کد خبر : ۱۲۴۰۹۴
تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱۴۰۱ - ۱۷:۵۷
پیامبر اعظم (ص) در آینه نهج البلاغه:

مؤمن واقعی از دنیا حداکثر استفاده را می‌برد

اگر دنیا سامان پیدا نکند که آخرتی نخواهد بود. سامان گرفتن دنیا قانون می‌خواهد. از خوردنیها، آشامیدنیها گرفته تا اداره مملکت تا روابط بین الملل. همه اینها قانون می‌خواهد.

عقیق: بهترین راه برای شناختن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بیانات امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) را از دیدگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) و در آینه نهج‌البلاغه بررسی کردیم.

آن چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت اللّه مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در شب ۲۰ ماه مبارک رمضان ۱۴۲۷ ایراد فرموده‌اند:

چکیده‌ای از آن چه گفته شد

هدف اصلی از بعثت همه انبیا و از جمله پیغمبر اسلام (صلی الله علیه وآله) این است که بشر را در راه رسیدن به هدف آفرینش کمک کنند. سعادت انسان، رسیدن به قرب الهی و مقامی است که خدای متعال برای انسان مقدر فرموده که جز از راه تلاش اختیاری در راه بندگی او حاصل نمی‌شود. سعادت انسان در دنیا و آخرت در گرو راهنمایی‌های انبیا است. خدماتی که دیگران انجام می‌دهند؛ نسبت به خدمات انبیا قابل مقایسه نیست. کمک انبیا یک کمک ضروری و حیاتی است اما کمک‌های دیگران یک فضل‌هایی است که اگر هم نبود، مانع نمی‌شد انسان به سعادت ابدی خودش نائل شود.

سؤالی در ذهن...

ممکن است کسی بگوید هدف خلقت، خداپرستی است و خیلی به سعادت دنیا کاری ندارد. چون کسانی در دنیا زندگی می‌کنند که خدانشناس هستند و زندگی خوبی هم دارند. پس چطور می‌گوئید سعادت دنیا و آخرت در گرو پیروی از انبیا است؟ از یک طرف میگویید انبیا باعث می‌شوند انسان، در دنیا هم سعادتمند باشد. معنایش این است که سعادت دنیا برای شما ارزشمند است؛ از یک طرف نیز می‌بینیم، هم در قرآن و هم در روایات به دنیا با نظر تحقیر نگاه شده است.

اگر دنیا دوست داشتنی نیست و اهمیتی ندارد پس این دیگر چه منتی است که بر سر انسان‌ها می‌گذارید، که اگر سعادت دنیا هم می‌خواهید باید از انبیا پیروی کنید؟ این خواه ناخواه زمینه تفکر انحرافی سکولاریسم را فراهم می‌کند اینکه از نظر انبیا دنیا اهمیتی ندارد و دین فقط توجه‌اش به آخرت است و دنیا را به خود مردم واگذار کرده. بنابراین تلاش‌هایی که در دنیا انجام می‌گیرد در زمینه علم و اقتصاد و سیاست، در زمینه حقوق، جنگ، صلح و مسائل دیگر که همه مربوط به دنیاست، کاری به دین ندارد. ابتدا شبهه را با عبارتی از نهج‌البلاغه تقویت می‌کنم، آن وقت در مقام پاسخش برمی‌آییم.

طرح اشکال از نهج‌البلاغه

خطبه ۱۰۹ در وصف پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می‌فرماید: «قَدْ حَقَّرَ الدُّنْیَا وَ صَغَّرَهَا وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِیَاراً وَ بَسَطَهَا لِغَیْرِهِ احْتِقَاراً فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِکْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَنْ عَیْنِهِ لِکَیْلَا یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیَاشاً أَوْ یَرْجُوَ فِیهَا مَقَام ۱؛»؛ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) دنیا را بسیار تحقیر کرد و کوچک شمرد، به دنیا اهانت کرد و خوار شمرد و دانست که خدا، دنیا را در اختیار او نگذاشته و دنیا را برای دیگران گسترش داده است. این حسن انتخاب از جانب خدا بوده زیرا خدا، برای دنیا ارزشی قائل نبود که در اختیار دشمنان قرار داد (در روایتی داریم که اگر خدا کمترین ارزشی برای دنیا قائل بود جرعه آبی به دشمنانش نمی‌نوشانید) پیامبر دلش را از دنیا برگرداند و یاد دنیا را از خاطر خودش برد. دوست داشت که حتی زینت‌های دنیا جلوی چشمش نباشد. تا در این مقام برنیاید؛ که از دنیا یک لباس فاخر و زینتی برای خودش انتخاب کند یا امیدی داشته باشد که در دنیا اقامت دائم داشته باشد. با توجه به این فراز، آنهایی که اشکال تراشی یا مغالطه می‌کنند، میگویند: آخر ببینید پیغمبر اصلاً اعتنایی به دنیا نداشت، آن وقت می‌آید قانون برای دنیا وضع کند؟ ما توقع داشته باشیم؛ دین و پیغمبر امور دنیامان را اصلاح کند؟ دین خیلی نظرش بلندتر است، نظرش به آخرت است. کاری به دنیا ندارد. پس کار دنیا را به خود ما واگذار کردند. خود ما باید با عقل خودمان قانون را وضع و اجرا کنیم.

جواب شبهه

یک وقت است میگوییم این چیز ارزش دارد، برای کسی که از این زاویه به آن نگاه می‌کند و اگر کسی از زاویه دیگری نگاه کند، یک ارزش دیگری پیدا می‌کند. این مقدمه در ذهنتان باشد که این ارزش گذاری ها از زوایای مختلف با نگرش‌های مختلف تفاوت دارد. نکته دیگر اینکه ما ارزش گذاری‌هایی که برای اشیا می‌کنیم معمولاً بخاطر تأثیر و فایده‌ای است که برای رسیدن به یک چیز دیگری دارد. مثلاً وقتی جنسی را می خریم و برایش ارزشی قائل هستیم در نظر می‌گیریم این جنس چه فایده‌ای دارد: یا از آن لذت می‌بریم یا شکممان را سیر کند یا فایده معنوی از آن می‌بریم. این ارزشها همه ارزشهای ابزاری است و وسیله‌ای است برای رسیدن به یک چیز دیگر.

بعضی میگویند ما می‌خوریم برای اینکه کیف کنیم و سیر شویم؛ دیگر به بعدش فکر نمی‌کنند. اگر کسانی کمی عاقل‌تر باشند میگویند: آخر سیر بشویم که چه؟ آنچه نهایتاً اکثر مردم به آن می رسند این است که این باعث این می‌شود زنده بمانیم، خود زندگی یک مقصد اصیل برای ماست. البته آن زندگی که توأم با لذت و خوشی باشد نه اینکه دائماً درد بکشیم. اما کسانی هستند که از این بالاتر فکر می‌کنند. میگویند: ما اصلاً عمر و زندگی را برای چه می‌خواهیم؟ میگویند: می‌خواهیم زنده باشیم تا کارهای خوب کنیم. خدمت کنیم به خلق خدا و عبادت کنیم، برای اینکه در آخرت به ما بهشت بدهند. حیات ابدی داشته باشیم. وقتی هم به زندگی ابدی رسیدند، دیگر نمی‌شود گفت: سعادت ابدی برای چه می‌خواهید!؟ آن که ابدی است، دیگر بعدش چیزی نیست و همیشه هست. اما کسانی هستند که کلاسشان از این هم بالاتر است. میگویند ما آنجا را می‌خواهیم چون جایی است که خدا می‌پسندد.

اگر می‌گفت دنیا بهتر است، من دنیا را می‌خواستم. حتی اگر می‌گفت من جهنم را دوست دارم، جهنم را ترجیح می‌دادم. امام زین‌العابدین (علیه السلام) می‌فرماید (به این مضمون) خدایا! اگر رضای تو در این است که هفتاد بار کشته شوم، من رضای تو را ترجیح می‌دهم. پس ما یک چیزی را هدف اصلی قرار می‌دهیم و بقیه چیزها مقدمه است. کار می‌کنیم تا پول در بیاوریم. مدرک می‌گیریم تا کار پیدا کنیم. هر کدام ارزشش برای یک چیز دیگر، مقدمه است. نهایتاً باید به یک ارزش ذاتی برسیم.

مردم به طور کلی دو دسته هستند، دست‌های هدف اصلی‌شان در همین دنیاست؛ یعنی هر چه تلاش می‌کنند نهایتاً می‌خواهند نتیجه‌اش را همین جا ببرند. شکم سیر، زندگی راحت، خانه مجلل، زن زیبا، اتومبیل لوکس، بعد از اینها به هیچ چیز فکر نمی‌کنند. طبعاً اگر به این چنین کسی بگویند خدا این چیزها را گفته، می‌گوید: خُب، گفته برای خودش گفته است. روز قیامتی هست، بهشتی، جهنمی؛ می‌گوید باشد، ما کاری به این کارها نداریم. ما اهل فکر نیستیم، ما اهل عملیم! ذهنش تماماً مشغول همین لذت‌های دنیاست. این می‌شود دنیاطلبی.

دسته دیگر یا فطرت بیداری دارند یا در اثر تعالیم انبیا و یا مربیان صالح به این فکر افتاده‌اند که راستی بعد از این دنیا خبر دیگری هم هست. ممکن است یک چیزی باشد که لذتش از اینها بیشتر باشد. به فکر افتادند، و بعد تحقیق کردند و باور کردند یک چیزهایی هست که یک لحظه‌اش به عمر صد ساله این دنیا می‌ارزد. از یکی از بزرگان که معتقدم این را چشیده، شنیدم می‌گفت: اگر سلاطین عالم می‌دانستند نماز چه لذتی می‌تواند برای انسان ایجاد کند، دست از سلطنتشان می‌کشیدند و می‌رفتند این نماز را یاد می‌گرفتند. تازه این لذتی است که در این دنیا برای انسان پیدا می‌شود. آنهایی که در کمال لطف الهی الی‌الابد مستاند «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُور ۲»؛ چگونه است؟ البته آیا اشیایی که در این عالم هست، این خوردنیها و نوشیدنی‌ها، فوایدی می‌تواند داشته باشد؟ یکی از فایده‌هایی که دارد این است که انسان همه اینها را در راه بندگی خدا و اطاعت خدا استفاده کند.

دنیا، هدف یا ابزار؟

امیرالمؤمنین (علیه السلام) به آن کسی که مذمت دنیا می‌کرد فرمود: تو چه میگویی!؟ دنیا تجارتخانه اولیای خداست ۳. اگر این گونه نگاه کنیم با اینکه عمر دنیا فوقش ۱۰۰ سال هست، اما می‌تواند ارزش بی‌نهایت داشته باشد، چرا؟ برای اینکه با همین عمر محدود، سعادت بی‌نهایت کسب می‌شود. ارزش هر چیزی به نتیجه‌اش است. از این لحاظ باید مواظب بود انسان، یک لحظه‌اش را هم مفت از دست ندهد. خیلی ارزش دارد. از این دیدگاه، دنیا هیچ عیبی ندارد. بسیار هم زیباست «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْء خَلَقَهُ ۴»؛ اما یک وقت است کسانی به این نعمتهای دنیا آنچنان فریفته می‌شوند که دیگر به ماورای دنیا نمی‌اندیشند. اصلاً یادشان می‌رود که چیز دیگری هم هست یا نیست.

اگر فکر و باور هم کردند، آنچنان غفلت می‌کنند که انگار نمی‌دانند. برای چنین افرادی، «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ ۵»؛ ابزاری است که انسان را از حقایق اصیل و از هدف اصلی باز می‌دارد. مثل اینکه یک کسی قلمی خریده که با آن چیز بنویسد؛ اما همه‌اش سعی می‌کند آن را تزئین و گردگیری کند. شما اتومبیل را بیا از طلا و جواهرات دیگر بساز و تزئین کن؛ این تأثیری در اتومبیل بودن ندارد. اتومبیل ارزشش به این است که انسان را خوب ببرد و سالم به مقصد برساند. تو که اینجا ای ستادهای! این حماقت است، این غرور است. این غرور، نه آن غروری است که ما در فارسی میگوییم؛ این غرور یعنی فریب خوردن. امّا انسان عاقل، ارزش دنیا را درک کرده و ارزش آخرت را هم می‌داند.

