از آنها جنگ خیبر بود. در جنگ خیبر قلعه‌های خیبر که مهم‌ترین قلعه استراتژیک یهودیان بود (وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم) به دست توانای امیرالمؤمنین علیه‌السلام فتح شد. خبر فتح خیبر به اهل فدک رسید. آنها برای در امان ماندن از بلایی که بر سر اهل خیبر آمد به پیغمبر پیشنهاد مصالحه کردند و نهایتاً بزرگان فدک پیشنهاد کردند که ما زمین‌ها و اموالمان را به شما می‌دهیم به شرط این‌که جانمان سالم بماند. پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله هم قبول کردند و آنها هر کدام به اندازه یک شتر از اموالشان برداشتند و بقیه را تسلیم پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله کردند. قرآن در اول سوره حشر به این ماجرا اشاره می‌کند و می‌فرماید: وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِکَابٍ وَلَکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَن یَشَاء وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ مضمون این آیه این است: این سرزمینی را که بدون قوای نظامی تصرف کردید و خود مردم آن‌جا آنها را به پیغمبر بخشیدند، این اموال با سایر اموالی که مسلمان‌ها در جنگ‌ها به غنیمت می‌گیرند تفاوت دارد. معمولاً لشکریان اسلام وقتی در جنگ با کفار پیروز می‌شوند و غنایمی به دست می‌آورند خمس آن غنایم مال پیغمبر است؛ وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی. اما اموالی که به خود پیغمبر تقدیم می‌شود، همه آن اموال مال پیغمبر است. در فقه دربارة اقسام اموالی که در جنگ‌ها غنیمت گرفته می‌شود بحث می‌شود. در بین این اموال یک قسم همین موردی است که آیه ۶ سوره حشر به آن اشاره دارد؛ می‌فرماید: «و آنچه را که خدا از آنان به رسولش بخشیده چیزی است که شما برای به دست آوردن آن نه اسبی دواندید و نه شتری‏». اختیار این اموال با خود پیغمبر است و هیچکس دیگری حقی در آنها ندارد.

اهل فدک خودشان اراضی فدک را به پیغمبر تسلیم کردند تا جانشان را حفظ کنند. وقتی این اراضی در اختیار پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله قرار گرفت به حسب نقلی که در بعضی روایات شده، این آیه نازل شد که: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ اختیار این اموال با شماست؛ اما «ذی‌القربی» در این اموال حق دارند». در واقع دستور داده شد که: درست است که اختیار این اموال با شماست، اما این بخش از اراضی را به «ذی‌القربی» بدهید. در روایت آمده است که منظور از ذی‌القربی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیهاست. پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله به امر این آیه شریف فدک را به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بخشیدند و در زمان خودشان در آن‌جا سرپرستی گذاشتند تا آن‌جا را اداره کند. حضرت به اندازه خرج یک‌سال خود و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها برمی‌داشتند و مابقی را به عنوان هدیه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بین فقرا تقسیم می‌کردند. تا زمانی که پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله حیات داشتند این جریان ادامه داشت.

بعد از رحلت پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله در ظرف چند روز تحولات عظیمی در جامعه اسلامی رخ داد که باور آن بسیار مشکل است. همه آن داستانهایی که هر روز و هر شب می‌شنویم و دل‌هایمان خون می‌شود در همین چند روز اتفاق افتاده است. بعد از ده روز از وفات پیغمبر خلیفه وقت مباشر حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را از فدک بیرون کرد و فرد دیگری را به جای او تعیین کرد. با این کار درآمد آن‌جا که تا ۱۲۰ هزار دینار هم گفته شده را مصادره کرد. حرفشان این بود که این اموال در زمان پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به فقرا داده می‌شد؛ ما هم می‌گیریم و به فقرا می‌دهیم، درحالی که پیش از آن حضرت زهرا از ملک خودشان انفاق می‌کردند و ربطی به حکومت نداشت. دو ماه و چند روز بعد از این جریانات حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها از این دنیا رخت بر بست.

حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در همین فرصت چند سخنرانی و گفت‌وگو داشتند که یکی از آنها همین خطبه معروف است که از مفاخر اسلام و از اسنادی است که تا روز قیامت، حقانیت اسلام، تشیع و خاندان پیغمبر علیهم‌السلام را اثبات می‌کند. خوشبختانه این خطبه به همت شیعیان محفوظ ماند و حتی در کتابهای مخالفین هم ثبت شده است.

خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه زهرا (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمی‌گذارند، زمین‌های فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بی‌ثمر بودن دادخواهی‌اش به مسجد پیامبر رفت و خطبه‌ای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را به‌خاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد. خطبه فدکیه مجموعه‌ای از معارف ناب در زمینه‌های خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.

مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی در شرح خطبه حضرت زهرا (س) می‌گوید: در شرح خطبه مبارک حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها به این‌جا رسیدیم که حضرت به طرف انصار رو کرده و با مخاطب قراردادن آن‌ها سخنان مهمی را ایراد می‌فرمایند که بخشی از آن را در جلسات گذشته خواندیم. آن بخش به توضیح بیشتری احتیاج داشت؛ ولی بیم آن دارم که توقف زیاد خسته‌کننده باشد. از این رو در این جلسه به ادامه خطبه می‌پردازیم. حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با یک تعبیر دیگری خطاب به انصار سخن را ادامه می‌دهند. انصار عمدتاً از دو قبیله اوس و خزرج بودند. در تاریخ آمده که جده اعلای ایشان خانمی به نام قیله بوده است. از این رو مجموع این دو قبیله را بنی‌قیله (فرزندان قیله) می‌گفتند. این طایفه بعد از مرگ قیله دو گروه می‌شوند که یک بخش معروف به «اوس» شد و یک دسته «خزرج».

حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در همین فرصت چند سخنرانی و گفت‌وگو داشتند که یکی از آنها همین خطبه معروف است که از مفاخر اسلام و از اسنادی است که تا روز قیامت، حقانیت اسلام، تشیع و خاندان پیغمبر علیهم‌السلام را اثبات می‌کند. خوشبختانه این خطبه به همت شیعیان محفوظ ماند و حتی در کتابهای مخالفین هم ثبت شده است

حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها می‌فرمایند: هشدار به همه شما ای فرزندان قیله! آیا صحیح است در حالی‌که شما می‌بینید و می‌شنوید و در حالی‌که من در میان جمع شما هستم و شما حضور دارید، ارث پدرم خرد و له شود؟! اگر ندای کمک‌خواهی مرا نمی‌شنیدید، ممکن بود عذری داشته باشید؛ اگر تشخیص نمی‌دادید که حق با کیست باز امکان داشت که معذور باشید؛ اگر می‌دانستید و تشخیص می‌دادید اما نمی‌توانستید کمک کنید باز امکان معذور بودن وجود داشت؛ اما دعوت من به گوش شما رسیده است و همه شما از آن آگاه‌اید و می‌توانید تشخیص دهید و دارای جمعیت زیادی هستید و عده و ساز و برگ دارید و از قدرت و نیرو برخوردارید و شما اسلحه و سپر در دست دارید. از این تعبیرات استفاده می‌شود که حضرت انتظار داشتند انصار حتی اگر لازم باشد با استفاده از سلاح به یاری ایشان بیایند و کسانی را که حق ایشان را سلب کرده‌اند سرکوب کنند.

توافیکم الدعوة فلا تجیبون و تأتیکم الصرخة فلا تغیثون؛ با این وجود که دعوت مرا می‌شنوید جواب نمی‌دهید و در حالی‌که فریاد یاری‌خواهی من بلند است شما به فریاد من نمی‌رسید؟!وأنتم موصوفون بالکفاح معروفون بالخیر والصلاح والنخبة التی انتخبت والخیرة التی اختیرت لنا أهل البیت؛ شما کسانی هستید که به دلیری، دلاوری، خوبی و شایستگی معروف‌اید. شما کسانی هستید که در میان همه مسلمانان به عنوان نخبگان و برگزیدگان ما اهل‌بیت شناخته می‌شوید.همان‌طور که در جلسه قبل توضیح دادم حضرت با بیان این نکات قصد دارند از همه عوامل برای ارشاد آن‌ها استفاده کنند؛ یعنی هم منطق عقلی، هم منطق شرعی و هم منطق عاطفی را بکار می‌گیرند. این فرازها بیشتر جنبه تحریک عواطف آن‌ها را دارد. حضرت در ادامه برای تشجیع آن‌ها گذشته‌شان را یادآور شده و خدماتی را که به اسلام کردند برمی‌شمارند.

قاتلتم العرب وتحملتم الکد والتعب؛ شما با جامعه عرب جنگیدید. البته انصار خود عرب بودند. از این‌جا معلوم می‌شود که مسأله ناسیونالیسم مطرح نیست؛ بلکه مهم حق و باطل است. حضرت می‌فرمایند: «شما جمعیت محدودی هستید که با انبوه عرب‌هایی که منحرف و دشمن اسلام بودند به قتال برخاستید و در این راه هر گونه زحمت و سختی را تحمل کردید.»وناطحتم الأمم وکافحتم البهم؛ وقتی حیواناتی که شاخ جنگی دارند با شاخ با همدیگر می‌جنگند می‌گویند «مناطحه» می‌کنند. حضرت می‌فرمایند: «شما شاخ به شاخ با عرب‌های مشرک و مخالف اسلام رودررو شدید و با آن‌ها جنگیدید. با قهرمانان دست و پنجه نرم کردید ودلاورانه با آن‌ها مبارزه کردید.»لا نبرح أو تبرحون نأمرکم فتأتمرون حتی إذا دارت بنا رحی الإسلام؛ ما و شما از هم جدا نمی‌شدیم و تا زمانی‌که شما نمی‌آمدید ما نمی‌رفتیم اما در چهارچوب فرمانده و فرمان‌بر. ما به شما امر می‌کردیم و شما فرمان می‌بردید و می‌پذیرفتید. تا این‌که آسیاب اسلام به دست ما به چرخش درآمد.

وَ دَرَّ حَلَبُ الْأَیَّامِ وَ خَضَعَتْ ثَغْرَةُ الشِّرْکِ وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الْإِفْکِ وَ خَمَدَتْ نِیرَانُ الْکُفْرِ وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرْجِ وَ اسْتَوْسَقَ نِظَامُ الدِّینِ؛ فرمایشات حضرت تعبیرات ادبی بسیار زیبایی است که متأسفانه در ترجمه، آن ظرافت و لطافتش درست ادا نمی‌شود. حضرت در این فراز ایام گذشته صدر اسلام تا آن روز را به حیوان شیردهی تشبیه می‌فرمایند که ابتدا پستانش خشک بوده و شیر نمی‌داده است و هنگامی که بچه‌دار می‌شود پستان‌هایش پر از شیر می‌شود.ایشان می‌فرمایند: «شیر این روزگار به ثمر رسید و فراوان شد و صدای گوش‌خراش شرک آرام گرفت و جوشش دروغ و بهتان فروکش کرد.» یعنی در ابتدا مشرکین هر نوع تهمت و بهتانی به مسلمانان حتی به شخص پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌زدند – کاری که همیشه شیاطین انس و جن برای مغلوب کردن طرف مقابلشان انجام می‌دهند. حضرت خطاب به انصار می‌فرمایند: شما آن قدر به دستور جنگیدید تا نعره شرک خاموش شد و جوشش تهمت‌ها و دروغ‌ها فروکش کرد. آتش‌های کفر به خاموشی گرایید و کسانی هم که دعوت به فتنه‌انگیزی و هرج و مرج می‌کردند آرام شدند و نظام دین سامان گرفت.

این‌ها کارهایی بود که شما با راهنمایی ما انجام دادید. شما این زحمات را متحمل شدید، جنگ‌ها کردید و فداکاری‌ها نمودید تا درخت اسلام بارور شد و آسیاب اسلام به چرخش درآمد؛ یعنی حکومت و دولت اسلامی برقرار شد.

حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها رو به انصار می‌کنند و ابتدا کارهای خوب آن‌ها و سابقه درخشانی که در اسلام داشتند را یادآور می‌شوند و می‌فرمایند: «شما بودید که اسلام را یاری کردید، با دشمنان اسلام جنگیدید و آوارگان را پناه دادید.» بعد از آن با زبان ملامت می‌فرمایند: شما با داشتن چنین سوابق درخشانی چه شد که اکنون دست از یاری ما کشیدید و ما را رها کردید؟ چه شد که عهد و پیمانی که بسته بودید فراموش کردید؟ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها پس از این فرازها می‌فرمایند: ألا وقد أری أن قد أخلدتم إلی الخفض؛ می‌بینم که شما به تن‌آسایی رو آورده‌اید. وأبعدتم من هو أحق بالبسط والقبض؛ و آن کسی که سزاوار اصلاح امور بود یعنی امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه را دور کردید. وخلوتم بالدعة؛ و راحت‌طلبی را پیشه خود ساخته‌اید. ونجوتم من الضیق بالسعة؛ و برای رهایی از تنگناها و خستگی‌ها به بی‌خیالی و راحت‌طلبی پناه برده‌اید. فمججتم ما وعیتم؛ پس آن‌چه را فروبرده بودید برگرداندید. گویا چیزی را که خورده بودید استفراغ کردید. ودسعتم الذی تسوغتم؛ و آن شربت گوارایی را که آشامیده بودید برگرداندید. بعد آیه هشتم از سوره ابراهیم را اقتباس و استشهاد می‌کنند و می‌فرمایند: «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِید». حضرت در خلال کلماتشان هشدارهای کوبنده‌ای می‌دهند و آیاتی که به کفار و مشرکین مربوط است را شاهد می‌آرند و با این کار می‌خواهند به این نکته اشاره کنند که سرانجام کار شما با این رفتاری که در پیش گرفته‌اید به کفر و شرک می‌انجامد و بدانید که اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید خدا از شما بی‌نیاز است و بر دامن کبریایش گردی ننشیند. گمان نکنید با این کارتان به خدا و اولیای او ضرر می‌زنید؛ بلکه ضرر آن به خودتان می‌رسد.

اتمام حجت حضرت با مردم

تا این‌جا حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در واقع آن موعظه‌ای را که مدّ نظر داشتند بیان کردند. حضرت در ادامه هدف خود از این موعظه‌ها و تذکرات را بیان می‌کنند و می‌فرمایند: گمان نکنید من که این سخنان را گفتم شما را نمی‌شناسم و انتظار بی‌جایی از شما دارم؛ بلکه شما را خوب می‌شناسم و خوب می‌فهمم که دردتان چیست و می‌دانم که حرف‌های من در شما تأثیری نخواهد بخشید؛ ولی از یک طرف می‌خواهم خشم خودم را اظهار کنم و از یک طرف حجت را بر شما تمام کنم.

ألا وقد قلت ما قلت علی معرفة منی بالخذلة التی خامرتکم؛ بدانید که آنچه را گفتم، گفتم؛ در حالی‌که می‌دانم اکنون خذلان و بی‌اعتنایی به ما با وجود شما عجین شده است. والغدرة التی استشعرتها قلوبکم؛ و اکنون دل‌های شما قصد مکر و فریب ما را دارد. ولکنها فیضة النفس ونفثة الغیظ وخور القناة وبثة الصدر وتقدمة الحجة؛ اما آنچه گفتم سرریز غصه‌های دل و آهی است که از سینه دردناک من برمی‌خیرد و خروشی از روی خشم و نگرانی، و اتمام حجتی بر شماست که مبادا روزی بگویید: «ما نمی‌دانستیم!» یا بگویید: «فکر می‌کردیم با رضایت شما این کار صورت گرفته است!»

فدونکموها فاحتقبوها دبرة الظهر نقبة الخف باقیة العار موسومة بغضب الله وشنار الأبد؛ این شتر خلافت و این شما، بگیرید و سوارش شوید! اما بدانید که پشت این شتر زخم و پاهایش مجروح است و نمی‌تواند شما را به منزل برساند و لکه ننگ این کار الی‌الابد برای شما باقی خواهد ماند. موصولة بنار اللَّهِ الْمُوقَدَة «الَّتی‏ تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ»؛ در حالی‌که این رفتار، شما را به آتش برافروخته الهی وصل می‌کند؛ آتشی که از دل‌ها سرمی‌زند. در این‌جا باز به آیه‌ای که در شأن کفار و مشرکین است اشاره کردند. فبعین الله ما تفعلون «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون‏»؛ اعمال شما در مقابل چشم خداست و ستمگران خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست. و أنا ابنة نَذیر «لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدید»؛ من دختر آن کسی هستم که شما را از عذاب شدید الهی بیم می‌داد. فاعملوا «إِنَّا عامِلُونَ وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُون‏»؛ پس شما کار خود را انجام دهید ما هم کار خودمان را انجام خواهیم داد و منتظر باشید ما هم منتظریم. در این‌جا کلام حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها پایان می‌پذیرد. اما پاسخی به ایشان داده می‌شود و حضرت نیز جوابی می‌دهند که اگر توفیقی بود شاید جلسه بعد به آن بخش نیز بپردازیم. اما از این فرمایشات اخیر حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها چند نکته استفاده می‌شود که ما هم باید به این نکات توجه داشته باشیم.

سرانجام زاویه گرفتن از حق

نکته اول توجه به اقتباسات حضرت است به آیاتی که به کفر و شرک اشاره دارد. این هشداری به مسلمانان است که گمان نکنید وقتی کسی ایمان آورد، نماز خواند، جهاد کرد و زکات داد و … دیگر سعادتش تضمین شده است. هر کس هر قدر هم که در راه صحیح رفته باشد ممکن است پایان کارش خطرناک باشد و به کفر منتهی شود. آن‌چه ممکن است انسان را به کفر و شرک بکشاند زاویه گرفتن از راه خداست. چنین کسی در ابتدا به خاطر نزدیک بودن به راه راست متوجه بزرگی خطا و اشتباه خود نمی‌شود؛ اما هرچه پیش می‌رود مدام از مسیر حق دورتر می‌شود تا به جایی می‌رسد که دیگر راه را گم می‌کند و نمی‌تواند برگردد. این بزرگ‌ترین خطری است که انسان‌ها حتی مؤمنین و خوبان را تهدید می‌کند. نباید گمان کنیم مثلاً اگر سال‌ها درس خواندیم، تبلیغ کردیم، به عبادت و جهاد پرداختیم و… اگر مرتکب گناهی هم شویم دیگر اهمیتی ندارد! باید مراقب بود؛ شاید همان گناه، زاویه‌ای از مسیر حق باز کند به طوری که شخص خاطی با هر قدم از خدا دورتر شود تا جایی که از کفرستان سر درآورد و دیگر رفقای با ایمانش را در کنار خود نبینید و میلی به معاشرت با آن‌ها نداشته باشد؛ بلکه می‌بینید رویاروی مؤمنین و اهل حق قرار گرفته است. این خطر هر انسانی را تهدید می‌کند مگر کسی که به خدا پناه برد و در اثر پناه آوردن به خدا و اولیای خدا با کمک آن‌ها محفوظ بماند.

 

منبع:مهر


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین