۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۸ : ۰۷
عقیق:تخریب بقیع، به معنای خراب کردن آرامگاهها و بناهای مذهبی و تاریخی قبرستان بقیع در مدینه است؛ وهابیان دو بار، در سالهای 1220 و 1344 قمری با بدعت شمردن بنای قبور و زیارت، به تخریب اماکن و بقعههای بقیع پرداختند. تخریب بقیع اعتراضات شدیدی را در کشورهای مسلمان از جمله ایران برانگیخت. بسیاری از شیعیان، هر سال در هشتم شوال که با عنوان یوم الهدم شهرت یافته، مجالسی برگزار میکنند و به مرثیهخوانی و یادآوری حادثه تخریب بقیع میپردازند.
اما در این بین تاکنون در عمر سینمای ایران مستند فاخری در زمینه تخریب قبور ائمه بقیع ساخته نشد تا اینکه طی 10 سال گذشته مجموعهای مردمنهاد و آتش به اختیار با سرپرستی احمد ابراهیمی کار تحقیقاتی و مطالعاتی خویش درباره ابعاد پنهان این حادثه را آغاز کردند که مشروح آن را میتوانید از (اینجا ) مطالعه کنید.
حاصل تلاش این گروه، ساخت سلسله مستندهایی بهنامهای «بهشت ماندنی است» و «پنجرههای بهشت» بود که طی چند سال گذشته همواره از شبکههای سیما پخش شدند که با استقبال بسیار خوبی از سوی نهادهای فرهنگی و مخاطبان عمومی همراه بود. در مستند «پنجرههای بهشت» برای اولین بار مجموعهای از اسناد مستند نسبت به این رویداد تاریخی به نمایش درآمده است. کارگردان مستند «پنجرههای بهشت» در بخشی از سخنان خود درباره اسناد این فیلم گفت: در تحقیقات خود درباره مستند بهشت بقیع، به 3 هزار سند اختصاصی دست یافتیم که این اسناد از ایران، افغانستان، عربستان، هندوستان و دولت عثمانی سابق بود. همچنین از دستاوردهای دیگر این پژوهش برپایی نمایشگاهی با عنوان «بهشت بقیع» بود که طی چند دوره در حوزه هنری و برخی سالنهای فرهنگی هنری برپا شد.
طی گفتوگویی که قبلاً با احمد ابراهیمی داشتیم، به وجود 3 هزار سند اختصاصی درباره «تخریب بقیع» و نشانههایی از ردّپای انگلیس در تخریب بقیع اشاره شده بود (اینجا) و اکنون در ادامۀ گفتوگوهای قبلی، به اسنادی تاریخی مبنی بر جایگاه ایران در دوره پهلوی اول دربارۀ تخریب بقیع اشاره میکند. مشروح آن را در ادامه میخوانید.
* شما کاری تحقیقی با عنوان «آخرین روز فروردین» انجام دادید که در قالب موشنگرافی از شبکۀ سیما پخش شد. در این باره توضیح میدهید.
ماجرای آخرین روز فروردین، به 31 فروردین 1305 شمسی باز میگردد که مصادف هشتم شوال 1344 هجری قمری یعنی سالروز تخریب بقیع است. در این تحقیق، منابع متعددی بررسی شد و کار دقیق پژوهشی روی آن صورت گرفت. دو کتاب هم در این زمینه پایۀ کار قرار گرفت. این دو کتاب به تازهگی به فارسی ترجمه شده است. اولین کتاب با عنوان «قذاق» از دکتر شالچی است. قذاق لقبی است که برای رضاشاه پهلوی به کار میرفت. این کتاب بر مبنای اسناد وزارت خارجۀ فرانسه است. کتاب دیگر دربارۀ اسناد ایران و آمریکا بود. این کتاب دربارۀ تغییر سلسلۀ قاجار به پهلوی بر اساس اسناد وزارت خارجۀ آمریکا است.
نکتۀ جالب اینجاست که دولت آمریکا و فرانسه به تازهگی اجازۀ انتشار این اسناد را دادهاند و در عین حال از دولت انگلیس گلایه کردند که چرا اسناد خود را طی سالهای 1300 تا حدود 1310 شمسی منتشر نکردند؛ همان تاریخی که به بازۀ تخریب بقیع که در سال 1305 است، باز میگردد. انگلیسیها قصد دارند این اسناد را تا 30 سال بعد هم منتشر نکنند.
ماجرای حمله به مکه و مدینه
بر این اساس که تراز و معیارمان سال 1305 هجری شمسی است، به بررسی اسناد پرداختیم تا به ردی از اولین اسناد تاریخی تخریب بقیع دست یابیم. اولین سندی که دیدم، 27 اسفند 1303 یعنی دو سال قبل بود. در این روز، «سید محمد الحسینی» رئیس شورای عالی شرعی فلسطین از طریق «علی اکبرخان بهمن» نمایندۀ سیاسی ما در مصر نامهای به وزارت خارجه میزند. او به شدت پیگیر بوده تا موضوع حجاز را پیگیری کند. نامه به وزارت خارجه میرود و آقای الحسینی از دولت ایران برای مشارکت در پایان دادن جنگ بین وهابیها و دولت حجاز درخواست کمک میکند. وهابیها در این تاریخ قصد داشتند شهرهای مکه و مدینه را تصرف کنند. در اخبار داریم فقط به شهر جدۀ 5 هزار توپ شلیک شده بود. این در زمانی است که شرکای مکه و کسانی که از سوی دولت عثمانی به عنوان دولت حجاز، مسئول حمایت و حفاظت از حرمین بودند، در عربستان و حجاز مستقر بودند و وهابیها سعی داشتند این شهرها را تصرف کنند. این اولین سند است.
پس از این، یعنی در تاریخ 19 اردبیهشت 1304 برابر با 15 شوال 1343 ه.ق، سفیر ما در کنسولگری جده، نامهای را به وزارت خارجه میزند و از استیلا و تصرف وهابیون در مکه صحبت میکند و آنجا عنوان میکند وهابیون به مقابر مکه جسارت میکنند و قصد دارند خانۀ محل ولادت رسول الله صلی الله علیه و آله را تخریب کنند.
واکنش دولت ایران دربارۀ خطر تخریب بقیع
* عکسالعمل حکومت ما در آن زمانم چگونه بود؟
متأسفانه این نامه هیچگونه عکسالعملی را از سوی وزارت خارجۀ ما به همراه ندارد. این در ایامی است که رضاشاه به عنوان ریاست عالیۀ کل قوا و ریاست وزرا و شاه مملکت هم احمدشاه قاجار است. شاهی که شدیداً دچار ضعف در زمامداری و پادشاهی است و عملاً همهکارۀ کشور رضاشاه است. احمدشاه هم بنا به دلایلی به فرانسه گریخت و سبب شد سلسلۀ قاجار به کلی منقرض شود.
پس از این، نامهای از سوی کنسولگری ما در حجاز نگاشته میشود و تقاضا میشود ایران در این موضوع ورود کند، اما باز هم پاسخی به این نامه داده نمیشود. کارشناسان و کارمندان وزارت خارجه در 30 فروردین 1304 گزارشی تهیه میکنند و در آنجا به این نتیجه میرسند که ایران با اعزام یک مأمور، در خصوص پایان دادن به جنگ بین وهابیها و دولت حجاز وساطت کند، با این ایده که به حرمین جسارت نشود؛ جالب است که وزیر خارجۀ ما در حاشیۀ نامه نوشته است:
«بنا بر ملاحظاتی فعلاً مقتضی ندانسته تا تصمیمی دربارۀ این موضوع گرفته شود»
فردای همین روز، «علی اکبرخان بهمن» را که پیگیر این قضیه بود، تغییر میدهند؛ یعنی کار به جایی میرسد که نمایندگان سیاسی ما را تغییر میدهند و «غفارخان جلالالسطنه» را که قبلاً سفیر ما در ایتالیا بود، جایگزین او در مصر میکنند. تا اینکه خبر اصلی میرسد. 5 شهریور 1304 برابر با 7 صفر 1304 خبرگزاری برلند از آلمان تلگرافی را با این مضمون منتشر میکند:
«از منابع موثقه اطلاع حاصل شده است که وهابیها به سمت مدینه حملهور شدهاند. گلولهباران شروع شده و در نتیجه خرابیهای بسیاری به بار آمده است. گنبد مسجد بزرگی که مدفن پیغمبر است، آسیب دیده و مسجد حمزه عموی ایشان هم خراب شده است.»
این خبر نشان میدهد در تاریخ 5 شهریور 1304 شهر مدینه محاصره شده، مردم تحت محاصره هستند و حرم حضرت حمزه سلامالله علیه که بیرون شهر مدینه و حصار است، کاملاً تخریب کردهاند.
پس از انتشار این خبر، آیت الله مدرس با رضاشاه دیداری میکند و پیگیر موضوع میشود. برای همین، رضاشاه در مجلس شورای ملی حضور مییابد و سخنرانی میکند. او در قسمتی از صحبتهای خود خطاب به نمایندگان مجلس میگوید:
«در این موقع اگر صلاح بدانید، از سوی مجلس کمیسیونی تشکیل شود که با موافقت نظر دولت به این کار رسیدگی کند»
رضاشاه قید میگذارد که دولت باید در این قضیه دخالت داشته باشد. اگر موافقت کردیم، این کار را انجام دهید. او عملاً درگیر این بود که حکومت قاجار را از بین ببرد و خودش پادشاه شود.
ردپای بهائیان در معرفی رضاشاه به انگلیسیها دربارۀ پادشاهی ایران
* آیا در این بازۀ زمانی ردپایی از دولت انگلیس دیدید؟
خبری موثق داریم در آن سالها «اردشیر ریپوردر» که از جاسوسهای شناختهشدۀ انگلیس در ایران بود، از سوی دولت بریتانیا مأموریت مییابد که یک فرد نظامی، قلدر و ضد دین را که با تشیع اثنی عشری مخالفت دارد، برای پادشاهی ایران معرفی کند و دولت انگلیس هم از او حمایت کند. او جلسهای را در منزل «حبیبالله هویدا» یا عینالملک برگزار میکند و از او کمک میخواهد. عینالملک از بهائیان شناختهشدۀ آن زمان بود. خود اردشیر هم بهایی بود. پدر و پدر بزرگ حبیبالله هویدا از سلسله و حلقۀ اولیۀ بهائیان در آن زمان بود. حتی پسرش در دولت پهلوی دوم حضور دارد. اوایل انقلاب او اعدام شد. حبیبالله شخص رضاشاه را معرفی میکند و میگوید فردی قذاق و قلدر است که هیچ اعتقادی به تشیع ندارد. خبر این اتفاق نهایتاً به ژنرال «آیرونساد» نمایندۀ نظامی دولت انگلیس در ایران میرسد و ایشان حمایت جدی میکند. چند جلسه با رضاشاه در قزوین برگزار میکند و به او تأکید میکند به هیچ عنوان مخالف نظرات انگلیس، اقدامی انجام ندهد و نهایتاً به پادشاهی معرفی میشود.
نکتۀ مهم اینجاست که رضاشاه درگیر این بود که نهایتاً خودش را بتواند به عنوان پادشاه قرار دهد و سلسلۀ قاجار را از میان بردارد.
بایکوت خبری تخریب بقیع به دلیل مراسم تاجگذاری رضاشاه
در چهارم اردیبهشت 1305 مصادف با 12 شوال 1304 روز تاجگذاری رضاشاه است. بر اساس اسناد، از 6 ماه قبل، تمام دولت درگیر برپایی هرچه بهتر این مراسم است. چهار روز قبلش، بقیع تخریب شده بود. رضاشاه برای آنکه بتواند به اهداف خود برسد و مزاحمی برای کار خود نداشته باشد، به هیچ عنوان اجازه نمیدهد موضوع تخریب بقیع رسانهای شود. سانسور خبری به شدت حاکم بود. به قدری این سانسور قوی بود و پلیس مخفی پهلوی که عملاً تربیتیافتۀ دولت انگلیس بود، قوی کار کرد که علما به هیچ وجه از موضوع تخریب اطلاع ندارند. این سانسور به حدی است که پس از حدود 35 روز تأخیر از شهر نجف عراق آیتالله ابوالحسن اصفهانی و آیتلله محمدحسین غروی نائینی تلگرافی به علمای ما از جمله امام جمعه خویی و سیدمحمد بهبهانی زده میشود که چرا نشستید؟ بقیع تخریب شده است. متن نامه به این صورت است:
«قاضی وهابی به هدم قبه و ضرایح مقدسۀ ائمۀ بقیع حکم داده؛ هشتم شوال تخریب شروع شده و معلوم نیست پس از آن چه شده. با حکومت مطلقۀ چنین زنادقۀ وحشی به حرمین، اگر از دولت علیه و حکومت اسلامیه، علاج عاجل نشود، عَلی الإسلام و السلام. یعنی فاتحۀ اسلام خوانده است.»
جالب است بر اساس متن نامه، مشخص میشود باز هم علمای نجف به این اعتماد نرسیدند که تخریب صورت گرفته است. نشان میدهد که هم وهابیها و هم بهائیان ایران تمام تلاششان را انجام دادند تا این اتفاق حداقل در زمان خودش رسانهای نشود. فردای این روز حاج میرزا یحیای امام جمعۀ خویی تمام جرائد را به خانۀ خود دعوت میکند و از آنها درخواست دارد که این موضوع را پیگیری کنند. نهایتاً کمیسیونی تشکیل میشود که بعدها با عنوان کمیسیون حرمین شرفین شناخته میشود. اعضای آن، امام جمعۀ خویی، سیدمحمد بهبهانی، امام جمعۀ تهرانی، سید حسن مدرس، جمالالدین، معتمدالملک، مستوفی الدوله و برخی دیگر، از اعضای کمیسیون بودند.
منبع:تسنیم