اما در مقام مقایسه ارزش دنیا چقدر است؟ اگر کسی خیال کند معنیِ «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً ۶»؛ این است که دو تا شهر هست، یکی اسمش دنیاست و دیگری آخرت؛ یک خانه خوب همین جا داشته باشی، یک خانه خوب هم آنجا و به همان اندازهای که برای آخرتش کار می‌کند برای این هم کار کند؛ این قضاوت به نظر شما چه جور قضاوتی است؟ قضاوت نادرستی است برای اینکه در این خانه حداکثر ۱۰۰ سال و در سرای آخرت بی‌نهایت زندگی می‌کنید. آن کجا و این کجا؟ خب، هر دو تایش هم خوب، شما کار خوب می‌کنید، گناه نمی‌کنید، خرابش هم نمی‌کنید، اما ارزش مساوی برایش قائل می‌شوید؟ آن یکی است؛ این هم یکی؟ این نادانی است.

نسبت دنیا به آخرت

«وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی ۷»؛ هم کمیّتش و هم کیفیتش قابل مقایسه با دنیا نیست. همه لذات دنیا را جمع کنید به اندازه یک لحظه لذتی که اولیا خدا در بهشت دارند نمی‌رسد. روایت می‌فرماید: شربتهایی که به اهل بهشت می‌دهند؛ اگر یک فطره‌اش در دنیا بیفتد، تمام دنیا معطر می‌شود و همه مزبله‌ها از بین می‌رود و اگر یک قطره از زقوم جهنم در دنیا بیفتد هر موجود زندهای از بوی تعفن آن هلاک می‌شود. از نظر کمیّت مکانی «جَنَّة عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ ۸»؛ گستره بهشتی که به هر کسی می‌دهند به اندازه گستره همه آسمان‌ها و زمین ست. زمانش هم زمان بی‌نهایت «خالِدِینَ فِیها أَبَد ۹»؛ هر عددی بنویسی هر چه دلت می‌خواهد کنارش صفر بگذار، باز تمام نمی‌شود.

این دو تا را می‌شود با هم مقایسه کرد؟ آن وقت انسان از آخرت صرف نظر کند و بگوید حالا یک نان و پنیری به ما می‌دهند؛ از صدقه سر یک کسی شفاعتمان می‌کنند؛ بالاخره ما را یک جایی در طویله بهشت جایمان می‌دهند، از آن طرف تمام همّش را صرف آباد کردن زندگی دنیایش کند! چطور همه اینها برای شما ارزش دارد؟ با اینکه اینها چند سالی بیشتر برائت دوام نمی‌آورد. آنچه که همیشه بناست بماند، برائت هیچ ارزشی ندارد؟ اینجاست که پیغمبر ارزش این دو را درک می‌کند. می‌بیند نامتناهی در مقابل متناهی قابل مقایسه نیست. نمی‌شود گفت دنیا چند میلیونیم آخرت می‌ارزد. اصلاً نسبتی ندارد. به اندازه یک قطرهای در مقابل یک اقیانوس؟ نسبت دنیا و آخرت از نسبت یک قطره آب نسبت به اقیانوس کبیر کمتر است برای اینکه هر دوتایش محدود است. نسبت بین دو متناهی است اما این نسبت بین متناهی و نامتناهی است، نسبتی ندارند.

المؤمنُ کَیِّسٌ

مؤمن واقعی از دنیا حداکثر استفاده را می‌برد. آن عبادتی که می‌کند، دارد از نعمت‌های دنیا استفاده می‌کند. از چشم و گوش و دست و پایش، از بدنش، مگر اینها دنیا نیست؟ او می‌داند از دنیا چه جور استفاده کند، چگونه فریب دنیا را نخورد، دل به آن نبندد و جوری نباشد که دنیا او را از آخرت غافل کند «لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّه ۱۰». اگر لذتی هم از دنیا می‌برد آنچنان است که برای آخرتش نتیجه داشته باشد. از الطاف الهی این که خدا اولیائش را در همین دنیا هم از لذت‌های دنیا محروم نکرده؛ می‌گوید اگر به این لذت‌هایتان اینگونه جهت دهید، ثواب آخرتی هم دارد. نمی‌گوید لذت‌های دنیا را فراموش کنید. می‌گوید اگر حرکت خداپسندی انجام دادی یا غمی را از دل مؤمن برداشتی، هم برای خودت لذت دارد و هم خدا آنچنان پاداشی به تو می‌دهد که نتوانی حساب کنی. این جور نیست که انسان وقتی می‌خواهد خدایی بشود باید از همه لذت‌های دنیا صرف نظر کند. باید لذت‌ها را بهگونهای جهت داد که در جهت سعادت آخرت قرار بگیرد. اما برای اینکه به دنیا دل نبندی، به لذت‌های آن، کمتر توجه کن. مبادا به غفلت دچار شوی.

نبوت و قوانین دنیا

حالا دین آمده که دنیای ما را سامان بدهد یا نه؟ اگر دنیا سامان پیدا نکند که آخرتی نخواهد بود. سامان گرفتن دنیا قانون می‌خواهد. از خوردنیها، آشامیدنیها گرفته تا اداره مملکت تا روابط بین الملل. همه اینها قانون می‌خواهد. اگر طوری تنظیم شد که موجب سعادت آخرت برای خودت و برای همه انسان‌های دیگر شود، خدا می‌پسندد و بهترین استفاده‌ای است که از دنیا می‌کنی. اما اگر به گونه‌ای تنظیم شد که به آخرت خودت یا دیگران لطمه بزنی، این همان دنیاطلبی است «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِید ۱۱»؛ آنهایی که دنیاطلب هستند اراده شأن در دنیا منحصر شده «إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْی ۱۲»؛ «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْی ۱۳»؛ اگر کسانی این جوری شدند خدا نتیجه کارهایشان را در این دنیا به آنها می‌دهد. زحمت‌هایی که می‌کشند، نتیجه دنیوی‌اش را می‌برند.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) تعبیر زیبایی در نهج‌البلاغه دارد؛ می‌فرماید: بعضی‌ها هستند که «یبصرون بالدنیا»، بعضی هم هستند که «یبصرون الی الدنیا»؛ گروهی دنیا را ابزار بینش قرار می‌دهند. برخی هم نگاهشان را به خود دنیا متمرکز می‌کنند. به عنوان مثال اگر عینک به چشمم نباشد، درست نمی‌بینم، این عینک را وسیله قرار می‌دهم برای دیدنِ بهتر. اما یک وقت عینک را بر می‌دارم و به خود عینک نگاه می‌کنم. وقتی نگاه به عینک می‌کنم چیز دیگر نمیبینم «مَنْ أَبْصَرَ اِلَی الدُّنْیا أَعْمَتْهُ» ۱۴ اگر نظرت را به دنیا متمرکز کنی دنیا کورت می‌کند. انسان باید نگاهش را به دنیا نگاه ابزاری کند؛ از دنیا عبرت بگیرد؛ زیباییهای آفریننده‌ای را ببیند و در مقابل عظمت او سر بر خاک گذارد. دنیا گذرگاه است.

۱- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۰۹، ص ۱۶۲.

۲- انسان، ۲۱.

۳- ر. ک: نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۱، ص ۴۹۲.

۴- سجده، ۷.

۵- آل عمران، ۱۸۵.

۶- بقره، ۲۰۲.

۷- اعلی، ۱۷.

۸- آل عمران، ۱۳۳.

۹- نساء، ۵۷.

۱۰- نور، ۳۷.

۱۱- اسرا، ۱۸.

۱۲- مؤمنون، ۳۷.

۱۳- نجم، ۲۹.

۱۴- نهج‌البلاغه، خطبه ۸۲، ص ۱۰۶.

منبع:مهر


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین