۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۶ : ۰۴
عقیق:دیروز سالروز رحلت خطیب شهیر حجت الاسلام و المسلمین محمدتقی فلسفی بود.
محمدتقی فلسفی، دهم ربیعالاول مولود سال ۱۳۲۶ هجری قمری (۱۲۸۶ شمسی) در تهران زاده شد. پدرش، آیت الله شیخ محمدرضا تنکابنی (متولد ۱۲۸۲ هجری قمری) از مجتهدان و مدرسان زبردست بود که سالها در مدرسه «فیلسوف الدوله» تهران تدریس میکرد. وی یکی از شاگردان آیت الله تنکابنی، آیت الله آخوند ملأ علی همدانی و آیت الله آقا میرزا هاشم آملی بود. عموم مردم و حتی قضات دادگستری در باب مسائل فقهی به ایشان مراجعه میکردند و حتی عالمان بزرگ نیز به دیدن او میرفتند. سرانجام بعد از عمری طولانی و پربرکت در ۱۰۳ سالگی (سال ۱۳۸۵ هجری قمری؛ ۱۳۴۵ شمسی) از دنیا رفت. پدر وی آیت الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی متولد رامسر با بزرگانی چون مرحوم سید حسن مدرس و مرحوم آیت الله کاشانی مرتبط بود همچنین در غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی وارد مبارزه با دولت شد.
مادر او، طوبی خانم (فرزند آقا ابوالحسن تاجر اصفهانی مقیم تهران) بسیار متدین و باعاطفه بود و در دوره کشف حجاب، هرگز از خانهاش خارج نشد. وی برای تربیت فرزندانش تلاش بسیاری کرد. این بانوی محترمه سرانجام در ۱۲ شعبان سال ۱۳۶۰ هجری قمری بر اثر سکته قلبی رحلت کرد.
کودکی
دوره کودکی محمدتقی، با نظارت مستقیم مادر بزرگوارش سپری شد. محمدتقی و برادرانش معمولاً در کوچه بازی نمیکردند؛ زیرا مادرشان به آنها گفته بود که شما روحانیزاده هستید و باید خویشتندار باشید، بنابراین آنان در خانه بازی میکردند.
بعد از پایان شش سالگی به دبستان توفیق وارد شد. این دبستان توسط مدیری با ایمان، باسواد و اهل فضیلت به نام شیخ محمدرضا توفیق اداره میشد. او در آن جا شش سال تحصیل کرد و خواندن و نوشتن و نظم و انضباط و برخی از آیات قرآن را آموخت و موفق به دریافت گواهینامه اتمام تحصیلات ابتدایی گردید.
استادان
بعد از پایان تحصیلات ابتدایی شروع به تحصیل مقدمات علوم اسلامی در مدرسه حاج ابوالفتح کرد و نزد شیخ محمد رشتی؛ صرف و نحو آموخت و علم معانی و بیان را بر اساس کتاب مطول از میرزا یونس قزوینی فراگرفت. در علم فقه و اصول از شیخ محمدعلی کاشانی در مدرسه عبدالله خان و از شیخ مهدی در مدرسه محمدیه بهرهمند شد و از پدرش (آیت الله تنکابنی)، قوانین و شرح لمعه را آموخت.
محمدتقی به تحصیل فلسفه نیز پرداخت و از محضر میرزا مهدی آشتیانی (۱۳۰۶۱۳۷۲ هجری قمری) و شیخ ابراهیم امامزاده زیدی (متوفای حدود ۱۳۵۸ هجری قمری) و سید کاظم عصار (درگذشته ۱۳۵۳ هجری قمری) و میرزا طاهر تنکابنی (درگذشته ۱ شمسی ۲۰ شمسی) استفاده کرد. محمدتقی در ابتدای تحصیل رسماً به سلک روحانیت درآمد و به دست پدرش معمم شد.
نخستین منبر
محمدتقی برای اولین منبر به نزد خطیبی ماهر به نام شیخ علی اکبر عزمی (رشتی) رفت از او درخواست کرد برایش منبری بنویسد او پذیرفت، اما نخست از او دو قران گرفت تا قدر نوشته را بداند. نوشته آقای عزمی را چند بار خواند تا حفظ کرد و برای اولین بار در مسجد فیلسوف که آیت الله تنکابنی در آنجا نماز جماعت اقامه میکرد بعد از نماز عشاء منبر رفت. مردم که محمدتقی ۱۵ ساله را در بالای منبر دیدند همگی بهت زده به او چشم دوختند. محمدتقی مطالبش را که حفظ کرده بود، چنین آغاز کرد: بسمالله الرحمن الرحیم…
بی مهر علی به مقصد دل نرسی / تا تخم نیفشنی به حاصل نرسی
بی دوستی علی و اولاد علی / هرگز به خدا قسم، به منزل نرسی
کشتی نجاتت ز هلاک است علی / بنشین که به ورطههای قاتل نرسی
در این هنگام آقای شیخ محمد شمیرانی که از آشنایان آیت الله تنکابنی بود و در بین مردم حضور داشت با صدای بلند گفت: «آفرین!» این تشویق بجا تأثیری شگفتآور در محمدتقی گذارد و او بدون اشتباه و با اعتماد کامل بقیه منبر را از حفظ بیان کرد و مورد تحسین مردم قرار گرفت به طوری که بعضی از پدرش خواستند که اجازه دهد همین مطالب را در خانه و برای مؤمنین دیگر بازگو کند.
هر چند منبر محمدتقی از همان آغاز مورد قبول و توجه واقع شد؛ اما او خود را نگه داشت و مغرور نشد و به همین دلیل در اوایل، وقتی از او برای یک دهه دعوت میشد قبول نمیکرد زیرا ده تا منبر از حفظ نداشت! و فقط همان دو سه منبری را که شیخ علی اکبر عزمی برایش نوشته بود با اندک اضافه و تکمیلی، ایراد میکرد. مادر محمدتقی در جلسات سخنرانی فرزندش حاضر میشد و با این کار او را تشویق میکرد. آیت الله تنکابنی نیز در بسیاری از منبرهای محمدتقی شرکت میکرد و وی را ترغیب مینمود و با این حال مراقب بود که منبر و خطابه، مانع تحصیل و دانش اندوزی نشود.
تجربه سخنرانی برای اقشار گوناگون مردم به تدریج به محمدتقی فهمانید که حفظ مطالب کافی نیست. در نتیجه او کم کم خود، مطالب را تکمیل و منظم میکرد و نکتههایی به آنها میافزود و این کار نیازمند زحمت و تمرین فراوان بود. مردم به منبرهای محمدتقی اندک اندک علاقمند تر شدند و به این جهت در اوایل، برای هر منبر یک قران و بعدها دو قران میپرداختند، در حالی که به بعضی از واعظان قدیمی همان یک قران را میدادند.
فلسفی اولین تجربه سیاسی خود را در راستای شعار قلابی جمهوریت که توسط رضاخان سر داده شده بود، مرور کرد و همراه پدر و عمو در تحصن میدان بهارستان به رهبری آیت الله مدرس شرکت داشت.
فعالیتها سیاسی
مبارزه با حزب توده: حجت الاسلام فلسفی در برابر حزب توده که صریحاً الحادی و ضداسلامی بود قاطعانه ایستاد و در سخنرانیهایش به مبارزه با آن پرداخت. دولت آن زمان هم که تأثیر گسترده خطابههای او را میدانست، از آغاز رمضان سال ۱۳۲۷ شمسی مباحث ایشان را به طور مستقیم از رادیو پخش میکرد. این سخنرانیها تا پایان رمضان آن سال ادامه یافت. بعد از پخش این مطالب؛ آقای فلسفی هر روز با دهها نامه تهدیدآمیز مواجه شد که طرفداران حزب توده نوشته بودند؛ اما او اعتنایی نکرد.
هواداران حزب توده تصمیم گرفتند که مجلس سخنرانی آقای فلسفی را به هم بزنند که با حمایت مردم و تدبیر ایشان و حضور به موقع جوانان مسلمان و ورزشکار، نقشه آنان نقش بر آب شد.
نماینده آیت الله بروجردی: آیت الله بروجردی با اصرار علمای حوزه از جمله امام خمینی در سال ۱۳۲۳ شمسی به قم آمد و در آن جا اقامت گزید. بعد از رحلت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در آبان ماه ۱۳۲۵ و درگذشت آیت الله حاج آقا حسین قمی در سال ۱۳۲۶ شمسی آیت الله بروجردی مرجع بزرگ شیعیان شد. آقای فلسفی در همان زمان به حضور آیت الله بروجردی فراخوانده شد و بعد از طرح مسائلی که بیشتر برای امتحان او بود از ایشان خواست که نمایندگی او را برای رساندن پیامهای مرجعیت شیعه به مقامات دولتی و شاه بپذیرد. وی پذیرفت به شرط آن که از مسائل مهم و مربوط به امور دینی و مذهبی باشد. پیامهای آیت الله بروجردی یا به طور مستقیم و به صورت شفاهی و یا به وسیله حاج احمد خادمی خادم آیت الله بروجردی و یا از طریق نامه (با مهر و امضا) به آقای فلسفی میرسید.
بنا به دعوت آیت الله بروجردی، آقای فلسفی در دهه آخر صفر در منزل ایشان منبر میرفت و نیز به دعوت آستانه مقدسه حضرت معصومه علیها السلام شبها در صحن بزرگ به ایراد خطابه میپرداخت. این منبرها، تأثیر ژرف و مهمی بر طلاب حوزه گذاشت و الگویی برای آنان شد و حتی بر سایر جوانان و نوجوانان آن عصر بسیار تأثیر گذارد.
آقای فلسفی با تشویق و درخواست آیت الله بروجردی، در تهران جلسه تفسیر قرآن برگزار کرد و سالهای متمادی هر هفته صبح جمعه در منزل خود فاضلان حوزه و واعظان آن جا را با آموزههای وحیانی آشنا میکرد و به مناسبت نیز فنون سخنوری و اداره منبر و خطابه را به آنان تعلیم میداد.
آیت الله بروجردی در اواخر سال ۱۳۲۵ شمسی از طریق آقای فلسفی به شاه پیام داد که باید تعالیم دینی نیز مثل خواندن و نوشتن جز تعلیمات ابتدایی قرار گیرد. آقای فلسفی این پیام را رساند و جواب مساعد گرفت. به دنبال این امر کمیسیونی تشکیل شد تا در برنامه درسی مدارس تجدیدنظر شود و تعلیمات دینی نیز در آن لحاظ گردد. این کمیسیون مرکب بود از آقایان: فلسفی، راشد، شهابی، مشکوه، شعرانی، دکتر سحابی، محمدتقی سبزواری و مهندس بازرگان، که در ۳۰/۴/۲۷ تشکیل شد.
مبارزه با بهائیت: فرقه ضاله بهائیت در آن دوران، در دربار و مراکز حکومتی نفوذ کرده و ایادی آنان در سراسر ایران به ظلم و تعدی به حقوق مردم مشغول بودند. مردم از شهرهای مختلف به آیت الله بروجردی نامه مینوشتند و از اعمال بهائیان شکایت میکردند. این امر سبب ناراحتی مرجع عظیمالشأن شد به طوری که نامهای به آقای فلسفی نوشت تا او شاه را ملاقات کند و اعتراض مرجع بزرگ را به او برساند.
اما آقای فلسفی مصلحت را در آن دانست که این قضیه را در سخنرانیهای مسجد شاه که به طور مستقیم از رادیو پخش میشد مطرح کند. با تأیید آیت الله بروجردی، این کار انجام شد و موجی بزرگ در سراسر کشور بر ضد بهائیت پدید آمد. آقای فلسفی تصریح کرد که هدفش آشکار ساختن گمراهی بهایی هاست و نباید هیچ مسلمانی خودسرانه دست به قتل و خونریزی بزند. در ادامه حجت الاسلام فلسفی میگوید که «روزی در نیمه ماه رمضان از طرف سرتیپ تیمور بختیار و سرلشگر علوی مقدم به من هشدار دادند که اعلی حضرت امر فرمودند که به شما ابلاغ کنیم از ضدیت و سخنرانی علیه بهائیت دست بردارید…».
اما هیجان و احساسات مذهبی مردم در تمام کشور بر ضد بهائیان تحریک شد به طوری که شاه را واداشت تا دستور تعطیلی حظیره القدس را صادر کند. البته در عمل، حظیره القدس به طور کامل تخریب نشد و تنها گنبد آن را خراب کردند. در نهایت آیت الله فلسفی میگوید: «نتیجه مقاومت من تا پایان رمضان سال ۳۴ راجع به بهاییها این شد که شاه از من خشمگین شود و لذا نه تنها ملاقاتم با شاه جهت ابلاغ پیامهای آیتالله بروجردی قطع گردید بلکه از سوی امام جمعه تهران دیگر برای سخنرانی دعوت نشدم و پخش سخنرانیهایم از رادیو ممنوع شد».
میتوان گفت با این که بهائیت در طول این سالها ضربه خورد ولی آنچه آنها را از بین برد انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی بود. از دیدگاه امام، فرقه بهایی یک گرایش مذهبی نبود بلکه یک حزب سیاسی بود که در گذشته مزدور و جاسوس انگلیس بوده است.
قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی: دولت علم در پاییز ۱۳۴۱ شمسی لایحهای از تصویب گذراند که هدف آن مسلط کردن بهاییها بر حکومت بود و در قانون انجمن ایالتی و ولایتی، قید اسلام و ذکوریت را حذف کرد. لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و در اعتراض عالمان دین از جمله امام خمینی و سایر روحانیون قرار گرفت و کمکم اعتراض عمومی مردم نیز شروع شد. آقای فلسفی نیز بالای منبر در سخنرانیهای متعدد روشن و آشکار بیان کرد که مسأله رأی دادن زنها نیست بلکه خطر در آن است که قید اسلام حذف شده است.
متعاقب آن مخالفت عمومی با این لایحه روز بروز بیشتر گردید و رژیم شاه احساس کرد که دیگر مقاومت بیش از این در برابر مردم ممکن است عواقب خطرناکی دربرداشته باشد؛ بنابراین هیأت دولت در جلسه چهارشنبه ۷ آذر آن لایحه را لغو کرد. در زمستان ۱۳۴۱ شمسی آقای فلسفی توسط ساواک دستگیر شد تا به این وسیله ثابت کند که بزرگترین پشتیبان او (آیت الله بروجردی) از میان رفته است و باید به شدت مراقب اعمال و رفتار خود باشد...
استیضاح دولت اسداله علم: آقای فلسفی در شب عاشورای ۱۳۴۲ شمسی در مسجد شیخ عبدالحسین تهران سخنان عاشورایی و تاریخی مهمی بیان کرد که تأثیر فراوانی در سراسر ایران گذارد. جمعیت حاضر در آن جا فوقالعاده زیاد بود به طوری که آقای فلسفی نتوانست از میان مردم و از اول بازار به مسجد برود، بلکه از راه پشت بام بازار به طرف مسجد رفت و از بام مسجد پایین آمد. جوانی پرشور و ایمان در بین آن همه جمعیت و با وجود مأموران ساواک توانست در فرصتی مناسب در زیر منبر به همراه ضبط صوت پنهان شود. او به سختی رشته سیمی از برق به آن جا آورد و سخنرانی آن روز را ضبط کرد و در این مدت به دلیل گرما و محدودیت مکان آن قدر عرق ریخت که نزدیک بود جان به جان آفرین تسلیم کند و بدین گونه که سخنرانی ثبت شد و بعد به سرعت تکثیر گردید و در سراسر ایران توزیع شد.
بعداً این سخنرانی به صورت جزوهای تحت عنوان «اولین استیضاح ملی در سال ۱۳۴۲ شمسی» منتشر شد. آقای فلسفی در این سخنرانی تاریخی، بعد از آن که به جامعیت اسلام اشاره کرد و توضیح داد که مسجد؛ هسته اصلی و مرکز تمام فعالیتها و حرکتها در صدر اسلام بود، امام حسین علیه السلام را الگو و سرمشق برای زندگی در همه زمانها دانست و بعد به استیضاح دولت علم پرداخت. آقای فلسفی توضیح داد که روحانیت نمیتواند از سیاست دوری گزیند زیرا در اسلام، سیاست عین دیانت است و اسلام از سیاست جدا نیست.
حمله ساواک: روز بعد از حادثه ۱۷ شهریور ۵۷ (جمعه سیاه) و شهادت عده بسیاری از مسلمانان آگاه به دست رژیم شاه، در نیمههای شب مأموران ساواک به منزل حجت الاسلام فلسفی حمله کردند و به بازرسی از منزل وی پرداختند و اعلامیههای امام خمینی و نوشتههای او آن را جمعآوری و حجت الاسلام فلسفی را دستگیر کردند و به ساختمان حکومت نظامی بردند و بعد آزاد کردند.
سخنرانی در مراسم چهلم شهید مطهری
این مراسم به دعوت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و در مدرسه فیضیه و با حضور امام خمینی و علما و فضلا و عده بسیاری از مردم برگزار شد. چون در آن زمان عدهای از غربزدهها در صدد بودند که نقش دین و روحانیت در جامعه کمرنگ شود و یا اساساً اسلام منهای روحانیت برپا شود، حجت الاسلام فلسفی بعد از شرح نهضت تحریم تنباکو، مشروطیت و ملی شدن نفت، افزود: مرحوم آیت الله میرزای شیرازی قیام کرد و استعمال دخانیات را محاربه با امام عصر عجل الله تعالی و فرجه الشریف معرفی نمود، در نتیجه مردم اطاعت کردند و قراردادی که با اجانب بسته شده بود، لغو شد...
قیام امام که قبل از پانزده خرداد ۱۳۴۲ آغاز گردید، از اول به نام خدا بود، از این رو تمام مردم مسلمان اعم از روحانیون، دانشگاهیان و سایر اقشار شهری و روستایی با رهبر بزرگ انقلاب همصدا شدند و توانستند سرانجام انقلاب اسلامی را به پیروزی برسانند.
رحلت
حجت الاسلام و المسلمین فلسفی بعد از حدود هفتاد و پنج سال خدمت خالصانه به اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم در ۹۳ سالگی در روز جمعه ۱۳۷۷/۰۹/۲۷ شمسی. برابر با ۱۸ شعبان سال ۱۴۱۹ درگذشت و در جوار حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام آرمید.
منبع:مهر