عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن ۲۵ شوال سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن ۲۵ شوال سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند :

 

اشعار شهادت امام صادق(ع)

 

غلامرضا سازگار:
ای خوشه‌ای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
با صد زبان به علم کلامت، سلام علم
هر جا که علم بود، تو بودی امام علم

تو وارث کمال و جلال محمّدی
مصداقِ صدق و صادقِ آل محمّدی

آیینۀ تمامِ کمالات روی توست
یادآور رسول خدا خلق و خوی توست
دارالشفای هر دل بیمار، کوی توست
گلواژه‌های وحی، پر از رنگ و بوی توست

بی‌منطق رسای تو قرآن زبان نداشت
بی‌همت تو دین، شرف جاودان نداشت

توحید معتبر شده از اعتبار تو
گلخانۀ وسیعِ امامت، بهار تو
بحرالعلوم، قطره‌ای از جویبار تو
شیخ مفید، لاله‌ای از لاله‌زار تو

«طوسی» و «مجلسی» و «صدوقت» سه آیت‌اند
با نور دانش تو چراغ ولایت‌اند...

با آنکه خاک پاکِ مدینه دیار توست
ویرانۀ بقیعِ دلِ ما مزار توست
تا روز حشر، سینۀ ما دغدار توست
هر شیعۀ شکسته‌دلی اشکبار توست...

ای آفتاب، زائر صحن و سرای تو!
خاموش شد چگونه صدای دعای تو؟..

سید حمید رضا برقعی:
به منبر می‌رود دریا، به سویش گام بردارید
هلا! اسلام را از چشمهٔ اسلام بردارید

مبادا از قلم‌ها جا بیفتد واژه‌ای اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی، جام بردارید

«سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز
بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید

الا ای شاعران! چشمان او آرایهٔ وحی است
برای ما از آن باران کمی الهام بردارید

نسیم صبح صادق می‌وزد از گیسوی صادق
از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید

به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می‌گوید
غلام خسته‌ام خفته، قدم آرام بردارید

اگر فرمان او باشد، نباید پلک بر هم زد
به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید

«رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...»
به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید

به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی‌ست
کفن باید به جای جامهٔ احرام بردارید

اگر در گوش نوزادی اذان می‌خواند، می‌فرمود
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید

میان شعله‌ها آیات ابراهیم می‌سوزد
میان گریه ختم سورهٔ انعام بردارید

زهرا بشری موحد:
دلم پر می‌زند تا بی‌نهایت
می‌آید در مدینه در هوایت
کمی امشب برای این دل من
روایت کن روایت کن روایت!

محمد میرزایی:
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟

پاک کردی عرق شرم ز پیشانی مست
پس روا نیست من این‌گونه پریشان باشم

کیمیا خاک کف پای غلامان شماست
کیمیایی بده تا «جابر حیّان» باشم

نمی از چشمهٔ «توحید مفضّل» کافی‌ست
تا به چشمان تو یک عمر مسلمان باشم

غم حدیثی‌ست که در چشم تو جریان دارد
باید از حادثهٔ چشم تو گریان باشم

جای این بیت برایت حرمی می‌سازم
تا در آیینهٔ ایوان تو حیران باشم

حرف آیینه و ایوان شد و دلتنگ شدم
کاش می‌شد حرم شاه خراسان باشم

«صبح صادق ندمد، تا شب یلدا نرود»
کاش در صبح ظهور آینه گردان باشم

سید تکتم حسینی:
به استناد حدیثی دلم چه عاشق بود
سند مطالبه کردند... «قالَ صادق» بود

وزید صحبت آوازه‌اش به هر سویی
اگرچه باد در این کار ناموافق بود

نشسته بود دو زانو جهان به شاگردی
چه مکتبی که پر از عالمان حاذق بود

رسید جابر حیّان اگر به اِکسیرش
به ورد حَق‌حَق و با کیمیای هِق‌هِق بود

نواخت ساعت اِثنا عشر به گوش زمان
که نیمه راه امامت در آن دقایق بود

به لطف منطق شیوا و نطق غرایش
سکوت شهر پر از واژه‌های ناطق بود

دمی شکافت قفس، فرصت تنفس شد
وگرنه ظلم همان ظلم و جور سابق بود

چه خوب شد به افق صبح صادقش سر زد
که چشم منتظرانش به سوی مشرق بود

 

 

منبع:

شعر هیات

 

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین