۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۵ : ۱۷
عقیق:حجتالاسلام خلج کارشناس مذهبی میگوید: حادثۀ عاشورا و قیام سیدالشهدا (ع) جامعیتی مانند جامعیت قرآن دارد. قرآن کتابی است که هر قشری، هر فکری و در هر سنی میتواند بهره ببرد و برای همه درسها دارد و درسآموز است. کسی که با کتاب قرآن مانوس شود، میتواند از آن استفاده کند.
قیام عاشورا و سیدالشهدا نیز همین گونه است، حادثه عاشورا، حادثۀ دیروز و امروز و فردای ماست و ما با آن کار داریم. معروف و مشهور این است که وجود مقدس سیدالشهدا (ع) ۷۲ یار داشتند که از کودک ۶ ماهه تا پیرمرد ۹۰ ساله در بین یاران حضرت دیده میشود. اینکه میگویم ماجرای امام حسین (ع) و عاشورا جامعیت دارد، یعنی در بین اصحاب حضرت، افرادی کلبی، مسیحی و عثمانیمذهب بودند؛ یعنی کسانی در بین اصحاب حضور داشتند که اصلاً با فلسفه امامت آشنا نبودند. نقل شده که زهیر بن قین عثمانیمذهب بود، به جایی رسید که فرماندۀ سمت راست سپاه سیدالشهدا شد. خیلی عجیب است. یکی از شهدای کربلا ایرانی است؛ یکی از این ۷۲ نفر زن است. روز هشتم محرم با همسرش به خیمه امام حسین (ع) آمد و دو روز مسلمان بود و بعد به شهادت رسید.
اما اینکه شاخصههای اصحاب سیدالشهدا کدامند، موضوع قابل توجهی است. حضرت شب عاشورا اصحاب را جمع کردند؛ سپاه دشمن برای گشتزنی به اطراف حرمها که آمدند، از خیمههای حضرت سیدالشهدا (ع) شنیدند صدای قرآن میآید؛ «و لهم دوی کدوی النحل، مَا بَینَ رَاکعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ» صدای زنبورمانندی شنیدند؛ بعضی را در حال قیام و بعضی را در حال سجده و رکوع دیدند. این رفتار اصحاب گویای این بود که همگی یکدگل و یکرنگ شده بودند و رفتارشان تابع امام زمانشان بود.
از سوی دیگر امام حسین (ع) شب عاشورا حجت را بر همه تمام کرد. حضرت فرمود هر کسی قصد بازگشت دارد، میتواند برود؛ اینها فقط قصد دارند من را بکشند. حضرت حتی راه را هم نشان داد و فرمود از این مسیر بروید تا دست دشمن به شما نمیرسد، ولی جملهای فرمودند که احساسات انسان را بسیار تحریک میکند. حضرت فرمود اگر میخواهید بروید، زن و بچۀ من را هم با خود ببرید. ابتدا حضرت عباس برخاست و ابراز وفاداری کرد، بعد بنیهاشم یک به یک برخاستند.
از اصحاب ابتدا جناب حبیببن مظاهر، پیرمرد ۹۰ ساله و دومین نفر، زهیر بن قین بود. زهیر، اما آن جملات مشهور و زیبا را فرمود که اگر هزار بار کشته شوم، بدن ما قطعه قطعه شود، خاکستر شود به باد بدهند، باز من دوست دارم برگردم دنیا و جانم را برای شما فدا کنم؛ بعد از این جملات و اظهار وفاداریها، سیدالشهدا (ع) این جمله را فرمودند: «لَا أَعْلَمُ أَصْحَابًا أَوْفَی وَلَا خَیرًا مِنْ أَصْحَابِی، وَلَاأَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَلَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی؛ فَجَزَاکمُ اللَهُ عَنِّی؛ من اصحابی باوفاتر و بهتر از یاران خودم و نه اهل بیتی نیکوتر و نزدیکتر از اهلبیت خودم نمیشناسم؛ خدا به شما از سوی من جزای خیر دهد».
اگر از منِ طلبه از این جمله امام (ع) بپرسند، میگویم نمیدانم فلسفه این ماجرا چیست، اما ملکوت عالم دست امام است، امام حسین که سلمان دیده، ابوذر دیده، مقداد دیده، فرمود منِ حسینبنعلی اصحابی بهتر از اصحاب خودم در عالم سراغ ندارم؛ خب این یاران چه ویژگی بارزی داشتند؟ در بین یاران امام (ع) عثمانیمذهب بود، کلبی بود، مسیحی بود که عمدتاً در روزهای آخر به کاروانیان پیوستند و تازه مسلمان شدند. در طول این دو سه روز چه کردند که امام حسین میگوید مانند اینها پیدا نمیکنید؟! یعنی دیگر نگردید و خودتان را خسته نکنید؛ از ابتدای خلقت تا آخر مانند اینها پیدا نخواهد شد. امیرالمؤمنین فرمودند اصحاب سیدالشهدا نه گذشتگان به آنها میرسند نه آیندگانی کسی مانند آنها خواهد بود؛ لذا باید بررسی شود عاشوراییان چه ویژگیهایی داشتند.
حضرت امام حسین سیدالشهدا (ع) وقتی از مدینه شروع به حرکت کردند، آیاتی را تلاوت فرمودند. حتی بعد از شهادت وقتی سر بالای نیزه بود، آیاتی را تلاوت کردند. از سوی دیگر وقتی از مدینه که خارج شدند، فرمود «خَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ»، یعنی آیهای را تلاوت فرمود که حضرت موسی (ع) از خوف فرعونیان از شهر خارج شد.
همچنین حضرت زمانی که منزل بنیمقاتل رسید، آیه استرجاع را خواند که همان «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ» است؛ بنابراین کار سیدالشهدا (ع) در طی مسیر با قرآن بود. بالای سر جناب مسلمبن عوسجه وقتی با جناب حبیب آمدند این قسمت از آیه ۲۳ سوره احزاب را تلاوت فرمودند «فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.» خیلی جالب است! حضرت فرمود بعضیها جان خودشان را در راه الهی قربانی کردند، عاشق و شیفتۀ خدای متعال بودند و برخیها ماندند، یعنی با یک زبان قرآنی حضرت به جناب مسلم فرمودند لحظات لقای الهی است، شما کوچ میکنید و من و حبیب هم به تو ملحق خواهیم شد.
اما اگر بخواهیم با منظری دقیقتر که منطبق با قرآن است، به ویژگی امام حسین (ع) و اصحابشان نگاه کنیم، اشتیاق به لقاءالله در آنها پررنگ بود. خداوند در آیه ۶ سوره انشقاق میفرماید «یا ایُّهَا الانسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه» «کدح» یعنی راهی که با مشقت همراه و اثرگذار باشد؛ بنابراین اصحاب سیدالشهدا (ع) اهل لقاءالله بودند که در مسیر کاروان سختیها را به جان خریدند. از این جهت حضرت فرمود کسی که در پی لقای الهی است دنبال ما بایید «لیرغب المومن الی لقاءالله». میتوان گفت مهمترین برنامه امام حسین (ع) مسأله رسیدن و رساندن اصحاب به لقاءالله بود.
وقتی امام حسین (ع) از مکه خارج میشوند، برنامه خود را اینگونه مطرح میفرمایدند: «مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا؛ هر کس میخواهد بذل جان کند و در لقای خداوند وطن گزیند، با من همراه شود»؛ این نکته اشاره به لقاالله دارد.
اغلب تصور این است که اولیاءالله، از عرفا و بزرگان ما به لقاءالله میرساند؛ این خلاف قرآن است، قرآن میفرماید همه به لقاءالله میرسند «یا ایُّهَا الانسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه» بنابراین چه کافر و چه مؤمن اینگونه خواهند بود، اما یک تفاوت ماهوی دارد. به نظر میرسد تفاوتش در این است که ابتدا به دو گروه تقسیم میشوند: برخی که در مسیر قرآن و در مسیر اهلبیت (ع) و ولایت باشند، اسمای جمال خدا مثل رحمانیت و رحیمیت را ملاقات میکنند،، اما کسانی که دستشان از دامان قرآن و عترت کوتاه است، لقای آنها، دیدار اسمای جلال خداست؛ لذا قرآن میفرماید لقاءالله برای همه است.
مؤمنین برحسب استعدادهای خود، برحسب قدمهایی که برمیدارند، برحسب بذل جان و مالی که در راه ولایت دارند، به لقاءالله میرسند. امیرالمومنین (ع) فرموند «شِیعَتُنا الْمُتَباذِلُونَ فِی وِلایَتِنا»، یعنی شیعیان ما بذلِ در راه ولایت میکنند. حضرت نفرمود چه چیزی بذر کنید، یعنی هر کسی هر سرمایهای دارد، یک موردش را بذل میکند؛ مثلاً عالمی آن قدر مطالعه میکند که چشمش کمسو میشود و یا دست و پا و کمرش مورد آسیب قرار میگیرد. بعضی جانشان را بذل میکنند، مانند شهدای صدر اسلام و اصحاب ائمه (ع) که در اوج آنها شهدای کربلا قرار دارند. بعضیها اشعارشان را بذل میکنند مانند کُمِیت، دعبل خزاعی و سیداسماعیل حِمیَری که البته به فراخور آن اشعار، جانشان هم در خطر قرار میگیرد.
برخی نیز آبرویشان را خرج کردند، مانند ذریح محاربی. وی در زمان امام صادق زندگی میکرد؛ یک روز نزد امام (ع) رفت و فرمود من فضائل زیاد امام حسین (ع) را میگویم و مردم من را مسخره میکنند و میخندند و آبروی مرا میبرند و مرا دروغگو خطاب میکنند، بعد کار به جایی رسید که در خانه خودش پسرش او را استهزا میکرد.
حضرت به او فرمود یا ذریح دعالناس؛ مردم را رها کن، تو آبرویت را در راه ما خرج کردی؛ بگذار مردم هر طرف میخواهند بروند، ما جواب تو را میدهیم؛ بنابراین درجات بذل و بخشش در راه اهلبیت (ع) مختلف است که البته در اوج آنها بذل جان مهمترین آنهاست؛ بنابراین لقای الهی بستگی به میزان بذل داشتههای انسان در راه ولایت دارد. یکی مال، دیگری جان و عدهای قلم و آبرویش را میدهند، اما چیزی عزیزتر از جان نداریم، لذا وجود حضرت سیدالشهدا (ع) و سایر اهلبیت (ع) در راه خدا و اصحاب نیز در راه اهلبیت (ع) که همان راه خداست، بذل جان میکنند. به امام حسین میگفتند چرا به سمت کوفه میروید؟
حضرت میفرمود جدم پیغمبر را در خواب دیدم که گفت حسین، خداوند در بهشت درجاتی برای تو قرار داده است که جز با شهادت به آن درجات نمیرسی؛ «وَ إِنَّ لَکَ فِی الْجَنَّةِ دَرَجَاتٍ لَا تَنَالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَة»؛ شهادت هم با بذل جان حاصل میشود؛ لذا در زیارت اربعین میخوانیم خدایا من به زیارت کسی آمدم که «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک؛ جانش را در راه تو فدا کرده است» یعنی با بذل جان به سمت لقاءالله میخواهیم برویم.
وقتی امام حسین (ع) شرط همراهی با کاروان را «بذل جان» معرفی کردند، در ماجرای شب عاشورا اصحاب امام این ویژگی را به زبان ابراز کردند و در عمل روز عاشورا پیاده کردند.
بله همین طور است و نباید فکر کنیم بذل جان و مال کار آسانی است. یکی از شخصیتهایی که در کربلا خیلی چهره درخشانی دارد، عمرو انصاری است. ایشان کسی بود که به همراه زهیر هنگام اقامه نماز ظهر، سپر بلای کاروانیان شدند. در تاریخ آمده است که ۱۳ تیر وارد اعضای بدن وی شد و زمانی که نماز کاروانیان تمام شد، با صورت به زمین افتاد. عمرو به امام حسین (ع) یک جمله فقط گفت. فرمود آیا به عهدم وفا کردم؟ حضرت فرمود «نَعَم أنتَ أمامى فی الجنة؛ بله وفا کردی؛ تو مقابل من وارد بهشت میشوی»
در تاریخ آمده است، عدهای از همان ابتدا با امام حسین (ع) همراه نشدند و عدهای نیز میانه راه از کاروان حضرت جدا شدند؛ به نظر شما علت این ریزشها چه مسألهای بود؟
بحث عدم همراهی با امام (ع) و با ولایت فقط مخصوص به حادثه سیدالشهدا نیست. ماجرای رسالت، امامت، عاشورا و مهدویت و انتظار با هم گِره خوردهاند. ما اکنون امام حیّ و حاضر داریم که بر تمام امورات نظارت دارد. در روایات است که وقتی حضرت تشریف میآورند، یک عده حاضر به همراهی نیستند.
این را هم عرض کنم یاری امام در هر زمان مصادیق و مراتب مختلفی دارد. در روایات داریم که یاری اهلبیت (ع) چند نوع است: بعضی با زبان، بعضی با قلب، بعضی با قلب و زبان و جان و مال.
اما اولین عاملی که باعث میشود انسان با امام خودش همراهی نکند، عدم حقمحوری است. کسی که از حق و حقیقت فراری باشد، چه در دوران امام حسین (ع)، چه در دوران حضرت مهدی (ع)، چه دوران امام رضا و ... باشد، امام را یاری نخواهد کرد. در حادثه عاشورا امام حسین (ع) یکی از محورهایشان حقمحوری است، لذا در یکی از منزلگاهها امام حسین (ع) رؤیایی دیدند و آیه استرجاع خواند. در این هنگام حضرت علی اکبر پرسید پدر جان «لِمَن استُرجِعتَ؛ چرا آیه استرجاع میخوانید؟» این آیه برای مصیبت بزرگ است؟ حضرت فرمود هاتف را دیدم که میگوید این کاروان دارد به سمت مرگ میرود، مرگ هم به دنبالشان میآید.
حضرت علی اکبر فرمود: «أَ لَسْنَا عَلَى الْحَق» مگر ما بر حق نیستیم؟ دیگر چه ترسی از مرگ داریم؟ حضرت فرمود بله ما بر حق هستیم بعد حضرت علی اکبر فرمود: «إِذاً لَا نُبَالِی أَنْ نَمُوت» ، حالا که ما بر حق هستیم هیچ ترسی از مرگ نداریم. کسی که دنبال حق و حقیقت باشد، امام را یاری میکند. نتیجه میگیریم کسی که دنبال حق نباشد، امام را یاری نمیکند.
دومین عاملی که باعث میشود انسان دست از ولیّ زمان بردارد و او را یاری نکند، عدم عدالتمحو یاست. امام (ع) مظهر عدل خداست، امام عدالتمحور است، او میخواهد عدل و داد را در منصه ظهور بگذارد. اگر کسی از عدالت بدش بیاید و با آن میانۀ خوبی نداشته باشد، با امام (ع) میانۀ خوبی نخواهد داشت؛ لذا حضرت مهدی (ع) زمین را پر از عدل و داد میکند. عدل هم به معنای مساوی قرار دادن نیست بلکه یعنی هر چیز اندازه خودش، وُضعَ شیءٌ فی موضعه؛ هر کسی و هر چیزی را جای خودش قرار دادند. ببنید این ویژگیها در اصحاب امام حسین (ع) نمود زیادی داشت. حضرت در ماجرای کاروان هر کسی را به یک کاری گماشتند. یک عده را نامهرسان، یک عده را خدمتکار، عدهای را فرمانده سپاه؛ اما هیچ کدام اعتراضی نداشتند و با جان و دل وظیفه خود را انجام میدادند؛ بنابراین زمانی ممکن است امام زمان (عج) بفرماید این خانه شما را باید بگیریم، ممکن است بگوییم نه، خانه من است. امام میگوید مال حرام است. اگر من از عدل بدم بیاید، جلوی امام میایستم. امام حسین نامههای مختلفی داشتند، در یکی از نامهها فرمودند: امام کارش این است قیام به قسط میکند، قیام به عدل و داد میکند. ظاهراً نامه به اهل بصره است، اگر کسی با قسط و عدل مخالفت کند، نمیتواند امام را همراهی کند.
سومین علت عدم همراهی با امام (ع)، دنیاطلبی است، زیرا امام (ع) با دنیا کاری ندارد، امام آزاده است، میخواهد مردمی که به زمین چسبیدند را بردارد و به اوج آسمانها برساند. اگر کسی چسبیدۀ به دنیا باشد، نمیتواند امام را همراهی کند؛ این همان نکتهای است که امام حسین (ع) در یکی از منزلگاهها به آن اشاره کرد. حضرت فرمود «النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ؛ مردم عبد دنیا هستند و دین آب دهانی بر سر زبانشان است. تا زمانی که معیشتشان فراهم باشد، دور آن میگردند و زمانی که دچار بلا میشوند، دینداران کم هستند» بنابراین کسی که اهل دنیا و عبد دنیا نباشد، از همه تعلقات آن هم رهاست لذا زمانی که با حق مواجه شود، خود را شتابان به سمت آن میرساند و تا پای جان حق را همراهی میکند.
منبع: الکوثر