۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۴ : ۱۳
عقیق: هشتم اسفندماه در تقویم جمهوری اسلامی ایران، روز بزرگداشت حکیم حاج ملا هادی سبزواری است.
حاج ملّا هادی سبزواری حکیم، فیلسوف و عارف بزرگ قرن سیزدهم است که حوزه درس علوم عقلی را در زادگاه خود سبزوار به پا داشت و توانست حکمت متعالیه را در حوزه های ایران کاملا رواج دهد وی در عرفان عملی و سیر و سلوک الی الله هم دست طولایی داشت چنانچه هنگام ورود به کرمان، در مدرسه معصومیّه آن شهر قریب یک سال با کمال تواضع و فروتنی به نام «هادی آقا» به عنوان مسئول نظافت مدرسه، به نفسکشی و ریاضت پرداخت.
حکیم، فیلسوف و عارف بزرگ قرن سیزدهم، هادی بن مهدی سبزواری، مشهور به «حاج ملّا هادی سبزواری» در سال ۱۲۱۲ ه ق. در دارالمؤمنین، سبزوار، در خانوادهای خیّر و نیکوکار پا به عرصه هستی نهاد و چشم بر آفاق گشود. [۱] همراه و همگام با سیر زمان و گردش روزگار، در سایه الطاف الهی با طلب، همّت، اراده و سعی و کوشش خستگیناپذیر و تحمّل رنج سفر و دوری از وطن، نام گرانقدر خود را زینتبخش اوراق زرّین بوستان عرفان، فلسفه و حکمت نمود، و چون شاهبازی بلند پرواز بر اوج قلّه رفیع فلسفه، آشیان گزید و چون باغبانی خبره و تردست، درخت تنومند و کهنسال فلسفه اسلامی را که ریشه در دوره عبّاسیان داشت، طراوت و شادابی بخشید و توانست در این مقطع از زمان، این درخت تنومند را تا حداکثر نقطه اوج آن پرورش دهد.[۲]
حاج میرزا مهدی، پدر فیلسوف شهیر، در سبزوار- که از دیر زمان بخصوص در عصر قاجار همچون مراکز عمده ایران، قلب تپنده اقتصاد و عرصه دادوستد کاروانیان تجاری بود- به امر تجارت اشتغال داشت؛[۳] بدین جهت به «تاجر» شهرت یافته بود.[۴]
این مرد خیّر و نیکوکار، با انجام امور خیر، از جمله: ساختن حمّام و آب انبار، در طول زندگی خود منشأ خیر و برکت بود و با وقف سهمی از اموال خود جهت اطعام مستمندان، به این امر خیر تداوم و استمرار بخشیده است.[۵]
حاج میرزا مهدی، در سال ۱۲۲۰ ه ق. یا ۱۲۲۱ در هنگام بازگشت از زیارت خانه خدا دوستان و آشنایان را چشم به راه گذاشت و در شهر شیراز دعوت حق را لبّیک اجابت گفت و به سرای جاوید شتافت.[۶]
هادی، در هشت سالگی در سایه پدر صرف و نحو عربی را در سبزوار آموخت و در ده سالگی، همراه دانشی مرد باتقوا، حاج ملّا حسین سبزواری، پسر عمّه خود- که سالها در مشهد مقدّس به امر تعلّم، تعلیم، تزکیه و عبادت مشغول بود- راهی آن دیار شد.
هادی، در این محیط علمی و عرفانی در جوار بارگاه ملکوتی هشتمین پیشوای شیعیان، حضرت امام علی بن موسی الرّضا (ع)، به فراگیری علم و دانش و تزکیه و تهذیب نفس پرداخت؛ او «علوم عربی، فقه، اصول، منطق و ریاضی را نزد استاد گرانقدر، عمّهزادهاش حاج ملّا حسین، به خوبی فراگرفت.»[۷] و چنان در علم و عمل پرورش یافت که در حدود بیست سالگی، هم در علوم مرسوم سرآمد اقران گردید و هم در مراتب تهذیب و تزکیه نفس و کمالات معنوی به ملکات فاضله آراسته شد.[۸]
حکیم سبزواری، پس از «ده سال»[۹] تلاش مداوم و مستمر در فراگیری دانش به اصفهان مسافرت نمود.[۱۰] که این سفر علمی به گفته اسراری هشت سال به طول انجامید.
اصفهان، در عصر حاج ملّا هادی مهد حکمت، فلسفه و مرکز تجمّع دانشمندان و فقها و عرفای بزرگ بود که تشنگان حکمت و معارف الهی از اکناف و اطراف ایران بدانجا میشتافتند تا خود را از آبشخور زلال و گوارای علم و دانش آن دیار سیراب سازند. حاج ملّا هادی، یکی از این تشنگان بود که میپنداشت میتواند در اصفهان از چشمه زلال دانشی مردان آن سرزمین، خود را سیراب سازد؛ بدین جهت در سال ۱۲۳۲ که به قصد زیارت کعبه و ادای فریضه حج از موطن و زادگاه خود خارج شد، چند ماهی زودتر از وقت سفر مکّه به اصفهان رفت تا هم به زیارت استادان این حوزه بزرگ نایل شود و هم از این طریق به مکّه معظّمه مشرّف گردد.[۱۱]
به گفته خود حکیم، او در ابتدای ورود به اصفهان به حوزه تدریس فقیه و اصولی نامدار و محقّق، شیخ محمد تقی نویسنده «هدایة المسترشدین»، و حوزه شیخ فقیه، حاج محمّد ابراهیم کلباسی مؤلّف «اشارات الاصول»، حاضر میشود.[۱۲]
حکیم سبزواری که به قصد زیارت خانه خدا، سبزوار را ترک نموده بود، تصمیم گرفت که در اصفهان بماند و مشغول تحصیل شود؛ بنابراین هزینه سفر حج را خرج کتاب و لوازم تحصیل و اقامت نمود. او حدود ده سال در اصفهان به اندوختن گوهرهای حکمت و عرفان مشغول بود، از این ده سال، شش سال از حوزه درس ملّا اسماعیل و چهار سال از محضر ملّا علی نوری کسب فیض نمود و در این مدّت بطور مرتب به درس دو استاد حاضر میشد.[۱۳]
حکیم سبزواری، پس از سیراب شدن از سرچشمه زلال حکمت و فلسفه و معارف دینی و قرآنی در اواخر سال ۱۳۴۲ ه. ق. که مرحوم استاد ملّا اسماعیل به تهران مهاجرت کرد، او نیز عازم مشهد شد و در مدرسه حاجی حسن حدود پنج سال به تدریس فقه و اصول و حکمت اشتغال ورزید.[۱۴]
وی به دلیل برخورداری از مال و ثروت که از پدر به ارث برده بود، اواخر سلطنت فتحعلی شاه (خاقان) همراه همسرش عازم حج شد که متأسّفانه همسرش در این سفر به رحمت ایزدی پیوست.[۱۵] بعد از مراجعت از مکّه از طریق دریا وارد بندرعباس شد و چون قافلهای عازم کرمان بود به سمت کرمان حرکت کرد و چون راهها بدلیل مرگ فتحعلی شاه ناامن شده بود مجبور گردید که در کرمان رحل اقامت افکند.[۱۴]
حکیم سبزواری، هنگام ورود به کرمان، در مدرسه معصومیّه آن شهر قریب یک سال با کمال تواضع و فروتنی به نام «هادی آقا» به عنوان مسئول نظافت مدرسه، به نفسکُشی و ریاضت پرداخت. و با داشتن کمالات ذاتی و مراتب علمی و بدون اینکه خود را معرفی کند به این امر مشغول بود و چون همسرش فوت نموده بود، دختر خادم مدرسه را به همسری برگزید.[۱۷]
سرانجام حکیم پس از سه سال سفر حج و اقامت در کرمان در سال ۱۲۵۲ ه ق. به زادگاهش سبزوار برگشت و تا پایان عمر به تدریس پرداخت. بنا به گفته ادوارد براون، «حکیم پس از مراجعت به سبزوار به مشهد رفت و مدّت ده ماه در مشهد ماند و در آنجا فلسفه تدریس میکرد و سپس به سبزوار مراجعت نمود.»[۱۸]
این مدّت اقامت حکیم در مشهد نشانه اشتیاق باطنی حکیم به زیارت حضرت رضا (ع) بوده است و این امر از غزل مدحی که بدین مناسبت در کرمان سروده، آشکار میشود. (ر. ک: غزل ۱۲)
حکیم، حاج ملّا هادی، پس از برگشتن به سبزوار در سال ۱۲۵۲ حوزه مهمّ فلسفی و عرفانی را در این شهر تشکیل داد و بزودی شهرت او در سراسر ایران پیچید و طالبان حکمت و معرفت از اطراف و اکناف به سوی او شتافتند تا از محضر درس او بهره ببرند.
باوجود حوزه بزرگ فلسفی تهران و اصفهان، سبزوار مرکز تجمّع افاضل شد، این خود دلیل بر عظمت علمی این استاد نامدار و مدرّس عالیقدر حکمت و معرفت است که در علم و عمل کامل العیار بوده. او ملکی بود به صورت انسان، ارزش مقام انسانی به وجود چنین بزرگانی ظاهر میشود؛ که عمر خود را وقف دانش نمودند و موجب افتخار ملّتی شدند.[۱۹]
کنت دوگوبینو، وزیر مختار فرانسه در ایران (سالهای ۱۲۷۴- ۱۲۷۱) درباره شخصیّت و وسع علمی او گفته: «ایرانیان عموما نسبت به او عزّت و احترام فوقالعاده دارند. در میان طبقه روحانی احترام شایان ملاحظهای دارد. شهرت وصیت معلومات او بقدری عالمگیر شده که طلّاب زیادی از ممالک هندوستان و ترکیه و عربستان برای استفاده از محضر او به سبزوار روی آورده و در مدرس او مشغول تحصیل هستند.»[۲۰]
هانری کربن درباره حکیم سبزواری گفته است: «چهره درخشان حکیم سبزوار در ایران با قلب سده نوزدهم ما مطابق است. درباره او گفتهاند: که «افلاطون زمان خود» بود و نیز برای رعایت عدالت گفتهاند: که او «ارسطوی زمان خود» بود. بههرحال او در فلسفه زمان ناصر الدین شاه قاجار (۱۸۴۸ ق/ ۱۸۹۶ م) همان مقامی را داشت که ملّا صدرای شیرازی در زمان سلطنت شاه عباس کبیر، داشت ...
هادی سبزواری نمونه اعلای حکیمی است که سهروردی در آغاز کتاب حکمت الاشراق از آن سخن گفته است: «کسانی که هم در حکمت نظری استادند و هم در تجربه معنوی، هم آگاه به دانش ظاهرند و هم آگاه به علوم باطن. ملّا هادی حکیم اشراقی کامل بود و از همین امر میتوان دریافت که تعلیمات او از همان آغاز احساسی در برخی از شاگردان برمیانگیخت.»[۲۱]
محل تدریس همیشگی حکیم تا پایان عمر پربرکتشان در سبزوار «مدرسه فصیحیّه» بوده که در زمان تدریس حکیم به مدرسه «حاج ملّا هادی» مشهور شده بود.[۲۲]
کتابهایی که حکیم سبزواری، در حوزه درس خود تدریس میکرد، غالبا «اسفار اربعه» فیلسوف بینظیر ایرانی، صدر الحکماء المتالّهین، ملّا صدرای شیرازی بوده[۲۳] علاوه بر این به کتابهای دیگر مانند: «الشواهد الرّبوبیّة»، «المبدأ و المعاد» و «عرشیّه و مشاعر» و «شرح اصول کافی» و «مفاتیح الغیب» و «اسرار الآیات» هم توجّه و التفات داشته است.[۲۴] امّا حکیم بیشتر به شرح و بسط عبارات و مسائل فلسفی کتاب «اسفار اربعه» میپرداخته، بدین جهت گفتهاند: «حاج ملّا هادی سبزواری مشهورترین شارح تعلیمات ملّا صدرا در دوره قاجاریه بود.»[۲۵].[۲۶]
حکیم، در دوران حیات پربرکت و سراسر کوشش و تدریس خود، آثار ارزشمندی تألیف نموده است که بیشتر آنها درباره شناخت هستی و معرفت حقایق و علم آخرت است و برخی از نوشتههای وی در علوم ادبی از قبیل نحو و بدیع و برخی دیگر در فقه و احکام تکلیف شرعی است.
درباره آثار حاج ملّا هادی، دانشمندانی از جمله: آقای دکتر «علوی مقدّم» و استاد «سید جلال الدّین آشتیانی» و آقای دکتر «رضانژاد» تحقیقاتی انجام دادهاند که در تألیفاتشان و همچنین در ویژهنامههای کنگره بزرگداشت دویستمین سال تولد حکیم سبزواری، درج شده است؛ که در اینجا بطور خلاصه به ذکر آنها بسنده میشود.
۱. شرح منظومه حکمت، که آن را «غرر الفرائد» نامیده.
۲. شرح منظومه در منطق. اسم اصلی آن «لئالی المنتظمه» میباشد که حاجی خود آن را سروده و شامل سیصد بیت میباشد و سپس تمام آنها را شرح کرده است.
۳. شرح النّبراس فی اسرار الاساس فی فقه الخواصّ (شرح النّبراس فی فقه الخواصّ). این کتاب درباره رموز طاعات و اشارات و عبادات است که آن را به نظم بیان نموده و سپس آن را شرح کرده است.
۴. اسرار الحکم که در دو بخش است: بخش نخست آن در حکمت علمی است و کتابی است در معارف مبدأ و معاد، مشتمل بر مطالب حکمت اشراقیّه. بخش دوم، در حکمت عملی است، از طهارت و صلات هم بحث کرده.
۵. حواشی بر «شواهد الربوبیّة فی المناهج السّلوکیّة». ملّا صدرا؛ که در این حواشی مشکلات و معظلات «شواهد الربوبیّة» را توضیح داده است.
۶. حواشی بر اسفار ملّا صدرا.
۷. حواشی بر مفاتیح الغیب ملّا صدرا.
۸. حواشی بر مبدأ و معاد ملّا صدرا.
۹. حاشیه بر کتاب «شوارق» ملّا عبد الرّزّاق لاهیجی، در حکمت.
۱۰. رسالهای در مبدأ و معاد.
۱۱. شرح دعای جوشن کبیر که در آن رموز کلمات فلاسفه و عرفا را توضیح داده است. نام دیگر این کتاب «شرح اسماء الحسنی» میباشد.
۱۲. شرح دعای صباح حضرت علی بن ابی طالب، علیه السلام.
۱۳. کتاب «هدایة الطّالبین فی معرفة الانبیاء و الائمّة المعصومین» این کتاب دارای دو باب است؛ هر باب دارای چند فصل و هر فصل دارای چند هدایت. باب اوّل کتاب در نبوّت است و فصلی از آن در نبوّت مطلقه میباشد. حاج ملّا هادی در این فصل، ارسال رسل را از راه قاعده لطف بر خدا واجب دانسته است. فصلی را هم به بیان معجزه نبی اختصاص داده. در فصل سوم نبوّت حضرت محمّد (ص) را اثبات کرده و برای آن بزرگوار دو نوع معجزه قائل شده، معجزه باقیه که قرآن است و معجزه دوم، متخلّق بودن آن بزرگوار است به صفات خدایی از آن جهت که هرگز کار قبیحی از او سر نزد و هرگز دروغی از او شنیده نشد و بسیار مهربان بود و «عظیم الشّفقه». باب دوم کتاب «هدایة الطّالبین» به امامت اختصاص دارد.
۱۴. حاشیه بر کتاب «بهجة المرضیّة» [- سیوطی در علم نحو]
۱۵. کتاب «راح قراح» در محسّنات بدیعی.
۱۶. شرح ابیات مشکل مثنوی (شرح مثنوی اسرار). حاج ملّا هادی بر ابیات مشکل هر دفتر از شش دفتر مثنوی مولانا جلال الدّین محمّد مولوی، شرحی نوشته و این شرح نشان میدهد که حکیم، به مولانا علاقه خاصّی داشته و این کتاب را زیاد مطالعه میکرده است. از این شرح به خوبی فهمیده میشود که این عارف بزرگ و فیلسوف سترگ، اطّلاعات فراوانی بر اقوال عرفا داشته و چون حاجی ذوق شعری هم داشته، علاوه بر استشهاد به آیات قرآنی و احادیث اسلامی و اقوال شاعران، گهگاه به اشعار عرفانی خود نیز استناد کرده و بدانها استشهاد جسته است.»[۲۷]
۱۷. علاوه بر کتابهای فوق، آثار دیگری را آقای غلامحسین رضانژاد (نوشین) ذکر کردهاند که عبارتند از:[۲۸]
۱۸. «تعلیقات بر حاشیه جمالیّه بر حاشیه خضری شیرازی، حاجی در حاشیه ۷۶ شرح منظومه حکمت و در بحث «قدم و حدوث» آنگاه که از «حدوث تألیفات آیة اللّه العلّامة الحلّی بوده و در علم کلام شیعی است.
۱۹. شرح الابحاث المفیدة، نام خود متن «ابحاث المفیدة فی تحصیل العقیدة» از تألیفات آیة اللّه العلامة الحلّی بوده و در علم کلام شیعی است.
۲۰. هادی المضلّین فی اصول الدّین. این کتاب در پنج باب تنظیم شده است: الف- توحید. ب- عدل ج- نبوّت و امامت د- معاد ح- ملهمات و تجارب اشراقی حکیم.
۲۱. المحاکمات و المقاومات: شیخ بحرینی مشهور به احسایی علیه الرّحمة، شرحی در ردّ «رساله علمیّه» محدّث حکیم و مفسّر عارف، مولی محسن فیض کاشانی نوشت. آنگاه فاضل یزدی شاگرد حکیم سبزواری خود در مقام پاسخگویی به ردّیه شیخ احمد برآمد و استاد خود را نیز بر نوشتن ردّیهای بر ردّیه شیخ احمد احسایی برانگیخت.
۲۲. دیوان اشعار.
۲۳. رحیق در علم بدیع[۲۹]
علاوه بر کتابهای مذکور، معاصران این فیلسوف، از جمله بعضی از شاگردان ایشان و برخی از علمای بزرگ، از حکیم سؤالاتی کردهاند که حکیم با قلم بسیار روان و منشیانه سؤالهای فارسی را به فارسی و سؤالهای عربی را به عربی پاسخ داده است. این رسائل را استاد سیّد جلال الدّین آشتیانی در یک جلد کتاب به نام «رسائل حکیم سبزواری» چاپ کردهاند که شامل نوزده رساله فارسی و عربی است.
بزرگترین ویژگی بارز، برجسته و شاخص مردان حق در عرصه زندگی برای رسیدن به کمال، کارزار با نفس امّاره و سرکش و مسلّط شدن بر آن است که قرآن فرموده: «... إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی، إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ»[۳۰]
اینگونه اشخاص که در میدان جهاد با نفس پیروز گشتهاند، انسانهای آرمانی هستند که هر فردی در طول تاریخ آرزو داشته است چنین باشد و هر جامعهای به داشتن چنین اشخاصی افتخار میکند و بر خود میبالد. حاج ملّا هادی از نادر کسانی بود که با «تصفیه درون» توانست بر اوج قلّه کمال انسانی دست یابد و سزاوار مقام «خلیفةاللّهی» گردد. او با گام نهادن در راه رستگاری به راهنمایی و دلالت علم و عمل، با تمام قوای عقلی، جسمی، ظاهر و باطن، تا رسیدن به مطلوب و مقصود، لحظهای آرام و قرار نداشت.
مهمترین خصیصه حکیم در میان اقران و حکمای دیگر، توأم بودن علمش با عمل بوده. درباره حضرت علی (ع) فرمودهاند:
«سه صفت را با سه صفت دیگر جمع داشت که در هیچکس جمع نیامده. العلم مع العمل، الشّجاعة مع النظر، الجود مع الفقر».[۳۱]
حضرت آیتالله آقای حاج میرزا حسین- اعلی اللّه مقامه- در مقام توصیف و تمجید استاد معظّم خود، حاج ملّا هادی فرموده:
«هرکس مرحوم حاجی استاد رحمه اللّه علیه را دیده و کلمات عالیّه آن جناب را شنیده مثل این است که خدمت جمیع انبیاء علیهم الصّلاة و السّلام رسیده است.»[۳۲]
حاج ملّا هادی به مال و منال دنیا اعتنا و توجّهی نداشت، در دوران تحصیل چه در مشهد و چه در اصفهان، با قناعت زندگی میکرده و در اتاقی خالی از فرش سکونت داشته و روی زمین بدون تشک میخوابیده. از درآمد املاک موروثیاش به طلّاب نیازمند کمک میکرده، و این کمک بدون ریا و پنهانی بوده، هنگامی که از نیاز طلبهای آگاه میشده در غیابش، مبلغی در اتاق آن طلبه میگذاشته. گفتهاند: «مبلغی را که به طلبههای نیازمند در اصفهان کمک کرده، صد هزار تومان بوده».[۳۳]
وی پس از مراجعت از اصفهان، قدری از اموال موروثی خود را به مستمندان بخشیده روز عید غدیر به فقرا و سادات، عیدی میداده و در ایّام عاشورا به مدّت ده شب مستمندان را برای صرف غذا دعوت میکرده است و در سالی بدلیل خشکسالی، آب و ملک خود را که در روستای نامن بوده فروخته و پول آن را بین نیازمندان تقسیم کرده.[۳۴]
از سخاوت، جوانمردی و بلند طبعی ایشان سخن بسیار گفتهاند. زمانی که ناصر الدّین شاه در سبزوار به دیدن حکیم، حاج ملّا هادی، میرود، سخت تحت تأثیر عظمت روح، وسعت دانش، گستره اندیشه، خلوص ایمان، تقوا، قناعت و زندگی بسیار ساده و بیآلایش او قرار میگیرد «و از ایشان تقاضای تألیف کتابی میکند که محتوی اغلب علوم و مواعظ چند باشد.»[۳۵]
هنگام خارج شدن از خانه حکیم اظهار تأسف میکند و هنگام بیرون رفتن از منزل ایشان، مبلغ بسیار زیادی پول نقره بر پشت یک قاطر برای حکیم میفرستد؛ زمانی که حکیم آگاه میگردد، میگوید: «قاطر را داخل کوچه نیاورید، پولها را به مدرسه ببرید و بین طلّاب تقسیم کنید و به نیازمندان هم بدهید و به سادات دو برابر دیگران کمک کنید.»[۳۶]
حاج ملّا هادی در رعایت امور شرعی و دستورات اسلامی بسیار دقیق و پایبند بوده در هنگام تدریس با شنیدن صدای مؤذّن، بحث و درس را رها میکرده و به نماز میپرداخته است. در هنگام برداشت محصول غلّه، شخصا غلّه ملکی خود را وزن میکرده، سهم زکات آن را جدا و بین نیازمندان تقسیم مینموده است.[۳۷]
وی بسیار متواضع، فروتن، باوقار، منزوی و گوشهگیر بوده، با فقرا همنشین میشده ولی از شرکت در مجالس بزرگان و رؤسا، و حکّام، اعراض میکرده، از قدرت علمی و از نفوذش در میان مردم، سوءاستفاده نکرده و امتیازی برای خود قایل نشده و از کارهایی که موجب خودنمایی میشده پرهیز میکرده است.[۳۸] بدین سبب، پس از ختم درس، اگر عدّهای از شاگردان برای رفع اشکال همراه او میرفتهاند، در داخل مدرسه، مشکل را حلّ میکرده و آنگاه مینشسته تا شاگردان از اطرافش متفرّق شوند تا بتواند به تنهایی و بدون هایوهوی و خودستایی به خانهاش مراجعت کند.[۳۹]
حکیم عارف از کودکی تا پایان عمر پرثمرش از اعمال واجب و مستحب و جهاد با نفس دست نکشید و پیوسته مراقب و مواظب اعمال خود بود. در خلوات، الفاظ و عبارات ادعیّه منقول از مجاری عصمت را با خود ترنّم میکرد. او ذاتا مردی الهی بود و با ریاضات علمی و عملی، همه مراحل و منازل سیر و سلوک را بالفعل طی نموده بود.
در تمام مدّت عمر در ثلث آخر شب، در زمانی که همه جنبندگان- بجز عاشقان حق- غرق در خواب شیرین بودند، چشم از خواب میگشود، وضو میساخت و بدور از دیگران به سوی خانه معبود خود به نماز میایستاد، دعای جوشن کبیر را ترنّم میکرد؛ و در راز و نیاز با معشوق و مطلوب یگانه، آنچنان مجذوب و از خود بیخود میشده، که نالههای عاشقانهاش را خانوادهاش میشنیدهاند.[۴۰]
بطور کلّی باید گفت، آن فیلسوف بزرگ لحظهای از عمر پربار و گرانبهایش را مهمل و بیهوده نگذاشت در تمام اوقات زندگی نام خدای را بر زبان داشت و عشق او را در دل. در روزهای اواخر عمر که بانگ جرس کاروان هجرت به دیار جاوید را با گوش دل میشنیده، در محفل شیفتگان و تشنگان حکمت، چنین عاشقانه لب به سخن میگشاید:
«چون پایان عمرم فرارسیده است، میل دارم، در حالی خدای را ملاقات کنم که نام پروردگار بر زبانم جاری باشد و بحث و گفتگو درباره ذات و صفات وی روشنیبخش مجلسمان گردد؛ پس فرزندانم مبحث الهیّات را بگشایید.»[۴۱]
سرانجام پس از گذشت دو سه روز از این سخن، عاشقانی که پروانهوار گرد شمع وجودش حلقه زده بودند تا از انوار حکمتش بینصیب نمانند، با بیانات شیرین خود، روح و جان تازهای در کالبدشان میدمد. و با سخنان عارفانه و ملکوتی، هوش از مغز شنوندگان میبرد؛ تا بتدریج، هیجان و شدّت حرارت و مستی دانش به نهایت میرسد و از تراکم اشراقات حضرت ربوبی، جام با صفای دلش لبریز گشته، با جوش و خروش هر چه تمامتر میفرماید: «تا کی بگویم، تا چند بگویم، سرم صدا برداشت، هرکس فهمید، فهمید و هرکس نفهمید ...»[۴۲] [۴۳] ناگهان حکیم با گفتن این جمله بیپایان، با دلی پر از سرّ و مملو از عشق حق کتاب «اسفار» را بر زمین گذاشت و خود از زمین به ملکوت اعلی پرواز کرد. برخی گفتهاند: حکیم در آن روز به حالت اغما افتاد و کتاب از دستش رها شد و سرانجام بعد از سه روز از این واقعه، خورشید زندگیاش، در عصر روز[۴۴] بیست و هشتم ذیالحجه سال ۱۲۸۹ ه. ق. پس از هفتاد و هشت سال غروب کرد. پیکر پاک و معطّرش را در میان انبوهی از سوگواران و عزاداران، در بیرون دروازه سبزوار، معروف به دروازه نیشابور، که بر سر راه زوّار بود به آغوش خاک سپردند.[۴۵]شاعری متخلّص به «سرّ» در تاریخ فوت آن حکیم سترگ فرموده:
اسرار چو از جهان بدر شد // از فرش به عرش ناله بر شد
تاریخ وفات او چو پرسند // گویم که نمرد زندهتر شد
۱. ولی اللّه اسراری، شرح زندگی حاج ملّا هادی سبزواری، چاپ بیهق، سبزوار ۱۳۳۲، ص ۱.
۲. حاج ملّا هادی سبزواری، اسرار الحکم، به کوشش ح. م. فرزاد، با مقدمه توشی هیکو ایزوتسو، انتشارات مولی، تهران ۱۳۶۱، ص ۷.
۳. محمّد علی مدرّس، ریحانة الادب، چاپ دوم، کتابفروشی خیام، تبریز، ج ۲ ذیل سبزواری.
۴. سید حسین قریشی سبزواری، شرح زندگی حاج ملّا هادی سبزواری، چاپ اول، نشر سازمان تبلیغات اسلامی ۱۳۷۳، ص ۱۳.
۵. ولی اللّه اسراری، همان کتاب، ص ۱
۶. ملّا هادی سبزواری، شرح دعاء الصّباح، به کوشش نجفقلی حبیبی، انتشارات دانشگاه تهران، فروردین ۱۳۷۲، ص ۲.
۷. قاسم غنی، یادداشتها، لندن، ۱۳۶۲ هجری شمسی، ج ۱۰، ص ۱۳۴- ۱۳۵.
۸. شرح دعا الصباح، ص ۲.
۹. این مدت در مکارم الآثار (ص ۴۵۱) و یک سال در میان ایرانیان (ص ۲۱۴) پنج سال ذکر شده است ولی قاسم غنی و ولی اللّه اسراری، این مدّت را ده سال نوشتهاند.
۱۰. ولی الله اسراری، همان کتاب، ص ۸.
۱۱. توشی هیکو ایزوتسو، بنیاد حکمت سبزواری، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۸، ص ۲۴. (شرح حال سبزواری به نقل از داماد ایشان). این شرح حال در پایان حاشیه هیدجی بر شرح منظومه سبزواری، چاپ سنگی، ۱۳۴۶، ص ۴۲۱- ۴۲۵ آمده است.
۱۲. حاج ملّا هادی سبزواری، رسایل حکیم سبزواری، با تعلیق و تصحیح و مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، چاپ اوّل، انتشارات اسوه، سال ۱۳۷۰، نقل از مقدمه، ص ۱۱۶.
۱۳. سید جلال الدّین آشتیانی، همان کتاب، ص ۱۱۷.
۱۴. توشی هیکو ایزوتسو، همان کتاب، ص ۲۵.
۱۵. ولی الله اسراری، همان کتاب، ص ۱۱.
۱۶. توشی هیکو ایزوتسو، همان کتاب، ص ۲۵.
۱۷. ولی الله اسراری، همان کتاب، ص ۱۲.
۱۸. یک سال در میان ایرانیان، ادوارد براون، ترجمه ذبیح اللّه منصوری، چاپ اول، انتشارات صفّار تهران، ۱۳۷۱، ص ۲۱۵.
۱۹. سید جلال الدّین آشتیانی، همان کتاب، ص ۱۲۱.
۲۰. گوبینو ژوزف آرتور، کنت دوگو، مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی، کتابخانه دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، به مشخصات BL، ۱۰۵۰، ۹۲ گ، (بدلیل صحافی دوباره فاقد تاریخ، چاپ، نام ناشر و مترجم است.) ص ۸۵.
۲۱. هانری کوربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه جواد طباطبایی، چاپ اول، انتشارات کویر، تهران ۱۳۷۰، ص ۱۸۷- ۱۸۸.
۲۲. «صنیع الدوله» درباره بنای مدرسه فصیحیّه در زمان حاج ملّا هادی نوشته: «بانی این مدرسه حاجی عبد الصّانع سبزواری است و در سال هزار و سیصد و بیست و شش آن را به اتمام رسانیده، از نظر شکل مربع مستطیل و طول آن از مشرق به مغرب و سی دو حجره تحتانی و فوقانی دارد که طلبهنشین است و با دو بالاخانه مدرسی و یک مدرس تحتانی و دو ایوان بزرگ در مشرق و مغرب و حجرات همه ایوان دارد، چهار باغچه متوازی و حوض آبی در وسط ...». محمد حسن خان اعتماد السلطنه، مطلع الشمس چاپ اول، انتشارات پیشگام، تهران ۱۳۶۲، ج ۳، ص ۲۰۸.
۲۳. ولی اللّه اسراری، همان کتاب، ص ۱۵.
۲۴. غلامحسین رضانژاد، همان کتاب، ص ۹۶.
۲۵. سید حسین نصر، سه حکیم مسلمان، ترجمه احمد آرام، چاپ چهارم، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران ۱۳۶۱، ص ۹۶.
۲۶. «بحث در فلسفه و اشراق توسط «میرداماد»- بزرگترین مدرّس اصفهان در زمان شاه عبّاس- از نو زنده شد. وی استادی بود که مکتبی ابن سینایی با تفسیری از تعالیم سهروردی از دید پیروان مذهب تشیّع، تأسیس کرد. پس از میرداماد شاگرد معروف وی «ملّا صدرا»- که در ایران وی را بزرگترین حکیم مسلمان همه زمانها میدانند- نظریات «سهروردی» را در تألیف ترکیبی خویش وارد کرد و بیان آنها را به کمال رسانید. عقاید ملّا صدرا شامل عناصر فلسفه مشّایی نیز بود، و بعضی از اصول اساسی عرفان مکتب «ابن عربی» نیز در آن وارد شده بود؛ ولی همه آنها را در قالب تعلیمات مذهب شیعه ریخته و بالخاصّه با تعالیم مربوط به حکمت الهی مندرج در کتاب نهج البلاغه حضرت علی بن ابی طالب (ع) هماهنگ ساخته بود. با آنکه آثار سهروردی رفتهرفته در مدارس رسمی تحت الشّعاع تألیفات «ملّا صدرا» قرار گرفت. از طریق همین آثار باز هم عقاید اشراقی مورد مطالعه و تحقیق قرار میگرفت و از همین راه بود که حکمای متأخّر، همچون «حاج ملّا هادی سبزواری» مشهورترین شارح تعلیمات ملّا صدرا در دوره قاجاریّه و «شیخ احمد احسایی» مؤسس مسلک شیخیّه و مخالف بعضی از نظریات ملّا صدرا، تحت تأثیر تعلیمات سهروردی قرار گرفتند.» سید حسین نصر، همان کتاب، ص ۹۵- ۹۶.
۲۷. محمّد علوی مقدّم، «حاج ملّا هادی اسرار سبزواری»، ویژهنامه کنگره حکیم سبزواری، دانشگاه تربیت معلم سبزوار، شماره دوم، مردادماه ۱۳۷۱، ص ۴.
۲۸. شماره کتابها به ترتیب به دنبال شمارههای فوق ذکر میشود.
۲۹. غلامحسن رضانژاد (نوشین)، همان کتاب، ص ۱۵۲- ۱۸۲.
۳۰. سوره یوسف، آیه ۵۳
۳۱. رضانژاد، نقل از همان کتاب، ص ۲۳۳.
۳۲. ولی اللّه اسراری، همان کتاب، ص ۸.
۳۳. ادوارد براون، همان کتاب، ص ۲۱۵.
۳۴. ولی اللّه اسراری، همان کتاب، ص ۶
۳۵. مرتضی مدرّسی چهاردهی، حاج ملّا هادی سبزواری، انتشارات کتابخانه طهوری، تهران ۱۳۳۴ ص ۱۵
۳۶. توشی هیکو، همان کتاب، ص ۲۶ (نقل از داماد حکیم)
۳۷. ولی اللّه اسراری همان کتاب ص ۶
۳۸. مرتضی مدرّسی چهاردهی، همان کتاب، ص ۲۹.
۳۹. ولی اللّه اسراری همان کتاب، ص ۶
۴۰. همان کتاب، ص ۴.
۴۱. ولی اللّه اسراری، همان کتاب، ص ۸۵.
۴۲. همان کتاب، ص ۸۵.
۴۳. (در مورد آخرین جملاتی که حکیم بر زبان رانده، ادوار براون در صفحه ۲۱۷ کتابش چنین گفته:
«راجع به ماهیّت و صفات خداوند مشغول تدریس بود ولی ناگهان ضعفی بر او چیره شد و کتاب از دستش افتاد و گفت: من از بس با زبان هوهو گفتم که مغزم مانند زبانم مرتبا میگوید: هو هو.»
۴۴. ولی اللّه اسراری در صفحه ۸۶ همان کتاب تاریخ رحلت حکیم را بیست و پنجم ذیقعده هزار و دویست و هشتاد و نه ذکر نمود. میرزا سید حسن، داماد حکیم، گفته است: «حکیم در عشر آخر ذیحجه (۱۲۸۹) به رحمت ایزدی پیوست.» اعتماد السلطنه در کتاب مطلع الشمس، صفحه ۲۰۰، از قول فرزندان حکیم «تاریخ ارتحال ایشان را، روز بیست هشتم ذیحجه سال ۱۲۸۹ ذکر نموده است.» ادوارد براون در کتاب یک سال در میان ایرانیان صفحه ۲۱۷ این تاریخ را «سال ۱۲۹۵ هجری ذکر نمود.» که کاملا اشتباه است و در دیوان فرصت شیرازی صفحه ۴۵۶ و در طرایق الحقائق ج ۳ صفحه ۴۶۵، (۱۲۹۰) ذکر شده که اشتباه است. بنابراین تاریخ دقیق همان (بیست و هشتم ذیحجه ۱۲۸۹) میباشد زیرا تاریخ تولّد ایشان به حروف ابجد «غریب» است یعنی سال (۱۲۱۲) و مدت عمر ایشان، به حروف ابجد مطابق با «حکیم» میباشد، یعنی هفتاد و هشت سال. اگر ۷۸ را با ۱۲۱۲ جمع کنیم، ۱۲۸۹ میشود.
۴۵. به دلیل توسعه شهر، امروز آرامگاه حکیم سبزواری در مرکز شهر، در ضلع غربی فلکه کارگر (زند) قرار گرفته است.