۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۰ : ۰۴
عقیق: پرونده ویژه «ملّت امام حسین (علیه السلام)» با موضوع مطالعه اجتماعی قیام حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و جامعه امروز، با آثاری از استادان و پژوهشگران اجتماعی در آستانه شب عاشورای ۱۴۴۲ و همزمان با آغاز به کار رسمی تارنمای «رسانه دانش» منتشر میشود.
در ادامه متن سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا را از نظر میگذرانیم.
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
سلام عرض میکنم خدمت برادران و خواهران گرامی و اربعین حسینی (ع) را حضورتان تسلیت و تعزیت عرض میکنم. موضوع سخنرانی من «دوستی و دشمنی در اسلام» است. یکی از مهمترین عوامل در فراز و فرودهای زندگی، اعم از زندگی فردی و زندگی اجتماعی، دوستیها و دشمنی هاست. به بیان دیگر، اینکه انسان بداند چه کسانی شایسته دوستی هستند و چه کسانی شایسته دشمنی هستند، نقشی کلیدی در سعادت و شقاوت او دارد. وقتی اهمیت این موضوع دوچندان میشود که دشمن معمولاً تلاش میکند که نه تنها خود را دوست معرفی کند، بلکه دوستان واقعی را دشمن جلوه بدهد لذا اگر انسان دقت نداشته باشد دشمنانش به دوستانش تبدیل میشود و دوستانش در حالی که دست دوستی به او دراز میکنند، به دشمنانش تبدیل میشوند. من قصد دارم بحث را در قالب سیزده اصل مهم خدمتتان ارائه کنم.
اصل اول؛ دوستی و دشمنی در اسلام بر اساس حق و باطل است حدیثی مهمی داریم از مولای متقیان امام علی (ع) که فرمودند: «اَلکَیِّسُ صَدیقُهُ الحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الباطِلُ» یعنی انسان زیرک، دوستش حق است و دشمنش باطل. این روایت از یک حقیقت بسیار مهم و تعیین کننده پرده بر میدارد و آن این است که مبنای هر گونه دوستی و دشمنی در اسلام حق و باطل است و نباید عواملی مانند تعصبات فامیلی، قومی، قبیلهای، حزبی و جناحی یا منافع و علایق مادی به عامل اصلی دوستیها تبدیل شود. اگر حق مبنای دوستیها بود، نه فقط دوستیها موجب اعتلای کلمه حق میشود، بلکه دوستیها موجب نمیشود تا انسان از حق عبور کند. حدیث مهمی دیگری داریم از امام علی (ع) که میفرمایند: «أَصْدِقَاؤُکَ ثَلَاثَهٌ وَ أَعْدَاؤُکَ ثَلَاثَهٌ؛ فَأَصْدِقَاؤُکَ: صَدِیقُکَ وَ صَدِیقُ صَدِیقِکَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّکَ؛ وَ أَعْدَاؤُکَ: عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّ صَدِیقِکَ وَ صَدِیقُ عَدُوِّک». یعنی: دوستان تو سه گروهند و دشمنانت هم سه گروه میباشند؛ دوستان تو شامل: دوست تو و دوست دوستت و دشمن دشمنت هستند؛ در نقطه مقابل میفرماید: دشمنان تو: دشمنت هستند و دشمن دوستت و دوست دشمنت. این روایت در بحث دوست شناسی و دشمن شناسی خیلی اهمیت دارد. در حقیقت، وقتی مبنای دوستی و دشمنی در اسلام حق و باطل باشد، باید به موضوع دوستیها و دشمنیها به همین صورت نگاه کرد.
اصل دوم؛ دوست بد، انسان را به سوی جهنم و دوست خوب انسان را به سمت بهشت میکشاند. روایتی است از امیرالمومنین علی (ع) که از حضرت سوال شد: دوست بد کدام است؟ حضرت در پاسخ فرمودند: کسی است که معصیت خدا را برای تو زیبا جلوه دهد. در این روایت میتوان اینگونه برداشت کرد که اصل در دوستیها تقواست و اگر فردی، نه فقط قبح معصیت را در منظر انسان از بین ببرد بلکه آن را زیبا هم جلوه دهد، سزاوار دوستی نیست. در جای دیگر امام علی (ع) میفرمایند: «خَیرُ اِخوانِکَ مَن دَعاکَ اِلی صِدقِ المَقالِ بِصِدقِ مَقالِهِ وَ نَدَبَکَ اِلی اَفضَلِ العمالِ بِحُسنِ اَعمالِهِ»؛ یعنی بهترین برادرانت (یعنی دوستانت)، کسی است که با راستگویی اش تو را به راستگویی دعوت کند و با اعمال نیک خود، تو را به بهترین اعمال برانگیزد. باز در جای دیگر از امیرالمؤمنین علی (ع) نقل شده که فرمودند: «اَلصَّدیقُ مَن کانَ ناهیاً عَنِ الظُّلمِ و َالعُدوانِ مُعینا عَلَی البِرِّ وَ الحسانِ»؛ یعنی دوست، کسی است که از ظلم و تجاوزگری باز دارد و بر انجام خوبی و نیکی یاری کند. همین طور که ملاحظه میفرمایید در این چند روایت، تاکید بر روی این اصل مهم است که دوست علاوه بر اینکه باید توأماً با سخن و عمل، انسان را متوجه ارزشها و ضد ارزشها بکند، بلکه باید انسان را به سمت ارزشها یا معروفها هدایت نموده و از حرکت به سمت ضد ارزشها یا منکرات باز بدارد.
اصل سوم؛ بخش مهمی از شخصیت انسان را دوستان انسان میسازند امام علی (ع): میفرمایند: «قارِن اَهلَ الخَیرِ تَکُن مِنهُم وَ بایِن اَهلَ الشَّرِّ تَبِن عَنهُم»؛ یعنی با خوبان معاشرت کن تا از آنان باشی و از بدان دوری کن تا از آنان نباشی. در جای دیگر، رسول گرامی اسلام (ص) میفرمایند: «ألمَرءُ عَلَی دین خَلیلِهِ فَلیَنظُر أحَدُکُم مَن یُخالِلُ»؛ یعنی آدمی بر آئین دوست خود است پس بنگرید با چه کسی دوستی میکنید. همانطور که قابل ملاحظه است در این دو روایت، تاکید بر روی تأثیر دوست بر روی سیرت انسان، و اثر زشتی است که دوستی با افراد بد بر روی انسان میگذارد.
اصل چهارم؛ دوست انسان معرّف انسان است مرحوم شیخ صدوق در کتاب صفات الشیعه از امیرمؤمنان علی (ع) نقل کرده که میفرماید: «مَنِ اشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ أَمْرُهُ وَلَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا إِلَی خُلَطَائِهِ فَإِنْ کَانُوا أَهْلَ دِینِ اللَّهِ فَهُوَ عَلَی دِینِ اللَّهِ وَإِنْ کَانُوا عَلَی غَیْرِ دِینِ اللَّهِ فَلا حَظَّ لَهُ مِنْ دِینِ اللَّهِ»؛ یعنی هرگاه وضع باطنی کسی بر شما مشتبه شود و دین او را نتوانید بشناسید، نگاه به همنشینانش کنید. اگر آنها اهل دین خدا هستند او نیز بر دین خداست و اگر آنها بر غیر دین خدا هستند او نیز بهرهای از دین خدا ندارد. این روایت نه فقط راه شناخت دوست از دشمن را به ما معرفی کرده است، بلکه تاکید میکند که همنشین ما در حد خود ما مهم است لذا همنشین فرد معرف خود فرد است.
اصل پنجم؛ دوستیها در آزمونهای سخت ثابت میشود در روایتی از امام علی (ع) نقل شده که فرمودند: «مَن لَم یُقَدِّم فِی اتِّخاذِ الإِخوانِ الاِعتِبارَ دَفَعَهُ الاِغتِرارُ إِلی صُحبَهِ الفُجّارِ»؛ یعنی هر کس در انتخاب برادران (دوستان) امتحان را مقدم ندارد، فریب خوردگی، او را به مصاحبت با بدکاران میکشاند. تاکید این روایت بر روی ضرورت ساده نگرفتن دوست یابی و ضرورت در معرض دوستی قرار دادن افراد در انتخاب دوست است. طبیعی است کسانی که دوست خود را پس از امتحان انتحاب میکنند، دچار فریب خوردگی نمیشوند. در جای دیگر، حدیث پیامبر اکرم (ص): میفرمایند: «اِختَبِرُوا النّاسَ بِأخدانِهِم فَإنَّما یُخادِنُ الرَّجُلُ مَن یُعجِبُهُ نَحوُهُ»؛ یعنی مردم را به دوستانشان بیازمایید؛ زیرا آدمی با کسی که از رفتارش خوشش بیاید، دوستی میکند. در این روایت، محک زدن دوستان انسان یکی از الزامات دوست یابی معرفی شده است چراکه دوست افراد معرّف ویژگیهای شخصیتی آنهاست.
اصل ششم؛ دشمنی خطرناکتر و و سرسختتر از منافق وجود ندارد لانه حیواناتی مانند روباه دو سوراخ یا دو در دارد؛ یکی از درها که از آن آشکارا وارد و خارج میشود، و دیگری در پنهانی که به محض احساس خطر از آن فرار میکند، این سوراخ یا در پنهانی را «نافقاء» گویند. با این وصف، منافق به شخصی اطلاق میشود که راه مخفیانهای برای خود در نظر گرفته، تا در جامعه نفوذ کند، و به زمان خطر از آن راه فرار نماید. معنای نفاق در اصطلاح هم عبارت است از آشکار کردن ایمان با زبان و پنهانکردن کفر در دل میباشد. به تعبیر قرآن «یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ». از نظر اسلام، نفاق بدتر از کفر است، و منافقان دورترین مردم از خدا هستند چراکه منافق بر خلاف کافر ظاهر کفر آمیز ندارد و انسان را به اشتباه میاندازد در حالیکه باطن او مملو از کفر است. لذا از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده که فرمودند: «مَن خالَفَتْ سَریرَتَهُ علانِیَتُهُ فَهُوَ مُنافقٌ». یعنی منافق آن کسی است که ظاهرش برخلاف باطنش باشد. (سفینه، ج ٢، ص ۶٠۶) همچنین در توصیف سرسختی منافق، امام علی (ع) میفرمایند: «لَو ضَرَبتُ خَیشُومَ المُؤمِنِ بِسَیفی هذا عَلی أن یُبغِضَنی ما أبغَضَنی ولَو صَبَبتُ الدُّنیا بِجَمّاتِها عَلَی المُنافِقِ عَلی أن یُحِبَّنی ما أَحَبَّنی»؛ یعنی اگر با این شمشیرم بر بینی مؤمن بزنم که مرا دشمن بدارد با من دشمنی نمیکند و اگر همه دنیا را به منافق بدهم تا مرا دوست بدارد هیچگاه دوستم نخواهد داشت. (نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص ۴۷۷، حکمت ۴۵)
برخی از ویژگیهای منافقان در قرآن کریم عبارتند از: یکم. بی ایمانی: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنین»؛ و برخی از مردم میگویند: به خدا و به روز واپسین ایمان آوردیم، در حالیکه آنها مؤمن نیستند. دوم. تشویق به منکرات: «… یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَر»؛ … آنها مردم را بر انجام منکرات تشویق میکنند. سوم. بازداشتن مردم از خوبیها: «وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ…»؛ و آن منافقان مردم را از کار خیر باز میدارند. چهارم. بخل: «وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ…»؛ و دستهایشان را (از انفاق و بخشش) میبندند. پنجم. فریبکاری: «یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون»؛ منافقان به پندار خود با خداوند و مؤمنان نیرنگ میکنند، در حالیکه جز خودشان را فریب نمیدهند، اما نمیفهمند؛ زیرا در حقیقت، این خداوند است که به آنان نیرنگ میزند. ششم. بی نشاطی در نماز، «و اذا قاموا الی الصلاه قاموا کسالی» یعنی و هنگامی که به نماز برمیخیزند، با کسالت برمیخیزند و در برابر مردم ریا میکنند و خدا را جز اندکی یاد نمینمایند». هفتم. فسادگری و ادعای اصلاح: «و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون» یعنی و هنگامی که به آنان گفته شود: در زمین فساد نکنید، میگویند: ما فقط اصلاح کنندهایم»! هشتم. فراموش کردن خدا: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ». یعنی آنها خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنان را به فراموشی سپرد.
اصل هفتم. در اسلام، هرگونه دوستی با دشمن و دوستان دشمن ممنوع است قرآن کریم در سوره مجادله آیه ۲۲ میفرماید: «لاَ تَجِدُ قَوْما یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الاِْیمَانَ»؛ یعنی هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته است. پس دقت بفرمائید، آن عاملی که انسان را به سمت دوستی با دشمنان میکشاند، بی ایمانی یا ضعف ایمان است چراکه در این آیه شریفه قرآن میفرماید آنهایی که به خدا و قیامت ایمان دارند با دشمنان طرح دوستی نمیریزند. امام علی (ع) میفرمایند: «عاقلترین مردم کسی است که دشمنش را بشناسد و با او مخالفت کند» (بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۷۹) یعنی هیچ عقل سلیمی دوستی با دشمن را قبول نمیکند چراکه نتیجه دوستی با دشمن در یک محاسبه ساده عقلی روشن است. همچنین قرآن محید در سوره آل عمران آیه ۱۱۸ تاکید میفرماید که دشمنان شما به جز بدبختی و رنج شما چیزی نمیخواهند: «یا ایهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَهً مِنْ دُونِکُمْ لَایأْلُونَکُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَاعَنِتُّمْ» یعنی ای کسانی که ایمان آوردهاید! محرم اسراری از غیر خود، انتخاب نکنید؛ آنها از هر گونه شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمیکنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. ممکن است بعضی درباره معنای دشمن سوال داشته باشند. منظور از دشمن کسی است که نه تنها ایمان ندارد بلکه با زبان، قلم و یا دست خود علیه اسلام مشغول به فعالیت است.
اصل هشتم؛ کسانی که اظهار بی طرفی میکنند معمولاً به باطل تمایل دارند همیشه عدهای در جامعه هستند که اظهار میکنند ما بی طرفیم و کاری به کار کسی نداریم و فقط زندگی خودمان را میکنیم. گاهی این فراد از نظر جمعیت هم بر اهالی جبهه حق و اهالی جبهه باطل غلبه پیدا میکنند. این افراد میگویند که ما به دنبال زندگی خودمان هستیم و نمیخواهیم وارد درگیریها بشویم. البته این افراد به دلیل سرکوب کردن عقل بیدارگر خود و به دلیل تمایل زیادی که به مادیات نشان میدهند معمولاً سر بزنگاه به سمت دشمن حرکت میکنند و به جبهه دشمن میپیوندند اما در شرایط عادی، نه طرفدار جبهه حق هستند و نه علیه جبهه حق قیام میکنند. واقعیت این است که دوستی با افراد به ظاهر خنثی و بی طرف نه فقط موضع حق را تضعیف میکند، بلکه به دلیل تأثیری که دوستی آنها بر روی شاکله شخصیتی انسان میگذارد، موجب کم رنگ شدن مرز دو جبهه حق و باطل میشود. لذا یا باید از دوستی با این افرد دست کشید و یا این توانایی را داشت که در ارتباط با آنها، این افراد را از این بی طرفی خارج نموده و به سمت جبهه حق متمایل کرد. این واقعیت را هم نباید فراموش کرد که شاید یک دلیل بی طرف شدن آنها، کم کاری ما در دعوت آنها به جبهه حق و یا تعارضاتی باشد که این افراد میان گفتار و عمل برخی از اهالی جبهه حق دیده اند.
اصل نهم؛ دوستی با دشمن انسان را به دوستان خود بدبین میکند دوستی با دشمن مضرات زیادی دارد اما یکی از مضرات آن که تدریجاً انسان را از جبهه حق به سمت جبهه باطل میکشاند، بدبین شدن تدریجی انسان به دوستان واقعی خود است. البته دشمن هم به دنبال همین است که انسان را از دوستان خود که میتوانند موجب بیداری انسان و شناخت مرز میان جبهه حق و باطل باشند، جدا کند و حتی آنها را دشمن خود فرض کند. از امیرالمؤمنین امام علی (ع) نقل شده است که فرمودند: «هم نشینی با بدان مایه بدگمانی به خوبان است». (بحارالانوار، جلد ۷۴، صفحه ۱۹۱)
اصل دهم؛ دوستی با دشمنان اسلام، انسان را به شک و دو دلی درباره حق دچار میکند نباید این حقیقت را از نظر دور داشت که کسانی که با دشمنان به ویژه منافقین طرح دوستی میریزند، تدریجاً درباره حق دچار شک و دودلی میشوند. حتی دوستی با افراد به ظاهر بی طرف و خنثی هم میتواند در انسان شک و دودلی بوجود بیاورد و یکی از مهمترین دلیل آن نابینایی ای است که در نتیجه دوستی با دشمن به انسان عارض میشود. امام علی (ع) میفرمایند: «مَنَ عَمِیَ عمّا بینَ یَدَیهِ غَرَسَ الشَّکَّ بینَ جَنبَیهِ» یعنی هرکه از دیدن آنچه در برابر اوست نابینا باشد، نهال شکّ را در میان دو پهلوی خود (سینه اش) بنشاند. (غرر الحکم: ۸۸۵۵) از طرف دیگر، معمولاً دوستی با دشمن انسان را به گردنکشی در برابر حق و فسق و گناه میکشاند و همین امر هم در ایجاد شک و دو دلی تأثیر به سزایی دارد. امام علی (ع) میفرمایند: مَن عَتا عن أمرِ اللّه ِ شَکَّ» یعنی هر که درباره خدا گردن کشی کند، دستخوش شکّ شود. (الکافی: ۲/۳۹۲/۱)
اصل یازدهم؛ اظهار دوستی با دوستان خدا و تبرّی جستن از دشمنان خدا یک فریضه الهی است از امام علی بن موسی الرضا (ع) نقل شده که فرمودند: «کَمالُ الدّینِ وِلایَتُنا وَالبَراءَهُ مِن عَدُوِّنا» یعنی کمال دین، در ولایت ما و بیزاری از دشمنان ماست. (بحار، ج ٢٧، ص ۵٨). همچنین از امام جعفرصادق (ع) نقل شده که فرمودند: «کَذَبَ مَنِ ادَّعَی مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا» یعنی دروغ میگوید کسی که ادعای محبّت ما را میکند ولی از دشمنان ما تبرّی و بیزاری نمیجوید. (بحار، ج ٢٧، ص ۵٩) با همین مضمون از امام زینالعابدین (ع) روایت شده که: «مَن اَحبَّ اَعداءَنا فَقَد عادانا وَ نَحنُ مِنهُ بَراءٌ واللهُ عزَّ وجلَّ مِنهُ بَریءٌ». یعنی کسی که دشمنان ما را دوست بدارد با ما دشمنی کرده و ما از او بیزاریم و خداوند متعال نیز از او بیزار است. (بحار، ج ٢٧، ص ۶٠) در همین زمینه امیرالمؤمنین علی (ع) میفرمایند: «لایَجتَمع حُبُّنا و حُبُّ عَدُوِّنا فی جَوْفِ انسانٍ، إنَّ اللََّهَ لَمْ یَجعَلْ لِرَجُلٍ قَلْبَیْنِ فِیجَوْفِهِ فَیُحِبُّ بِهذا و یُبغِضُ بِهذا». یعنی دوستی ما با دوستی دشمن ما در یک دل نمیگنجد، چرا که خداوند برای یک انسان دو تا دل قرار نداده است که با یکی دوستی کند و با دیگری دشمنی بدارد. (نورالثقلین، ج ۴، ص ٢٣۴) از امام موسیکاظم (ع) نیز نقل شده که فرمودند: «طُوبی لِشیعَتِنا المُتَمَسِّکینَ بِحَبلِنا فِی غَیبَهِ قائِمِنا (عَجَّلَ اللّهُ تَعالی فَرَجَه)، الثّابِتینَ عَلی مُوالاتِنا وَ البَراءَهِ مِن أَعدائِنا اُولئِکَ مِنّا وَ نَحنُ مِنهُم». یعنی خوشا به حال شیعیان ما در زمان غیبت قائم ما (عج) که به ریسمان ما تمسّک جستهاند و بر موالات ما و بیزاری از دشمنان ما ثابتقدم ماندهاند. آنان از ما هستند و ما از ایشانیم. (اِعلام الوَری، ص ۴٠٧) مهم این است که بدانیم این اظهار دوستی و اظهار دشمنی را در شرایط عادی میبایست علنی کرد. اگر انسان در این زمینه دچار مخفی کاری شود، عملاً به نفاق دچار شده است. البته امروز عقل حکم میکند که دشمنان جدید اهل بیت (ع) شناخته شوند. دشمنان جدید اهل بیت آمریکا و رژیم صهیونیستی و رژیم سعودی و امثالهم هستند لذا مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل گفتن مصداق بارز بیزاری جستن از دشمنان اهل بیت (ع) است و کسی نباید این شعارها را دست کم بگیرد.
اصل دوازدهم؛ در برخورد با دشمن باید تقوا داشت وقتی انسان دشمن را میشناسد و در برابر او قرار میگیرد، نباید این دشمنی موجب گردد تا انسان از تقوای الهی در برابر دشمنان خود هم خارج شود. علی الاصول برخورد با دشمن در اسلام منطق دارد و اگر این منطق رعایت نشود، از سلوک اسلامی خارج شده است. وقتی امام علی (ع) شنیدند گروهی از اصحابش در جنگ صفین، شامیان را دشنام میگویند فرمودند: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ، وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ، وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیَّاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ، حَتَّی یَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ یَرْعَوِیَ عَنِ الْغَیِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ». یعنی دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید. ولی اگر به توصیف اعمال و بیان حالشان بپردازید، سخنتان به صواب نزدیکتر و عذرتان پذیرفته تر است. به جای آنکه دشنامشان دهید، بگویید: بار خدایا خونهای ما و آنها را از ریختن نگه دار و میان ما و ایشان آشتی انداز و آنها را که در این گمراهی هستند راه بنمای. تا هر که حق را نمیشناسد، بشناسد و هر که آزمند گمراهی و دشمنی است از آن باز ایستد.
اصل سیزدهم؛ اسلام به دنبال پایان دادن به دشمنی هاست در تاریخ هست که در جنگ صفین یاران امام علی (ع) میگفتند، که چرا در نبرد صفین درنگ میکنی و به آنان اجازه جنگ نمیدهی! امام (ع) در پاسخ فرمودند: «أَمَّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَهَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَی الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ. وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ، فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَهٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَی ضَوْئِی، وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَی ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا». یعنی اما این که میگوئید که این درنگ به این سبب است که مرگ را ناخوش میدارم، به خدا سوگند، باکی ندارم که من به سراغ مرگ روم یا مرگ به سراغ من آید. اما این که میگوئید که در پیکار با مردم شام دچار تردید شده ام، به خدا سوگند، هیچگاه جنگ را حتی یک روز به تأخیر نینداختم مگر به آن امید که گروهی از مخالفان به من پیوندند و به وسیله من هدایت شوند. و با چشمان کم سوی خود پرتوی از راه مرا بنگرند و به راه آیند. چنین حالی را دوست تر دارم از کشتن ایشان در عین ضلالت، هرچند، خود گناه خود به گردن گیرند. پس همانطور که ملاحظه میفرمایید، اصل در اسلام تلاش و مجاهدت برای پایان دادن به دشمنیها و هدایت و جذب کسانی است که از سر نادانی به دشمنی علیه جبهه حق روی آورده اند. لذا آغوش جبهه حق به روی کسانی که توبه واقعی میکنند و ضمن اصلاح گذشته به دنبال پیوستن به جبهه حق هستند همیشه باز است.
دوستان و دشمنان امام حسین (ع) در روز عاشورا در قضیه عاشورا هم دوستیها و دشمنیها کاملاً بروز و ظهور پیدا کرد. دوستان واقعی حق دوستی را کاملاً ادا کردند. چه زمانیکه دشمن به جدا کردن یاران امام حسین (ع) طمع کرده بود و پاسخ کوبنده ای از یاران حسین (ع) شنید و چه شب عاشورا وقتی امام (ع) یاران را جمع کردند و بیعت خودش را از آنها برداشت و اجازه رفتن به آنها داد، دوستان امام (ع) مانند زهیر چه زیبا دوستی خود را به امام ابراز کردند. زهیر گفت، به خدا قسم دوست داشتم هزار مرتبه کشته شوم، سپس زنده شوم و دوباره در راه تو کشته شوم تا در عوض آن، خدای متعال کشته شدن تو و جوانان اهل بیت تو را برطرف کند. آنهایی که به ظاهر به امام (ع) اظهار دوستی میکردند اما دوستیهایشان با منافقین یا دنیازده ها، ایمان را در قبلشان ضعیف کرده بود، در دوستی خود با امام (ع) امتحان بدی پس دادند. یا در پیوستن به امام (ع) کوتاهی کردند و چرب و شیرین دنیای گذرا را به دوستی با حسین (ع) و بهشت جاودان ترجیح دادند و یا در پیوستن به امام دچار اما و اگرها شدند و زمانی به امام پیوستند که دیگر دیر شده بود. البته دوستی با امام حسین (ع) یک امر تاریخی نیست. این دوستی زنده است و ادامه دارد.
دلیل اینکه در زیارت اربعین خطاب به امام (ع) عرض میکنیم: فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ همین است که دوستی ما با امام و متقابلاً دشمنی ما با دشمنان امام ابدی است و خود این یک آزمون بزرگ برای ماست که آیا به عهد خودمان با امام (ع) پابرجا خواهیم ماند یا نه؟ اربعین امسال در معرض یک ابتلای بزرگ هستیم دوستان عزیز! اربعین امسال، ما در معرض یک امتحان بزرگ قرار گرفتیم. من نمیتوانم در اینجا از این امتحان الهی رمزگشایی کنم ولی باید قبول کرد که شرایطی که امسال تجربه کردیم، شرایط دشواری بود. برای کسانی که برای رسیدن زمان پیاده روی اربعین لحظه شماری میکردند، خانه نشینی کار ساده ای نبود. البته کسی فکر نکند که پیاده روی اربعین برای ما یک عزاداری یا زیارت عادی بوده یا ما از یک سیر و سیاحت محروم شده ایم. خیر، پیاده روی اربعین جدای از تأثیر عمیقی که در خودسازی و تهذیب نفس دارد، مانور بزرگ ظهور است و کسانی که قبلاً توفیق شرکت در این پیاده روی را داشته اند این واقعیت را از نزدیک لمس کرده اند. به هر حال، ما امسال، قلبمان شکسته است. هم محروم هستیم و هم مغموم. کاری هم جز عرض شکایت به محضر اباعبدالله (ع) از ما بر نمیآید. انشاالله این دل شکستگیها موجب شود حضرت (ع) یک عنایت خاصی بفرمایند.
اولاً شر این ویروس کرونای خبیث از سر همه مردم کم شود و زندگی به روال معمول برگردد. ثانیاً، همه بیماران شفای عاجل پیدا کنند و عزیزان پزشک و پرستار در بیمارستانها که حقیقتاً دارند فداکارانه زحمت می کشند، از نصرت الهی برخوردار شوند و ثالثاً، فرصتی به زودی فراهم شود که توفیق زیارت عاشقانه امام را پیدا کنیم و عقده دل را در محضرشان وا کنیم. خب، درباره امروز، نقل شده که اهل بیت امام (ع) به کربلا رسیدند. نوشته اند، وقتی بانو زینت کبری (س) به قبر برادرش حسین (ع) رسید، از مرکب پیاده نشد، خودش را از بالای مرکب انداخت روی قبر حسین (ع) و شروع کرد بلند بلند ناله کردن. میگویند دو جا مصیبت به قدری برای زینت (س) تنگ آمد که گریبان پاره کرد: یک جا، زمانی که آن لعین با چوپ خیزران شروع کرد به لب و دهان برادر زد؛ و دیگری هم روز اربعین، که خودش را انداخت بر روی قبر، گریبان پاره کرد و ندا سر داد: وا حسینا، وا حبیب رسول الله، یا بن مکه و منا، و ابن فاطمه الزهرا، یا بن علی المرتضی، در تاریخ آمده، زینب (س) روی قبر حسین (ع) بی هوش شد…. «و سَیَعلمُ الذین ظَلَموا ایَّ مُنقَلِب یَنقَلِبُون».
اربعین ۱۴۲۵ هجری قمری، مصادف با ۱۷ مهرماه ۱۳۹۹، تهران، مسجد حضرت خدیجه کبری (س)
منبع:مهر