کد خبر : ۱۲۵۸۶۵
تاریخ انتشار : ۲۲ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۰
حجت الاسلام پناهیان:

قاتل امیرالمؤمنین (ع) «انحراف در دین» بود نه «بی‌دینی»!/ دین‌داری معشوقانه، نتیجه‌اش می‌شود شکر

حجت‌الاسلام پناهیان گفت: ولادت امیرالمؤمنین در خانه کعبه، حکمت دارد؛ شهادت او هم حکمت دارد، قاتل او فردی بی‌دین، دنیاطلب یا جاه‌طلب مثل طلحه و زبیر یا معاویه نبود؛ ابن‌ملجم اهل قرآن و فقه و عبادت بود که دچار انحرف در دین شده بود.

عقیق: حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه «ماه من» که به‌طور مستقیم از شبکه سه پخش می‌شود درباره تلقی‌های ناصواب از دین و آثار تحریف دین به گفتگو می‌پردازد. در ادامه گزیده‌ای از نوزدهمین جلسه این مبحث را می‌خوانید:

خودمان را به‌خاطر محبت‌های خداوند و اهل‌بیت (ع)، بدهکار بدانیم

در آغاز کلام، یکی از جملات عجیب امیرالمؤمنین (ع) را خدمت شما تقدیم کنم. حضرت می‌فرماید: «اِختَرتُ مِنَ التَّوراةِ اثنَتَی عَشرَةَ آیَةً فَنَقَلتُها إلَى العَرَبِیَّةِ وأنَا أنظُرُ إلَیها فی کُلِّ یَومٍ ثَلاثَ مَرّاتٍ» (تحریر المواعظ العددیة، جلد۱، ص ۵۷۳)

دوازده آیه را از تورات انتخاب کردم و آنها را به عربى ترجمه کردم و هر روز، سه بار به آنها مى‌نگرم. جمله چهارم از این دوازده جمله‌ای که حضرت انتخاب کردند این است: «الرّابِعَةُ: یَابنَ آدَمَ إنّی اُحِبُّکَ فَأَنتَ أیضا أحبِبنی» (همان) من تو را دوست دارم و تو هم مرا دوست داشته باش!

اینها جملات انتخابی امیرالمؤمنین (ع) است و از این جهت، فوق‌العاده است. در جمله دهم می‌فرماید: «یَابنَ آدَم کُلٌّ یُریدُکَ لِأَجْلِهِ وَأَنَا أُرِیدُکَ لِأَجْلِکَ فَلا تَفِرَّ مِنّی» هرکسی تو را می‌خواهد به خاطر خودش می‌خواهد ولی من تو را به خاطر خودت می‌خواهم، از من فرار نکن!

ما باید خودمان را در معرض محبت اهل‌بیت (ع) ببینیم، در معرض محبت خدای اهل‌بیت (ع) ببینیم. وقتی می‌خواهیم ابراز علاقه کنیم و تمنای علاقه کنیم، قبلش بدانیم به خاطر محبت‌هایی که به ما کرده‌اند، چقدر بدهکار هستیم این یک خط فکری بسیار مهم است.

انحراف در دین، قاتل امیرالمؤمنین (ع) شد نه بی‌دینی!

در عالم یک نفر در خانه کعبه به دنیا آمده است، به دنیا آمدن او را ببینیم، از دنیا رفتن ایشان هم همین‌قدر مهم و حساس است و یک نفر او را به قتل رسانده و او ابن ملجم ملعون است. هرچقدر به امیرالمؤمنین (ع) و رسالت ایشان نگاه می‌کنیم، به ابن ملجم هم نگاه کنیم. یکی از ذکرهایی که برای امشب وارد شده است، لعن به قاتل امیرالمؤمنین (ع) است، چرا معاویه‌صفتان قاتل حضرت نشدند؟ چرا امثال طلحه و زبیر، قاتل حضرت نشدند؟ چرا ابن ملجمی که اهل قرآن و اهل فقه و اهل عبادت بود، قاتل امیرالمؤمنین (ع) شد؟ این انتخاب‌های خداوند معنا دارد یا نه؟ درست است که افراد، به اراده خودشان عمل می‌کنند اما اینها ذیل حکمت الهی است، می‌خواهد بفرماید که انحراف در دین قاتل امیرالمؤمنین (ع) شد نه بی‌دینی! این خیلی حرف مهمی است.

شاید درباره اهل کوفه بشود گفت که آنها از لشکر یزید ترسیدند، درباره معاویه هم بگوییم که دنیاطلبی و جاه‌طلبی او موجب جنایت‌های او شد. طلحه و زبیر را هم بگوییم که مقام‌طلب بودند، ولی درباره ابن ملجم چه بگوییم؟ درباره خوارج چه بگوییم؟ رییس خوارج همان کسی بود که قبلاً گفتیم، وقتی به مسجد آمد، پیامبر(ص) به او فرمود: آیا تو خودت را برتر از بقیه نمی‌بینی؟ گفت: بله! خُب این یعنی غرور (فَلَمَّا رَآهُ قَالَ لَهُ: هَلْ حَدَّثَتْکَ نَفْسُکَ إِذْ طَلَعْتَ عَلَیْنَا أَنَّهُ لَیْسَ فِی الْقَوْمِ أَحَدٌ مِثْلَکَ؟ قَالَ: نَعَمْ ؛ مناقب آل‌ابیطالب، ج۳، ص۱۸۷)

 قرآن می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ» (انفطار، 6) چرا به خدای کریم، مغرور شدی؟ یعنی چرا به کریم بودنِ خداوند نگاه نکردی؟ اگر به لطف و کرامت او نگاه می‌کردی مغرور نمی‌شدی.

دین‌داری معشوقانه، نتیجه‌اش می‌شود شکر

خط دین‌داری معشوقانه، یک خطی است که نتیجه‌اش می‌شود شکر! بعضی‌ها پرسیدند که رابطه معشوق بودن و شکر را متوجه نشدیم، اینها چه رابطه‌ای با هم دارند؟ وقتی ما بدانیم که خدا چقدر به ما محبت دارد طبیعتاً حالت شکر پیدا می‌کنیم. محبت خدا را باید ببینیم؛ نه اینکه فقط بدانیم که خدا به ما نعمت داده است

در کنار همه نعماتی که خدا به شما داده است اگر عشق و محبت خدا به خودت را ببینی، اگر محبت اولیاء خدا را به خودت ببینی، عمیقاً احساس شکر پدید می‌آید. آموزشی که معمولاً ما به خودمان می‌دهیم این است که می‌گوییم «این نعمت‌ها را خدا به ما داده و باید تشکر کنیم» لایه‌ای که از شکر برای نعمت، در دل انسان ایجاد می‌شود یک درصد است اما لایه‌ای که برای محبت در دل انسان ایجاد می‌شود 99درصد است یعنی اینکه بدانی یک کسی دوستت دارد. این بزرگترین معرفتی است که ما به آن نیاز داریم.

چرا محبت خدا نسبت به خودمان را باور نمی‌کنیم؟/ یک دلیلش یأسی است که ابلیس به ما تزریق کرده

چرا ما این محبت خدا نسبت به خودمان را باور نمی‌کنیم؟ چون ابلیس کار خودش را کرده است! اصلاً کار ابلیس این است که ما را مأیوس کند. اولین صفتی که ابلیس به ما می‌دهد همان صفتی است که خودش دارد و آن «مأیوس» است! ما معمولاً مأیوس هستیم از اینکه یک کسی ما را دوست داشته باشد، لذا باور نمی‌کنیم! خدا را با خودمان و اطرافیان خودمان مقایسه می‌کنیم.

خدا در قرآن می‌فرماید: این کافرها من را قبول دارند، اگر از آنها بپرسی که خالق شما کیست، حتماً می‌گویند خدا «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» (زخرف، ۸۷) پس اینها چه چیزی را قبول نمی‌کنند؟ یکی از چیزهایی که قبول کردنش سخت است این است که خدا به ما علاقه دارد.

پس یکی از دلایل اینکه محبت خدا نسبت به خودمان را باور نمی‌کنیم کاری است که ابلیس انجام می‌دهد و یقین بدانیم که روی همه ما تأثیر خودش را گذاشت است.

دلیل دوم، تلقی سطحی از دین است

یکی از نکات دیگر این است که دین را باید عمیقاً و با تفکر فهمید، دین را نمی‌شود با برخورد سطحی فهمید. امیرالمؤمنین(ع) آمده بود که فهم دین را برای ما عمیق کند.

سطحی بودن در دین، زمینه همه انحراف‌ها است. خدا دین خودش را طوری قرار داده است که جز با تفکر به دست نمی‌آورید! برخی می‌گویند که چرا در این سحرها، حرف‌های فکری می‌زنید؟ می‌گویم، اصلاً تفکر مالِ سحر است، همان‌طور که در این آیه می‌فرماید: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (آل‌عمران، ۱۹۱)

بدون تفکر نمی‌شود به این دین رسید. محبت خدا را می‌شود در تک تک آیات قرآن دید، حتی آنجایی که به کفار، غضب می‌کند. چرا خداوند این غضب را چرا اعلام می کند؟ چون انسان‌ها را دوست دارد و نمی‌خواهد آنها به این وضع گرفتار شوند.

گاهی می‌دیدند پیامبر(ص) گریه می‌کند؟ ولی دلیل آن را نمی‌فهمیدند. می‌پرسیدند: چرا گریه می‌کنید؟ حضرت می‌فرمود: «رحمه للاشقیا» دلم برای اشقیا می‌سوزد. (بَکى‏ رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله وبَکَینا لِبُکائِهِ. وقُلنا: یا رَسولَ اللَّهِ، ما یُبکیکَ؟ فَقالَ: رَحمَةً لِلأَشقِیاءِ ؛ مکارم‌الاخلاق، ج ۲، ص۳۴۷ )

امام خمینی (ره): کاری نکنیم که امام‌زمان به خاطر ما پیش خدا سرافکنده بشود

اگر ما نسبت به محبت خداوند به خودمان بی‌تفاوت باشیم، خیلی بد است، ولی شاید بدتر از آن بی‌تفاوتی به محبت امام باشد. امام‌زمان(ع) هم ما را دوست دارد، ولی ایشان یک انسان است و ما می‌توانیم دلِ حضرت را بشکنیم. حضرت امام دوبار در سخنرانی‌هایشان فرمودند کاری نکنیم که امام زمان به خاطر ما پیش خدا سرافکنده بشود... ما خطا می‌کنیم و امام زمان می‌رود پیش خدا ابراز شرمندگی می‌کند. یقین بدانیم که در این شب‌ها، امام زمان هنگام استغفار برای تک‌تک ما بیشتر از خود ما درِ خانه خدا احساس خجالت کردند. ما که از دل ایشان خبر نداریم. هیچ کودکی نمی‌داند پدر و مادرش چقدر عاشق او هستند. نمی‌تواند در این‌باره انشاء بنویسد و مثلاً توضیح بدهد که آنها چقدر مرا دوست دارند... این درک نیاز به بلوغ دارد. وقتی خودش پدر و مادر می‌شود و دلش برای بچه‌هایش کباب می‌شود تازه برمی‌گردد به پدر و مادرش نگاه می‌کند. ما هیچ‌وقت خدا نمی‌شویم. پس هیچ‌وقت نمی‌فهمیم که خدا چقدر ما را دوست دارد. هیچ‌وقت هم امام نمی‌شویم.

در روایت هست که خداوند محبت را به صد قسمت تقسیم کرد، نود و نه قسمتش را به چهارده معصوم داد و یک قسمتش را به سایر خلق خدا داد. (إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ مِائَةَ رَحْمَةٍ فَتِسْعٌ وَ تِسْعُونَ رَحْمَةً عِنْدَهُ مَذْخُورَةٌ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ عِتْرَتِهِمَا وَ رَحْمَةٌ وَاحِدَةٌ مَبْسُوطَةٌ عَلَى سَائِرِ الْمَوْجُودِینَ؛ تأویل‌الآیات/ ۸۱ )

امیرالمؤمنین علی(ع) سر به چاه می‌گذاشت گریه می‌کرد. اگر می‌خواست مناجات کند که سر سجاده مناجات می‌کرد. برای چه سر به چاه گریه می‌کرد؟ چه دردی در دل امیرالمؤمنین جمع شده بود؟ ایشان خودخواهی نداشت که برای دردِ خودش گریه کند! باورمان می‌آید که ایشان برای ما گریه می‌کرد؟ ما ثمرات قطرات اشک‌های علی هستیم. باورمان می‌آید که باید از ایشان تشکر کنیم؟ خطّ دینداری معشوقانه یعنی خطّ تشکّر و خطّ تواضع. در مقابل تواضع هم صفت تکبّر قرار دارد؛ تکبّری که ابن ملجم داشت.

باید درباره محبتِ خدا به خودمان، فکر کنیم تا آن را بفهمیم 

ما باید درباره این محبت فکر کنیم تا آن را بفهمیم و درک کنیم. اولاً هیچ کتابی به تفصیل در این باره سخن نگفته چون نمی‌شود به تفصیل در این‌باره حرف زد. این مسائل بیشتر شهودی است و هیچ کتاب و منبعی مثل قرآن، آگاهی‌دهنده و بارآورنده دل ما نیست. ما اگر برای خدا اهمیت نداشتیم، این همه با پیامبر درباره ما حرف می‌زد که بگوید: پیامبرِ من، این را هم به آنها بگو، این را هم بگو...

اصلاً مصیبت‌ها و سختی‌هایی که پیامب(ص) و اهل‌بیت(ع) تحمل کردند برای چه بود؟ خیلی هولناک است که ما بخواهیم این را درک کنیم. گاهی در روضه فاطمیه همین مضامین گفته می‌شد و بچه‌های رزمنده تا صبح گریه می‌کردند! می‌گفتند: من نمی‌خواهم حضرت زهرا فدای من بشود. من نمی‌خواهم امیرالمؤمنین برای من این زجر را بکشد. من چه‌جوری جواب بدهم؟ به‌هم می‌ریختند! خب این به‌هم‌ریختگی را نمی‌توانیم پاسخ بدهیم.

 ما اگر این را ببینیم نوبت عاشق شدن ما نخواهد رسید! «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» (مائده، ۵۴) خداوند اول محبت خودش را صدا می‌زند و بعد محبت بندگانش را. آن‌وقت محبت ما چیست؟ محبت ما این است که بگوییم: حالا اجازه بدهید ما یک کاری بکنیم. هر قدمی برمی‌داریم هزار برابر بر‌می‌گردانند! اصلاً اجازه نمی‌دهند.

نفهمیدنِ محبت امام، آدم را تبدیل می‌کند به ابن ملجم!

ببینید امیرالمؤمنین علی(ع)، چطور با ابن ملجم مواجه شد. وقتی ابن ملجم ملعون، ضربت را زد، بلافاصله او را دستگیر کردند و آوردند. امیرالمؤمنین فرمود: ابن ملجم آیا من بیش از همه به تو محبت نکردم؟ نفهمیدنِ این محبت، آدم را تبدیل می‌کند به ابن ملجم! حضرت فرمود: چرا دختر من را یتیم کردی؟ واقعاً امیرالمؤمنین بیش از همه به ابن ملجم محبت کرد. فرمود بااینکه می‌دانستم تو قاتل من هستی، به تو بیشتر محبت کردم. (أَبِئْسَ الْإِمَامُ کُنْتُ لَکَ حَتَّى جَازَیْتَنِی بِهَذَا الْجَزَاءِ أَ لَمْ أَکُنْ شَفِیقاً عَلَیْکَ وَ آثَرْتُکَ عَلَى غَیْرِکَ وَ أَحْسَنْتُ إِلَیْکَ وَ زِدْتُ فِی إِعْطَائِکَ أَ لَمْ یَکُنْ یُقَالُ لِی فِیکَ کَذَا وَ کَذَا فَخَلَّیْتُ لَکَ السَّبِیلَ وَ مَنَحْتُکَ عَطَائِی؛ بحارالانوار،ج۴۲،ص۲۸۷)

این محبتی که امیرالمؤمنین علی(ع) به ما دارند و این محبتی که خدا از حضرت به ما داده است؛ خداوند إن‌شاءالله این را به ما ببخشد و از ما سؤال نکند.

نعمتی که خدا حتماً از ما سؤال می‌کند، نعمت محبت اهل‌بیت(ع) است

یکی از دوستان امام صادق(ع) مهمان حضرت بود و سر سفره امام نشست. حضرت یک غذای خیلی خوشمزه‌ای جلوی او گذاشت. بعد او می‌خورد و می‌گفت: عجب غذایی! به حدّی که دیگر گریه‌اش گرفت. حضرت فرمود چرا گریه می‌کنی؟ گفت یاد قیامت می‌افتم که این نعمت را اگر خدا از من سؤال کند چگونه پاسخ بدهم «ولتسئلنّ یومئذ عن النعیم»؟ حضرت لبخند زد و فرمود این را که سؤال نمی‌کند، این نوش جانت بخور. گفت پس چه نعمتی را سؤال می‌کند؟ فرمود: نعمت محبت علی بن ابیطالب و اهل‌بیت ایشان را سؤال می‌کند. که آیا شکرش را به‌جا آوردی یا نه؟  (لا تُسأَلُ عَن طَعامٍ طَیِّبٍ ولا ثَوبٍ لَیِّنٍ ولا رائِحَةٍ طَیِّبَةٍ ... فَمَا النَّعیمُ؟ قالَ: حُبُّ عَلِیٍّ وعِترَتِهِ ؛ تفسیر فرات کوفی/ ۶۰۶)


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین