۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۸ : ۱۵
عقیق:سودابه رنجبر: شهید مدافع سلامت، دکتر «محمدحسین خلیلی» هرسال با شروع ماه محرم، وقتی همه لباس سیاه به تن میکردند، لباس سفید میپوشید، تا اربعین امام. همه برنامهریزیهایش از ایام مسلمیه شروع میشد. از وقتیکه شهرری میزبان همه مهمانهای عزادار مسلم بود؛ اما امسال از همان موقع که مراسم ایام مسلمیه با حمله ویروس کرونا برگزار نشد، ویروس کرونا هم در کالبد دکتر خلیلی خزید بیآنکه خودش باورش شود.
ماه محرم که میشد دکتر خلیلی با تشکیل قرارگاه پزشکی، شب و روزش را وقف زائران حرم میکرد تا مراقب سلامت همه مهمانهای حرم حضرت عبدالعظیم (ع) باشد. شکوه این مهماننوازی، اربعین امام بود؛ وقتی بازماندههای پیادهروی اربعین عازم شهرری و زیارت سید الکریم میشدند.
افتخارش همسایگی سید الکریم بود
۱۶ سالی بود که دکتر «محمدحسین خلیلی»، کبوتر جلد بارگاه سید الکریم (ع) شده بود. جوانتر که بود با شروع ماه محرم در روستای همجوار زادگاهش مستقر میشد. همانطور که عمه و پسرعمهها سفرهداری میکردند. او هم دریکی از اتاقهای خانه قدیمی عمه جانش، بیماران را ویزیت و هزینه درمان بیماران را تمام و کمال پرداخت میکرد. عمه جانش که از دنیا رفت جای خالی عمه را تاب نیاورد، از همان موقع به سید الکریم پناه آورد و میهمان شهرری شد. دکتر خلیلی بعد از بازنشستگی از ارتش نیروی دریایی، ریاست درمانگاهها و کلینیکهای بالای شهر را به دیگران بخشید و ترجیح داد در «دارالشفاء کوثر» شهرری طبابت کند، و حق همسایگی سید الکریم (ع) و اهالی ری را بهجا آورد.
او سرانجام در روز عید غدیر خم به دلیل ابتلا به ویروس کرونا به خیل شهدای مدافع سلامت پیوست و برای همیشه در آغوش حرم حضرت عبدالعظیم (ع) جای گرفت.
دوستان و همکاران دکتر خلیلی، با شناختی که از او دارند، معتقدند دکتر خلیلی عاقبتبهخیر شد. همه زندگی او حمایت از اقشار آسیبپذیر جامعه بود و سرانجام نیز برای حمایت از اقشار ضعیف جامعه، از جانش گذشت.
اتاقی که دست نخورده باقی است
از همکاران دکتر دعوت کردیم تا در اتاق شهید دکتر «محمدحسین خلیلی» حاضر شوند. اتاق دکتر به احترام او دستنخورده باقیمانده است. لباس سفید پزشکی و قاب عکس یادگارش روی میز کار، یادش را زنده نگه داشته است. همکاران و نیروهای دکتر خلیلی بهمحض ورودشان به اتاق، دستبهسینه میایستند. هیچکدام تابوتوان نشستن ندارند. چنددقیقهای طول میکشد که خودشان را با شرایط وقف دهند و به خود اجازه دهند در محضر استادی که در ظاهر نیست، آرام و قرار بگیرند.
«حسین» تجسمی از سوگندنامه پزشکی بود
«مهرداد راد مهر» از پزشکان باسابقه دارالشفاء کوثر پیشازاین در «ستاد نیروی دریای ارتش» با دکتر خلیلی همکار بوده و بعد از دوران بازنشستگی با دعوت دکتر به دارالشفا کوثر شهرری آمده است. میگوید: «دکتر ابتدا پزشک اورژانس دارالشفاء بود؛ اما از سه سال پیش، مدیر بهداشت و درمان درمانگاه شده بود. این سمت را به دلیل تعهدی که نسبت به بیماران داشت کسب کرد. دکتر به ویزیت بیماران کرونایی بسیار متعهد بود، طوری که یک اتاق ایزوله را هماهنگ کرده بودیم که بهمحض شناسایی افرادی که نشانههای ویروس کرونا داشتند در اتاق ایزوله قرار بگیرند تا خدمات ویژهای دریافت کنند. هرچند مبتلایان کرونا در این درمانگاه بستری نمیشدند؛ اما به حال خودشان هم رها نمیشدند».
با شروع ویروس کرونا مرتب اصرار داشتند که هیچکدام از شیفتها خالی نماند و مردم در هر شرایطی که مراجعه میکنند پذیرای آنها باشید حتی در مدتی که تب بسیار بالایی داشتند، پروندهها را بررسی میکردند و از راه دور جزئیات را به همکاران گوشزد میکردند تا کاری روی زمین نماند».
دکتر رادمهر نفس عمیقی میکشد و ادامه میدهد: «آخرین بار، سه روز قبل از شهادتشان با او صحبت کردم صدایش بیرمق و ضعیف شده بود. گفت: «مهرداد جان خوبم نگرانم نباش بهزودی مرخص میشوم.» خوب بود و ما امیدوار؛ اما باوجوداینکه ورزشکار بود و شرایط جسمی خوبی داشت فشارخونش بالا رفت و در روز عید غدیر که همسرش برای ملاقات به بیمارستان گلستان ارتش رفته بود با بدن سرد و بیجان او روبهرو شد. خبری که هیچکدام از ما آمادگی شنیدنش را نداشتیم».
حسرت ایام مسلمیه
«امیر صادقی» از دوستان و حراست دارالشفاء کوثر است. میگوید: «بااینکه امسال مراسم ایام مسلمیه برگزار نشد، اما مثل هرسال آمادهباش کامل بودیم تا بتوانیم از مهمانهای احتمالی حرم حضرت عبدالعظیم (ع) مراقبت درمانی داشته باشیم. همان موقع ابتدای بیماری دکتر بود، نمیتوانست در درمانگاه حضور دائم داشته باشد مرتب به من پیام میداد که امسال شما را دستتنها گذاشتهام. دلداریاش میدادیم که تا محرم خودش را میرساند انشاءالله. دکتر بهقدری دلسوز مردم و عاشق زیارت حرم حضرت عبدالعظیم (ع) بود که وقتی بین موج اول و دوم ویروس کرونا نماز جماعت در صحن باز حرم برگزار شد به عنوان سخنران در حیاط حرم حاضر شد و اطلاعات بهداشتی را به مردم نمازگزار داد . خیلی خوشحال بود که شرایط بهتر شده است و مردم میتوانند در صفوف نماز باشند».
بزرگترین درس زندگی من
«فاطمه فرجی» سوپروایزر درمانگاه دارالشفاء است. میگوید: «همکاری با دکتر برای من درسهای بزرگی داشت. مهربانی، نظم و حس مسؤولیت را توأمان داشت. خاطرهای از او دارم که تا آخر عمرم برای من درس شده است،. بیماری سنگ کلیه داشت و از شدت درد، مرتب فریاد میزد. دکتر خلیلی بالای سرش حاضر شد و علاوه بر معاینه مرتب او را دلداری میداد؛ اما بیمار یکلحظه هم ساکت نمیشد؛ اما دکتر همچنان بیمار را دعوت به آرامش میکرد. من حسابی از بی ملاحظگی بیمار کلافه شده بودم و به او تذکر دادم اما دکتر من را هم به آرامش دعوت کرد و گفت؛ حق با بیماره. در همین شرایط بهیکباره همه محتویات معده بیمار بیرون ریخت و لباس و کفشهای دکتر را آلوده کرد. با دیدن این صحنه حسابی غافلگیر شدم؛ اما دکتر علاوه بر اینکه اتاق را ترک نکرد مرتب به بیمار میگفت: «هیچ اشکالی ندارد خرجش عوض کردن یکدست لباس است. شما راحت باشید و آماده باشید برای اینکه وارد مرحله درمان شویم». من با چشم خودم دیدم که بیمار زیردست دکتر چقدر آرامش پیدا کرده بود حتی درد و رنجش کم شده بود.
پزشکی که دستش به خیر بود
«امید رضایی» مسؤول پذیرش و ترخیص بخش جراحی دارالشفاء کوثر است میگوید: «۱۳ سال افتخار همکاری با دکتر را داشتم؛ اما وقتی دکتر مدیر بهداشت و درمان مرکز شدند ارتباط تنگاتنگی بین ما به وجود آمد طوری که هر روز افتخار دیدار و دادن گزارش به ایشان را داشتم. همه نیروها را به اسم کوچک صدا میکرد و این بر صمیمیت بین ما و ایشان میافزود. این اواخر که بیمار شده بود از منزل پرونده و گزارشها را پیگیری میکرد. شب و روز نداشت حتی وقتی در خانه بود جویای احوال بیماران در بخش بستری بود.
«امید رضایی» گوشی همراهش را روشن میکند و در گواه حرفهایش پیامهای صوتی دکتر را پخش میکند. صدای گرفته تبدار و مهربان دکتر در اتاقی میپیچد که تا همین یک ماه پیش پشت میزش نشسته بود و نیروهایش را راهبری میکرد.
رضایی، بغض پیچیده در کلماتش را قورت میدهد و میگوید: «بعد از شهادتشان فهمیدیم که دکتر دستبهخیر بوده است. او هزینه تحصیل چند دانشجو را پرداخت میکرده. دانشجوها خودشان برای تشییع آمده بودند و از حمایتهای دکتر گفتند. حتی حواسش به مراسم جشن ازدواج و خرید جهیزیه برای دختران پرسنل هم بود. اینجا جایش خیلی خالی است. این روزها با رفتن سر مزارش که از دارالشفاء ۵ دقیقه فاصله دارد، دلمان را آرام میکنیم.
برای همسرم و فرزندانم دعا کنید
«نرجس زر مهی» مسؤول فنی بخش جراحی است. میگوید: «بااینکه مدیر بود و از همه ما بزرگتر؛ اما همیشه در سلام کردن به نیروهایش پیشدستی میکرد. صبح را با عبارت «سلام و درود» شروع میکرد و همه پرسنل هر جا که بودند دوست داشتند خودشان را به او برسانند و سلامش را پاسخ بدهند. همیشه از پشت در اتاق عمل جویای احوالمان بود. اصطلاح همیشگی خودش را میگفت: «اتاق عمل مشکلی نیست؟» صدایش را که میشنیدیم خیالمان راحت میشد. هر جا مشکل یا تنشی بود با آرامش آن را حل میکرد. آخرین باری که با او حرف زدم صدای نفسهای بریده بریدهاش کلامش را قطع میکرد. پشت تلفن بغضم ترکید؛ زنگزده بودم دکتر را دلداری بدهم؛ اما برعکس شده بود».
گریه میدود وسط کلامش و همانطور با صدایی محزون میگوید: «دکتر مرا دلداری میداد و میگفت نگران نباشید من خوب میشوم. لحظهای که میخواستم خداحافظی کنم کمی مکث کرد و گفت: «برای فرزندانم و همسرم دعا کنید». از وقتی دکتر به دیار باقی رفته یکلحظه از فکر خانواده او غافل نمیشوم و میدانم روزهای بسیار سختی را میگذرانند.
او هنوز همسایه ما است
«لیلا بیگدلی» مسؤول بخش جراحی و بستری است. میگوید: «دکتر دقیقاً از چهارم مرداد به مرکز دارالشفاء نیامدند. حالشان اصلاً مساعد نبود؛ مرتب پیام میگذاشت که اطلاعات بیماران را برای من ارسال کنید تا کار هیچ بیماری لنگ نماند. حتی وقتی در بیمارستان هم بستریشده بودند مدام پیگیر درمان بیماران بود. در آزمایشگاه همین مرکز تست کووید ۱۹ را دادند. وقتی جواب مثبت شد هیچکدام از بچهها دل این را نداشتیم که خبر را به دکتر برسانیم و فردای آن روز مجدد تست داد و هر دو تست جوابش مثبت بود. سیتیاسکن ریه نشان داد که ۷۰ درصد ریه درگیر شده است».
«خودش همه وسایلش را جمع کرد. مرتب به ما میگفت: «فاصلهتان را با من حفظ کنید». خیلی مظلوم شده بود. اما بازهم تلاش میکرد روحیهاش را حفظ کند. وقتی داشت برای همیشه از بخش خارج میشد، گفت: «خیلی مراقب خودتان باشید همه استخوانهایم درد میکند». یکقدم بیرون نگذاشته بود و همه برای بدرقهاش آمده بودیم آرام و زیر لب به من گفت: «چند تا نیروی خدمات را باخبر کنید که اتاق من و همه وسایل اتاق را ضدعفونی کنند». دکتر خلیلی همینجا در دارالرحمه سید الکریم در همسایگی ما آرمیده است. اسمش که میآید. حرفش که میشود. دلتنگش که میشویم. فقط ۳۰۰ قدم با ما فاصله دارد. سر مزارش که میرویم دلمان آرام میشود».
منبع:فارس