۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۸ : ۰۷
عقیق:زهرا بختیاری: برای حاج حسین که از ابتدای جوانی در جبهههای جنگ حضور داشت و شیمیایی شد و اقوام نزدیکش نیز به شهادت رسیدند، خستگی واژهای نامتعارف بود. کافی بود حس کند باید برای جهاد و کمک به خلق خدا برود. آن وقت دیگر نه مقصد، مهم بود و نه دین و مذهب کسانی که او برای یاریشان سر از پا نمیشناخت. روستای «خلصه» در سوریه و «آق قلا» در استان گلستان و روستای «کوئیک حسن» سرپل ذهاب برای او یکی بود؛ وقتی قرار میشد مردمش را از زیر بار ظلم و محرومیت و آسیب دیدگی نجات دهد.
حاج حسین، مرد کارهای نیمهتمام نبود. برای همین وقتی حاج قاسم از او میخواست برای پاکسازی مناطق تازه آزاد شده از دست داعشیها در سوریه برود، علاوه بر اطاعت از فرمانده به قدری در دلهای مردم آن مناطق نفوذ میکرد که گاهی به عشق او، مردم مظلوم نام فرزند تازه متولد شدهشان را «حسین» میگذاشتند. او کسی بود که وقتی از اقداماتش برای سردار سلیمانی میگفتند، رضایت به وضوح در چهرهاش نمایان میشد.
شهید حاج حسین اسداللهی نشسته روی صندلی
*نیامدهایم که برگردیم
اگرچه حاج حسین اغلب سمت فرماندهی داشت، اما همه میدانستند برای او این مقام و منصبها اهمیتی ندارد. لازم باشد نگهبانی میدهد و کوچکترین کار زمینمانده را تمام میکند. محمد شجاع، یکی از دوستانش تعریف میکرد: «در عملیات مرصاد از او خواستیم با نیروهایش عازم منطقهای شود برای مقابله با دشمن. پیش از رفتن از خطرات احتمالی او را آگاه کردیم و اینکه چقدر موقعیت خطرناکی است. حاج حسین بعد از شنیدن این جملات با آرامش خاصی گفت: ما نیامدهایم که برگردیم.»
شهید حسین اسداللهی فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) وقتی دید در سوریه به حضور او نیاز است، سال ۹۴ ساکش را بست و عازم سرزمین شام شد. افتخارش در آنجا این بود که دارد شاگردی حاج قاسم را میکند. سال ۹۷ با آمدن زلزله در سر پل ذهاب و سپس سیل شهرستان آققلا به ایران برگشت و در کمترین زمان خود را به مردم آسیبدیده این مناطق رساند.
شهید حاج حسین اسداللهی
*مسئولان وعده و وعید دادند، اما جواب تلفن ندادند
ماموستا آزادی امام جمعه روستای «کوئیک حسن» سر پل ذهاب که خود برادر شهید فیضالله آزادی است، خاطرات زیادی از حضور در کنار سردار اسداللهی در روزهای سخت پس از زلزله دارد. او میگوید: «۱۴ روز از زلزله سر پل ذهاب میگذشت و مردم دچار سرما و آسیب و سختی فراوانی بودند.
از سمت راست تصویر: ماموستا آزادی در کنار شهید حسین اسداللهی
خیلی از مسئولین آمدند، حرف زدند، وعده و وعید دادند و رفتند. بعد از رفتنشان نه تنها به وعدهها عمل نکردند، بلکه دیگر جواب تلفن ما را هم نمیدادند. جلسهای در ستاد بحران سر پل تشکیل شد و آنجا مردی را دیدم که راسخ سخن میگفت و معلوم بود آمده که ما را یاری دهد. خودش را حسین اسداللهی معرفی کرد و در روستای ما مستقر شد. فهمیدیم دلسوز مردم است. جلو رفتم و بعد از معرفی خودم، گفتم به علت اشرافی که به منطقه و احوال مردم دارم، میتوانم اطلاعاتی را که از وضعیت مردم جمعآوری کردهایم در اختیارش بگذارم. او به گرمی استقبال کرد و قرار شد به ترتیب الویت کمکها را آغاز کنیم.
حاج حسین خودش از رزمندگان جنگ بود و حال مردم جنگزده ما را به خوبی درک میکرد. تار و پود منطقه سر پل ذهاب از سه مذهب شیعه، سنی و اهل حق تنیده شده. حاج حسین وقتی شروع کرد به کمکرسانی، برایش مذهب افراد مهم نبود، او به انسانیت اهمیت میداد و فراتر از مسایل قومی و نژادی عمل میکرد. میدانست این مردم در بمباران زمان جنگ چه کشیدهاند و حالا با آمدن زلزله چقدر تحت فشار روحی هستند.
شهید حاج حسین اسداللهی با کلاه سبز در سوریه
*رفتار شهید اسداللهی وحدت آفرین بود
ماموستا آزادی ادامه میدهد: یادم میآید در شبی طوفانی که باران شدید میآمد و بادهای وحشتناکی میوزید، حاج حسین بیاعتنا به این فضا ایستاد و از من خواست بگویم کارهای عقبافتاده را گزارش دهم. وقتی به او گفتم کمکرسانی به افرادی عقب افتاده گفت: فردا صبح اول وقت تمامش میکنیم.
صبح زود که از خواب بیدار شدم، باران همچنان به همان شدت میبارید. وقتی خودم را به حاج حسین رساندم، دیدم با لباس جهادی که به تنش بود زیر باران زودتر از من رسیده و منتظر است. این بار اولی نبود که او را تا این حد پای کار میدیدم. بارها شاهد آن بودم که با بقیه نیروهایش ماشین اقلام را بار میزد یا وسایل را خالی میکرد. خانههای خراب را همراه با بقیه تخلیه میکرد که بیل مکانیکی بیاید و کار ساخت را آغاز کند. حاج حسین خونگرم و بسیار دلسوز بود.
شهید حاج حسین اسداللهی
امام جمعه روستای کوئیک حسن اضافه میکند: همانطور که گفتم شیعه و سنی و اهل حق با هم در این منطقه زندگی میکنند. باهم وصلت میکنیم و زندگی در کنار هم برایمان شیرین است. علیرغم همه توطئههای دشمن برای اختلافافکنی ما هیچ مشکلی باهم نداریم و اعتقاد داریم در موقع بحران با هم یکی و برادر هستیم. سردار اسداللهی هم با اینکه شیعه بود در عمل ثابت کرد خادم همه هست و رفتارش بیشتر از هر چیزی وحدتآفرین بود.
* حاج حسین گفت: غذایی جز کنسرو بیاوری لب نمیزنم
یک بار حاج حسین با یکی از دوستانش برای شام به خانه ما آمد. آن شب به همه زلزلهزدهها از جمله ما، کنسرو ماهی داده بودند. با آمدن آنها به خانمم اشاره کردم غذای بهتری آماده کند. اما حاج حسین وقتی فهمید، دستم را گرفت و گفت: اگر غذایی جز کنسرو بیاوری سر سفره، لب نمیزنم. تو زلزلهزده هستی و من هم همینطور. پس همین غذا را با هم میخوریم.
شهید حاج حسین اسداللهی در جمع مردم زلزله زده سر پل ذهاب
*مشکلی که فشار روحیاش از زلزله بیشتر است
ماموستا آزادی حرفهایش را اینطوری دنبال میکند: الحمدلله الان خانهها به همت امثال شهید اسداللهی بهتر از قبل ساخته شده، اما مشکلی که بیشتر از زلزله، روحیه اهالی را به هم ریخته دادن اقساط وام است. مردم جنگزده سر پل ذهاب هنوز وامهای دوران جنگ برای بازسازی خانههایشان را تسویه نکرده بودند که زلزله آمد. مردم به صورت زنجیرهای ضامن هم شدند و بار سنگین پرداخت اقساط برای آنها که مرزنشینند و اغلب کشاورز، فشار روحی زیادی در این شرایط سخت اقتصادی وارد کرده که از مسئولین میخواهیم عنایتی به این مشکل ما داشته باشند.»
حاج حسین اسداللهی در ۲ فروردین سال ۹۹ پس از تحمل سالها رنج ناشی از صدمات شیمیایی سرانجام به شهادت رسید و پیکر پاکش در گلزار شهدای قبرستان بهشت وردآورد به خاک سپرده شد.
منبع:فارس