۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۶ : ۰۲
غقیق:حجتالاسلام حسین انصاریان استاد حوزه علمیه و مفسر قرآن کریم طی سخنرانی در مسجد اعظم قم به بیان خاطرهای از یک کاسب پرداخت و گفت: کاسبی در شهر تهران بود که پای منبر من میآمد. وی ۴۲-۴۳ سال قبل از دنیا رفت. مغازهاش در بازار منتهی به میدان مولوی بود. گاهی مشتریها ساعت هشت، نه صبح از همین اطراف تهران میآمدند، صورت میدادند و میگفتند ۵ کیلو چای، ۱۰ کیلو قند، دوتا گونی برنج برای ما بگذار. صورت را میخواند و میگفت نمیفروشم! آن شخص میگفت من ۲۰ سال است که از تو خرید میکنم. میگفت: میدانم، دوستت دارم و پاک هم هستی، اما امروز به تو جنس نمیفروشم.
وی ادامه داد: وقتی علت را جویا میشدند، میگفت: صبح که مغازه را باز کردم و روی چهارپایه نشستم، دیدم صاحب مغازه روبهروییام خیلی گرفته و غمگین است. وقتی به او گفتم چرا قیافهات گرفته است، گفت من امروز ۳ تومان چک دارم که دیروز با فروشم تأمین نشده است و کم دارم. شما از او جنس بخر که لنگ نشود. من امروز لنگ نیستم. یک روز دیگر از من جنس بخر.
این استاد اخلاق گفت: مؤمن نمیتواند غم مؤمن را ببیند و تحملش را ندارد. امروز خیلیها در این گرانی عجیب اجناس، اجاره خانهها و پول پیشها غم دارند و کسی هم بلد نیست علاج بکند. من که دستم در حد خودم میرسد دو نفر را از غم نجات بدهم، اگر نجات ندهم، مسلمان نیستم. در «اصول کافی» است که پیغمبر (ص) میگویند: «مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ آن که صبح کند و به کار مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست».
فیلمی از این سخنرانی را اینجا مشاهده کنید: