کد خبر : ۱۲۱۵۰۹
تاریخ انتشار : ۰۶ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۳:۱۸

نقد دیدگاه‌های تفسیری درباره لکنت زبان حضرت موسی (ع)

بر اساس واکاوی‌های صورت گرفته، روشن می‌شود که ظاهراً نخستین مصدر اسلامی نقل‌کننده مشکلِ زبانی حضرت موسی (ع)، طبری و آن هم برگرفته از تورات است که به تدریج به منابع دیگر راه یافته است.

عقیق:الهه هادیان رسنانی، استادیار دانشگاه قرآن و حدیث تهران، در مقاله‌ای به نقد دیدگاه‌های تفسیری درباره لکنت زبان حضرت موسی (ع) پرداخته است که متن کامل آن را در زیر می‌خوانیم:

آیه 34 سوره قصص به‌ظاهر بیانگر فصیح‌تر بودن هارون نسبت به حضرت موسی(ع) از زبان آن حضرت است و می‌فرماید: "وَ أَخی‏ هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعی‏ رِدْءاً یُصَدِّقُنی‏ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ" (قصص/34)

قریب به اتفاق مفسران و مترجمان قرآن کریم، این آیه شریفه را مرتبط با موضوع لکنت یا گرفتگی زبان حضرت موسی(ع) و یا دست‌کم، فصیح‌تر بودن هارون نسبت به موسی(ع) در سخن گفتن دانسته‌اند.

این در حالی است که آنچه به عنوان یک اصل عقلی و کلی باید مورد توجه قرار گیرد، این است که معصوم(ع) باید از هرگونه عیب و نقصی چه در خلق‌وخوی، و چه در شمایل و صفات ظاهری، به دور باشد به این جهت که او پیشوای مردم است و لازمه دعوت عمومی وی این است که صفات ظاهری او همانند صفات باطنی‌اش حفظ شود؛ چنان‌که برخی نصوص نیز بیانگر این امر است (ازجمله رک: مجلسی، 1403: ‏16/408)؛ زیرا هدف، جذب و گرایش مردم است و برای رسیدن به این هدف، مؤلفه‌های ظاهری و باطنی و محتوایی هر دو باید مورد توجه قرار گیرد تا بهترین و مؤثرترین تأثیر نهاده شود.

همچنین با توجه به آیاتی که بر بلیغ بودن حجّت الهی تأکید دارند مانند: "فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ"، (انعام/149)، پیامبر الهی نیز باید درنهایت بلاغت و فصاحت بوده و ابلاغش باید ابلاغ مبین و پیام رساندنش باید روشن و آشکار و آشکارکننده و راهنمایانه باشد؛ و لذا باید عاری از هرگونه عیب در تکلم باشد تا بتواند رسالت خود را به‌طور کامل به انجام برساند؛ چراکه مهم‌ترین ابزار یک پیامبر برای رسانیدن پیام الهی، ابزار تکلم و سخن گفتن است؛ و این موضوع درباره حضرت موسی که به "کلیم‌الله" بودن نیز معروف است، بیشتر خود را می‌نمایاند.

بر اساس واکاوی‌های صورت گرفته در این پژوهش، چنین روشن می‌شود که ظاهراً نخستین مصدر اسلامی نقل‌کننده مشکلِ زبانیِ حضرت موسی (ع)، طبری و آن هم برگرفته از تورات است که به تدریج به منابع دیگر راه‌یافته است.

همچنین واکاوی در این مسئله روشن می‌کند که مراد از فصیح‌تر بودن هارون نسبت به موسی(ع) در آیه 34 سوره قصص، آن چیزی نیست که بیشتر مفسّران و مترجمان قرآن تاکنون گمان کرده‌اند و آن را به تعقید و گرفتگی زبان حضرت موسی(ع) ارتباط داده‌اند؛ بلکه با توجه به ماده اصلی «فصح» که ظهور چیزی است بدون توجه به هرگونه پیشینه و مفروضات ذهنی، مراد، مسبوق نبودن کلام هارون به سابقه قتل است و لذا موسی(ع) از خداوند درخواست می‌کند که هارون(ع) را با او همراه کند تا مأموریت به سرانجام برسد.

در واکاوی چهار دسته از آیات قرآن که فضای به‌ظاهر مشترک و مرتبط با حضرت موسی(ع) دارند (زخرف/52-53؛ قصص/32-34، شعراء/10-14؛ طه/24-28 و 36)، به نظر می‌رسد نخستین دلیل و دسته آیاتی که بر ذهنیت مفسرین و مترجمین تأثیر نهاده؛ به‌گونه‌ای که در تفسیر قرآن به قرآن، سه دسته آیات دیگر را نیز مرتبط با آن ترجمه و تفسیر کرده‌اند، فضای آیات سوره قصص (32-34) است که فصیح‌تر بودن هارون نسبت به موسی(ع) را مطرح می‌کند.

ظاهر برخی واژگان و نیز فضای به‌ظاهر مشترک سیاق‌ها و همچنین نقل‌های غیرقرآنی، چنان تأثیری بر ذهنیّت مفسّران نهاده است که آنان را دچار نوعی داوری و تحمیل معنی بر آیات نموده است؛ درحالی‌که ظاهر آیات گواه بر آن معنی نیست.

چنان‌که در آیات10 تا 14 سوره مبارکه شعراء نیز بیشتر مفسّران و مترجمان قرآن، آیه "وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی‏" را به موضوع عدم روانی زبان در گفتار ارتباط داده‌اند (برای نمونه در میان ترجمه‌ها: قمشه‌ای، مکارم، صفوی) و با توجه به همسو بودن این آیات با آیات مذکور در سوره‌ قصص، همان مسئله فصیح‌تر بودن زبان هارون نسبت به حضرت موسی(ع) و یا لکنت موسی(ع) در بسیاری از تفاسیر مطرح شده است (برای نمونه: تیمى، یحیى بن سلام‏، 1425: 2/497؛ طبری، 1412: 19/40؛ ابن ابی حاتم، 141: 8/2852؛ طبرسی، 1372: 7/291)

جهت بررسی مفهوم دقیق این آیات، در ابتدا نگاهی دقیق نسبت به ماده "فصح" در کتاب‌های لغت داشته‌ایم:

ماده "فَصْح" در اصل لغت به معنای خلوص و پاکی چیزی از زوائد است و اصلش درباره شیر پاک و خالص به کار می‌رود، (شیبانى، 1975: ‏3/59؛ ابن فارس، 1404: 4/506) چنان‌که می‌گویند: "فَصَّحَ‏ اللّبنُ و أَفْصَحَ‏ فهو مُفْصِحٌ‏ و فَصِیحٌ"‏ یعنی: شیر از سرشیر و کفک خارج شد، و لذا "فَصِیح‏" (به عنوان یکی از مصادیق این ماده) کسى است که سخن و معنى و مفهوم کلام را روشن ادا کند (سخن رسا و گویا و خالی از اضافات و زوائد و گرفتگی) (برای نمونه رک: فراهیدى، 1409: 3/121؛ ابن درید، 1988: 1/541؛ ازهرى، 1421: 4/148؛ جوهرى، 1376: 1/391)؛ و در مقابل آن، "اعجمى" کسى است که سخن یا معنى را مبهم و گنگ بیان می‌کند. (همان‌ها، و نیز: راغب اصفهانى، 1412: 637).

اما شاید بهترین تعبیر در این زمینه را بتوان تعبیر کتاب "التحقیق فی کلمات القرآن الکریم" دانست که در جمع‌بندی و تبیین معنای ماده "فصح" می‌گوید: این ماده به معنای ظهور چیزی است بدون توجه به گذشته و چیزهای دیگر و اختلاط با آن‌ها یعنی بدون توجه به هرگونه پیشینه و مفروضات ذهنی و یا هر امر دیگری (رک مصطفوى، 1430: 9/102). بنابراین اگر کلامی را با مفروضات ذهنی خود لحاظ کنیم، دیگر آن مطلب به صورت فصیح و خالص دریافت نشده است.

با این تبیین لغوی، اکنون نگاهی دوباره به آیات شریفه سوره‌های قصص و شعراء می‌اندازیم و از چند آیه قبل‌تر، آیات را مرور می‌نماییم:

پس‌ از آن که حضرت موسی (ع) بر اساس آیات 30 به بعد سوره مبارکه قصص، از جانب خداوند متعال با معجزات بزرگی که به او داده شد، مأموریت بزرگ و سنگینی یافت که برای دعوت به سوی فرعون و بزرگان قومش برود، در آیه 33 و 34 می‌فرماید:

"قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ * وَ أَخی‏ هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعی‏ رِدْءاً یُصَدِّقُنی‏ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ".

حضرت موسی(ع) ابتدا به یاد حادثه مهم زندگی‌اش در مصر افتاد، یعنی حادثه کشتن مرد قبطى و بسیج نیروهاى فرعونى براى تلافى خون او، و لذا حضرت موسی(ع) در این جا عرض می‌کند: پروردگارا! من یک نفر از آن‌ها را کشته‌ام و می‌ترسم به تلافی خون او من را به قتل برسانند [و این مأموریت انجام نشود] (قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ‏).

حضرت موسی(ع) در ادامه عرض می‌کند: این در حالی است که برادرم هارون از من فصیح‌تر است پس او را همراه من کمک و پشتیبان بفرست، تا مرا تصدیق کند زیرا می‌‏ترسم مرا تکذیب کنند [و من نتوانم مأموریتم را انجام دهم].

با توجه به تبیینی که از مفهوم ماده "فصح" صورت گرفت، یعنی "ظهور چیزی بدون توجه به پیشینه و مفروضات ذهنی و یا هر امر دیگری"، به نظر می‌رسد مراد حضرت موسی(ع) آن باشد که هارون(ع) نسبت به موسی(ع) از فصاحت یعنی تأثیر زبانی و شنیداری بیشتری در میان مردم برخوردار است یعنی کلام او آمیخته به پیشینه قتل نیست و به عبارتی، بر روی کلام هارون، پرده‌ای از سابقه قتل نیافتاده است؛ در حالی‌که کلام حضرت موسی(ع) با توجه به پیشینه و مفروضات ذهنی که فرعونیان از او داشتند یعنی قتل شخص قبطی، نمی‌توانست در میان آنان مؤثّر واقع شود و احتمال این نیز وجود داشت که حضرت موسی(ع) را به تلافی خون او به قتل برسانند و حضرت موسی (ع) نتواند مأموریت خود را به اتمام رساند.

بر این اساس و همان گونه که از فضای معنایی آیات سوره قصص و نیز سوره شعراء برمی‌آید، روشن می‌شود که حضرت موسی(ع) با توجه به سابقه قتلی که در میان فرعونیان درباره او وجود داشت و ترس از این که به تلافی خونِ آن شخص قبطی، آن حضرت را به قتل برسانند و مأموریت الهی ناتمام بماند، از خداوند درخواست می‌کند که هارون(ع) را با او بفرستد و بلکه – بر اساس آیات سوره شعراء- مأموریت را به او واگذار کند؛ زیرا هارون مسبوق به سابقه قتل در میان فرعونیان نیست (فصیح‌تر است یعنی کلام او آمیخته با پیشینه ذهنیِ قتل توسط او در ذهن فرعونیان نیست) و این مأموریت الهی با وجود همراهی هارون، به انجام می‌رسد.

و لذا در آیه 13 سوره شعراء که می‌فرماید زبان موسی(ع) انطلاق ندارد (گویا نیست) یعنی با توجه به سابقه قتل توسط او، در حال حاضر نمی‌تواند مأموریت الهی را به انجام رساند و خود سابقه قتل، مانعی برای انجام این مأموریت توسط حضرت موسی(ع) است و جلوی گویایی زبان او و تأثیرش بر فرعونیان و مردم را می‌گیرد؛ چنان‌که در آیه 14 می¬فرماید: "وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ". به گفته علامه طباطبایی، واژه "ذنب" در این جا معنی "گناه" ندارد بلکه به همان معنی لغوى خود (دنباله و پیامد) استعمال شده است، یعنى من کارى کرده‌‏ام که از نظر آن‌ها عاقبت وخیمى دارد (طباطبایی، 1417: 15/259).

گفتنی است بیشتر مفسّران اهل سنّت، متأثّر از فضای آیات سوره قصص و شعراء مبنی بر فصیح نبودن حضرت موسی(ع)- که بیان گردید- این سیاق آیات را به مسئله بیم و نگرانى حضرت موسى (ع) از بروز لکنت در زبان و بیانش، هنگام اعلان رسالت خود براى فرعونیان‏ تفسیر کرده‌اند و در تفسیر آیات چنین گفته‌اند: موسی(ع) از خدا خواست تا گرهی را که در زبانش وجود دارد، برطرف کند؛ زیرا او دچار مشکلی بود که با وجود آن نمی‌توانست حروف را به‌طور واضح تلفظ کند. طبق برخی از نقل‌ها، پدید آمدن این مشکل را منتسب به رسیدن اثر آتش به زبان ایشان در دوران طفولیت می‌دانند (برای نمونه: طبرى، 1412: 16/120-121؛ ابن ابی حاتم، 1419: 7/2421؛ ثعلبی نیشابوری، 1422: 6/243؛ بیضاوى، 1418: 4/26؛ سیوطى، 1404: 4/295)

ظاهراً داستان سوختگی زبان حضرت موسی (ع) در دوران طفولیت که موجب گرفتگی یا لکنت زبان او گردید (آن گونه که برخی مفسران از ابن عباس نقل کرده‌اند)، برگرفته از نقلی این چنین در تاریخ طبری است:

"خداوند متعال در قرآن فرمود: ما موسی را به مادرش برگرداندیم. و فرعون نیز او را پسر خود به‌حساب می‌آورد و به موسی "پسر فرعون" می‌گفتند. زمانی که پا گرفت، یعنی بچه‌ای شد که می‌توانست راه برود، مادر موسی او را به آسیه داد، موسی هم بازی گوشی می‌کرد. آسیه موسی را به فرعون داد گفت این نور چشممان را بگیر. فرعون گفت این نور چشم تو است نه من.

ابن عباس در تفسیر این کلام می‌گوید اگر فرعون گفته بود او نور چشم من هم هست مومن شده بود. اما نگفت. وقتی‌که فرعون موسی را از آسیه گرفت و بغل کرد، موسی، ریش فرعون را گرفته و کند، فرعون گفت به جلادان بگویید بیایند که این همان پسری است که کاهنان گفتند حکومت مرا سرنگون خواهد کرد و باید کشته شود. آسیه گفت این بچه را نکش، به دردمان می‌خورد و می‌تواند بچه ما باشد. این بچه است و نمی‌فهمد چه می‌کند و این کار را از بچه‌گی‌اش کرد.

تو می‌دانی که من در مصر بیشتر از همه زنان زیورآلات دارم، برای امتحان بچه ما زیورآلاتی از یاقوت و ذغال داغی در مقابلش در طشتی می‌ریزیم اگر یاقوت‌ها را برداشت معلوم می‌شود که این کودک می‌فهمد و حق با توست و اگر ذغال را برداشت معلوم است که او نمی‌فهمد. آسیه یاقوت‌هایش را به همراه ذغال داغی در طشتی ریخت و جلوی موسی گذاشت، جبرئیل نازل شد و ذغال را بداشته به دست موسی داد و موسی هم ذغال داغ را روی زبانش گذاشت و زبانش سوخت و لکنت پیدا کرد. به همین خاطر می‌گفت، بار پروردگارا از زبان من گره را باز کن" (طبری، 1387: 1/390).

علاوه بر طبری، نسائی در سنن، حدیثی طولانی را با عنوان "حدیث الفتون" در تفسیر آیه "... وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً ..." (طه:4) از ابن عباس نقل می‌کند که در بخشی از آن به داستانی شبیه داستان طبری اشاره می‌کند با این تفاوت که قسمت آخر نقل طبری یعنی لکنت حضرت موسی(ع) در اثر قرار دادن ذغال در دهان را نمی‌آورد (نسائى‏، 1411: 6/398-399).

گرچه درباره همین نقل نسائی نیز باید گفت که در سند آن خدشه وجود دارد؛ زیرا در سند آن، "اصبغ بن زید [جهنی واسطی وراق]" وجود دارد که حتی از منظر رجالیون اهل سنّت، ضعیف است؛ چنان‌که ابن سعد درباره او می‌گوید: "کان ضعیفا فی الحدیث‏" (ابن سعد، 1410: 7/227؛ نیز رک: مظفر‏، 1426: 1/152).

مضمون نقل طبری در برخی مصادر شیعی نیز دیده می‌شود که همه آن‌ها به دو نقل برمی‌گردد:

1- نقل علی بن ابراهیم قمی با سند خود از امام صادق(ع) که پس از نقل داستان کشیدن ریش فرعون توسط موسی(ع) در دوران طفولیت، دلالتی بر لکنت و گرفتگی زبان موسی(ع) ندارد و تنها در آخر داستان آمده است که: "موسی(ع) با قرار دادن ذغال در دهانش، دهانش سوخت و فریاد کشید و گریه کرد" و اشاره‌ای به مسئله لکنت و گرفتگی زبان پس از آن نشده است. (رک: قمی، 1404: 2/136)

2-نقل قطب‌الدین راوندی در قصص الأنبیاء که روایتی را از امام صادق(ع) با سندی مرسل از شیخ صدوق نقل می‌کند؛ که البته این نقل راوندی در میان آثار شیخ صدوق علیرغم جستجویی که صورت گرفت، یافت نشد.

این نقل، علاوه بر مشکل سند، در پایان متن اشاره مستقیمی به لکنت و گرفتگی زبان پس از آن ندارد و در پایان داستان می‌گوید: موسی دست بر ذغال گذاشت و دستش سوخت و  وقتی گرمای آتش را احساس کرد، دستش را در دهانش گذاشت که بر اثر آن دچار آسیب شد (قطب الدین راوندی، 1409: 152-153).

همان گونه که ملاحظه می‌شود این نقل نیز دلالت صریحی ندارد بر این‌که حضرت موسی(ع) پس از آن حادثه دچار لکنت شده باشد؛ علاوه بر آن که از ظاهر متن برمی‌آید که دست موسی(ع) بر اثر سوختگی دچار آسیب شد و نه زبان او!

گفتنی است در میان نقل طبری و دو نقل قمی و قطب‌الدین راوندی، اندک تفاوتی در متن به چشم می‌خورد؛ چنان‌که در نقل طبری، دو چیزی که در مقابل موسی(ع) برای انتخاب قرار داده شد ذغال و یاقوت است و در نقل قمی، ذغال و خرما؛ و در نقل راوندی، ذغال و دینار است.

با توجه به آنچه بیان گردید شاید بتوان گفت که نخستین نقلی که موهِم لکنت زبان حضرت موسی(ع) بوده است نقل طبری است که در کتاب‌ها و نقل‌های پس از خود در میان منابع اهل سنت تأثیر فراوان نهاده است؛ به‌گونه‌ای که بسیاری از تفاسیر اهل سنت در ذیل آیات موردبحث، بدان پرداخته و آن را آورده‌اند.

در میان منابع و تفاسیر شیعی نیز با توجه به سرچشمه نقل‌ها که به دو نقل علی بن ابراهیم قمی و قطب‌الدین راوندی برمی‌گردد و چگونگی نقل این دو منبع نیز نشان می‌دهد که اولاً دلالتی در متن آن‌ها بر مسئله لکنت وجود ندارد و ثانیاً به لحاظ سند نیز در مواردی قابل تأمل هستند، شاید بتوان ادعا نمود که همین دو نقل نیز متأثّر از قول طبری باشد و به عبارتی اولین نقلی که بر دیگر منابع پس از خود تأثیر نهاده است، نقل طبری است.

بر این اساس، این مطلب اگرچه در تاریخ طبری و دیگر منابع پس از آن به نحوی که بیان گردید، آمده است اما قابل اعتماد نیست و با توجه به شباهتی که در موضوع لکنت زبان حضرت موسی (ع) در تورات دارد (کتاب مقدس، سفر خروج، باب 4، مقطع10-17)، دور از ذهن نیست که از فرهنگ یهود وارد شده باشد.

گفتنی است، بیشتر مترجمان و مفسّران، آیه 52 سوره زخرف را نیز در فضای معنایی آیات گذشته در نظر گرفته و آن را به لکنت ارتباط داده‌اند و یا دست‌کم از آن، برداشت فصاحت زبانی و فصیح‌تر بودن هارون نسبت به موسی(ع) کرده‌اند.

در آیات 51 و 52 سوره زخرف می‌فرماید:

"وَ نادى‏ فِرْعَوْنُ فی‏ قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لی‏ مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی‏ أَ فَلا تُبْصِرُون‏ * أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذی هُوَ مَهینٌ وَ لا یَکادُ یُبین"

بر اساس این آیات، وقتی‌که فرعون دید حضرت موسى(ع)، افکار توده‏‌هاى مردم را نسبت به فرعون متزلزل ساخته است‏، بر سلطنت خود ترسید و خواست جلوی نفوذ موسى(ع) را در افکار مردم مصر بگیرد، لذا دست به دامن ارزش‌هاى پستى مى‏زند که بر آن محیط حاکم بود، و خود را با این ارزش‌ها با موسى مقایسه مى‌کند تا برترى خویش را به ثبوت رساند، بدین ترتیب او مردم را گرد آورد و در میان آنان به سخنرانى پرداخت و گفت: "قالَ: یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ"

در ادامه، آیه 52 می‌فرماید: "أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذی هُوَ مَهینٌ وَ لا یَکادُ یُبین‏".

بیشتر مترجمین، در ترجمه آیه 52 به موضوع عدم فصاحت و یا لکنت حضرت موسی(ع) اشاره نموده‌ و به عنوان نمونه گفته‌اند: "مگر نه این است که من از این مردى که از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمی‌تواند فصیح سخن بگوید برترم؟" (مکارم، دیگر مترجمین نیز با تعابیری مشابه، اشاره به چنین مفهومی دارند از جمله: مشکینی، آیتی، دهلوی، گرماردودی، پورجوادی)؛ گرچه در ظاهر آیه، اشاره‌ای به این موضوع دیده نمی‌شود.

بیشتر تفاسیر نیز نسبت به آیه شریفه فوق نگاهی همچون ترجمه‌ها دارند و غالباً با مطرح کردن موضوع لکنت حضرت موسی(ع)، این آیه شریفه را در کنار فضای معنایی آیات مطرح شده گذشته، قرار داده و از آن‌ها نتیجه گرفته‌اند که حضرت موسی(ع) در ابتدا لکنت زبان داشت اما خداوند به واسطه درخواست او (وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی‏)، لکنت را از زبان او برداشته بود و آیه شریفه "قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى" بیانگر این مطلب است؛ اما چون قوم فرعون، موسی(ع) را قبل از رسالت، همراه لکنت زبان دیده بودند و از رفع آن لکنت و باز شدن زبان او خبر نداشتند؛ لذا فرعون بر اساس این آیه شریفه، بعد از اظهار عظمت و شوکت خود، مسئله لکنت زبان موسی(ع) را مطرح کرد و او را بر این امر سرزنش نمود (برای نمونه: طباطبایی، 1417: 18/110-111؛ ابن کثیر، 1419: 7/213).

در نقد و بررسی این دیدگاه تفسیری نیز باید گفت که بدون در نظر گرفتن قرائن آیات دیگر، آنچه از ظاهر این آیه شریفه برمی‌آید آن است که فرعون در مقایسه میان خود و موسی(ع) درصدد بیان این مطلب است که موسی(ع) فردی مستضعف و چوپان بوده و همواره در طبقه پایین و بی‌بهره از مال دنیا در میان مردم دیده‌شده و در میان مردم جایگاهی نداشته است و این عادت و روش طاغوتیان در طول تاریخ بوده است که رسولان و داعیان الهی را به استضعاف سوق می‌دادند.

بنابراین آیه شریفه مبیّنِ نوعی لحن تحقیر و تصغیر فرعون درباره حضرت موسی (ع) است که برای کوچک نشان دادن و تحقیر او و نیز برای مقایسه میان جایگاه خود و موسی(ع) چنین بیانی را به کار می‌برد؛ یعنی در حقیقت تقدیر آیه شریف چنین است: "أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَکادُ یُبِینُ‏ مستضعف، و راعی غنم" (رک مدرسی، 1419: ‏12/493) یعنی: "او همواره مستضعف و چوپان گوسفندان بوده و این گونه دیده می‌شود (مستضعف بودنش همواره معلوم و آشکار است)".

بنابراین آیه شریفه تنها درصدد بیان تعبیر تحقیرآمیز فرعون نسبت به حضرت موسی(ع) است و ظاهراً هیچ اشاره‌ای به موضوع عدم فصاحت و یا لکنت زبان حضرت موسی(ع) که بسیاری از مترجمان و مفسّران گمان کرده‌اند، ندارد.

با توجه به آنچه بیان گردید، نیز روشن می‌شود که آیات شریفه مذکور ارتباطی با آیات سیاق‌های گذشته ندارد زیرا "وَ لا یَکادُ یُبِینُ‏" بیانگر سخن باطلی است از سوی فرعون و ارتباطی با آیات "وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی" و "وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی‏" ندارد زیرا قرآن کریم سخن فرعون را به صورت عدم قبول، نقل می‌کند (قرشى، 1377: ‏10/39).

علاوه بر این، فضای معنایی آیات نیز نشان می‌دهد که در مقابل دو افتخار بزرگی که فرعون برای خود ذکر می‌کند (حکومت مصر و مالکیت نیل)؛ لازم است که دو نقطه‌ ضعف در مقابل آن برای موسی(ع) بیان نماید که بر این اساس، این دو نقطه‌ضعف: یکی فقر و فرومایگی از منظر فرعون خواهد بود (الَّذِی هُوَ مَهِینٌ) (در مقابل قدرت و حکومت مصر)؛ و دومی بر اساس سیاق، مستضعف و بی‌بهره از مال دنیا (وَ لا یَکادُ یُبِینُ) (در مقابل مالکیت نیل فرعون) است؛ نه آن گونه که بسیاری از مفسرین تصور کرده و گفته‌اند: فرعون دو افتخار بزرگ براى خود (حکومت مصر و مالکیت نیل) و دو نقطه‌ضعف براى موسى (فقر و لکنت زبان) بیان کرد. (مکارم شیرازى، 1374: ‏21/86)

نتیجه آن‌که:

توجه به معنای دقیق لغوی واژگان همچون ماده "فصح" نشان می‌دهد که فضای به‌ظاهر مشترک این آیات و نیز نقل‌های غیرقرآنی، چنان تأثیری بر ذهنیّت مفسّران نهاده است که آنان را دچار نوعی داوری و تحمیل معنی بر آیات نموده است درحالی‌که ظاهر این آیات گواه بر آن معنی نیست.

منابع:

  1. قرآن کریم به ترجمه آیتی، الهی قمشه‌ای، پورجوادی، دهلوی، صفوی، گرمارودی، مشکینی، مکارم.
    2.ابن ابى حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم‏، تحقیق اسعد محمد طیب‏، چاپ سوم، ریاض، مکتبة نزار مصطفی الباز، 1419ق‏.
    3.ابن درید، محمد بن حسن،‏ جمهرة اللغة، بیروت، دارالعلم للملایین‏، 1988م.
    4.ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة،1410ق.
    5.ابن فارس، احمد بن فارس،‏ معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامی‏، 1404ق‏.
    6.ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم‏، تحقیق محمد حسین شمس الدین‏، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1419ق‏.
    7.ازهرى، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، بیروت، دار احیاء التراث العربی،‏ 1421ق‏.
    8.بیضاوى، عبد الله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل‏، تحقیق محمد عبد الرحمن المرعشلى‏، بیروت، دار احیاء التراث العربى‏، 1418ق.
    9.تیمى، یحیى بن سلام‏، تفسیر یحیى بن سلام التیمى البصرى القیروانى‏، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون‏، 1425ق.
    10.ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم‏،  الکشف و البیان عن تفسیر القرآن‏، تحقیق ابو محمد بن عاشور، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، 1422ق.
    11.جوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، تحقیق احمد عبد الغفور عطار، بیروت، دار العلم للملایین‏، 1376ق‏.
    12.راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن‏، بیروت، دار القلم‏، 1412ق‏.
    13.سیوطى، عبدالرحمن بن ابى‏بکر، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى‏، 1404ق‏.
    14.شیبانى، اسحاق بن مرار، کتاب الجیم‏، تصحیح ابراهیم ابیارى، ‏قاهره، الهیئه العامه لشئون المطابع الامیریه‏، 1975م.
    15.طباطبایى، سید محمد حسین‏، المیزان فى تفسیر القرآن‏، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1417ق.
    16.طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن‏، چاپ سوم‏، تحقیق محمد جواد بلاغى، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372ش.‏‏
    17.طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، 1387ق.
    18.طبرى ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن‏، بیروت، دارالمعرفه، 1412ق.
    19.فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین‏، چاپ دوم، ‏قم، نشر هجرت، 1409ق‏.
    20.قرشى سید على اکبر، تفسیر احسن الحدیث‏، چاپ سوم، تهران، بنیاد بعثت، 1377ش.
    21.قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله،‏ قصص الأنبیاء، تحقیق غلامرضا عرفانیان یزدى، مشهد، مرکز پژوهش‌هاى اسلامى‏، 1409ق.
    22.قمى، على بن ابراهیم،‏ تفسیر القمی‏، تحقیق طیّب موسوى جزائرى، چاپ سوم، قم، دار الکتاب‏، 1404ق. 
    23.کتاب مقدس (عهد قدیم و عهد جدید).
    24.مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى،‏ بحار الأنوار، چاپ دوم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403ق.
    25.مدرسى، سید محمد تقى،‏ من هدى القرآن‏، تهران، دار محبى الحسین‏، 1419ق‏.
    26.مصطفوى، حسن‏، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم‏، چاپ سوم، بیروت- لندن- قاهره، دار الکتب العلمیة- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی‏، 1430ق.
    27.مظفر، محمد حسن‏، الإفصاح عن أحوال رواة الصحاح‏، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث‏، 1426ق‏.
    28.مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه‏، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1374ش‏.
    29.نسائى، احمد بن على،‏ السنن الکبرى‏، تحقیق عبد الغفار سلیمان بندارى‏ و سید کسروى حسن ‏، لبنان- بیروت، دارالکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون‏، 1411ق.
  2. منبع:تسنیم

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین