۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۷ : ۱۰
عقیق: مشاور رئیس ستادکل
نیروهای مسلح یادآور شد: نور واقعی عاشورا نوری است که حتی گاندی برای نجات
از استکبار بریتانیا تمسک به دامان امام حسین (ع) میکند؛ ۸ سال دفاع مقدس
ما هم از جنس عاشورا است.
وی با اشاره به خاطرهای از یک مداح شهید
گفت: در دوران جنگ مداحی داشتیم به نام «حاج شیرعلی سلطانی» او در روزهای
اول دفاع مقدس با گردانهایی که از شیراز اعزام میشدند به جبهه میآمد. او
در مداحیها جملاتی میگفت که من فکر میکردم شگرد مداحی اوست، او میگفت
«ما نوکری آقا امام حسین (ع) را پذیرفتیم، آیا سزاوار است که ارباب ما در
روز محشر بدون سر بیاید و نوکر با سر بیاید؟» حاج شیرعلی این جمله را
میگفت و چنان مداحی میکرد که رزمندهها را به حال و هوای خوبی میرساند.
سردار
اسدی یادآور شد: سرانجام در تپه ۱۲۲ شوش، صدامیها یک آرپیجی زدند و سر
حاجشیرعلی سلطانی از بدنش جدا شد؛ شهید حاج موسی رضازاده و یکی از
رزمندهها رفتند تا پیکر حاج شیرعلی را به عقب بیاورند که ماشینشان با
برخورد به میدان مین در آنجا ماند؛ فردای آن روز ماشین را بکسل کردند و
آوردند؛ حاج شیرعلی سر نداشت و ممکن بود در بین شهدا گم شود، لذا یکی از
رزمندهها با ماژیک روی سینه او اسمش را نوشت تا بعداً به راحتی پیدایش
کنند.
وی افزود: دوستان نقل میکردند بعد از چند روز، این شهید و
تعدادی دیگر از شهدا را به شیراز بردیم؛ نماز به امامت آیتالله حائری
شیرازی بر پیکر مطهر این شهدا خوانده شد و بنا بود این شهدا در قطعه شهدا
دارالرحمه دفن شوند. مادر حاج شیرعلی سلطانی به محضر آقای حائری آمد و گفت:
«پسرم یک قبر برای خودش درست کرده و گفته است که مرا در قبر خودم به خاک
بسپارید». از مادرش شهید سراغ قبر موردنظر را گرفتند و او گفت: «پسرم یک
مسجد در خیابان زرهی شیراز به نام مسجد المهدی(عج) ساخته و کنار این مسجد
قبری درست کرده و وصیتش این بود که مرا در اینجا دفن کنید».
اسدی
ادامه داد: آیتالله حائری شیرازی نیز تأکید بر این داشتند که باید به وصیت
شهید عمل کنیم؛ بچه هایی که شیرعلی را دفن کردند، می گفتند «ما شاهد بودیم
که کف پای شیرعلی سلطانی به ته قبر و گردنش به سر قبر میرسید. اگر شیرعلی
سر داشت، در این قبر جا نمیشد». شیرعلی این قبر را قبل از پیروزی انقلاب
برای خودش آماده کرده بود یعنی از سالها پیش آماده سر دادن برای دین خدا
بود که آن نوحه را در جمع رزمندگان میخواند.