۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۶ : ۰۷
رضا صیادی- نور روی ماه عباس،شبهای کربلا را روشن میکرد.تمام امید حسین به دستان سقا بود.برق نگاهش پشت دشمن را میلرزاند،اما همان چشمها آرامشی بود برای دل بیقرار بچهها.همه کودکان به بازوی پرتوان عمو دل بسته بودند،وقتی اسب را به سوی فرات تازاند،همه امید داشتند عباس با مشک پراز آب بازگردد،اما مثنوی بازگشت او تاخیر شد.بچهها با اضطراب یکدیگر را نگاه میکردند و از بابا میپرسیدند:«علمدار نیامد؟»مدتی طول کشید و ...
هیچ کس باور نمیکرد حیدر کربلا دست خالی برگردد.عمو که آمد دست خالی نبود،دستهای خالیاش را کنار مشک پاره جا گذاشته بود.
پرچم سبز حسین(ع) روی دستان با وقار علمدار به اهتزار در آمده بود،اما علمدار بیدست چگونه میتواند پرچم کربلا را بالا بگیرد،پرچم به زمین افتاد و لبهای بچهها تشنه ماند.
این روزها،آب خوردن از سقاخانههای محل،صفای دیگری دارد.دستههای عزا که به خیابانها میریزند،چند نفر از ریش سفیدان کوزه گلی به دست میگیرند و به دست عزاداران آب صلواتی میدهند.حتی اگر تشنه هم نباشی باز هم نباید دست رد به سینه سقای محل بزنی؛خدا نکرده سقای محله شرمنده میشود،خدا هیچ سقایی را شرمنده نکند.
امشب خواب به چشم کسی نمیآید.اگر میشد تا خود صبح در خیمه عزای محل مینشستند و به ندای «حی علی العزا»لبیک میگفتند.از دهه نخست محرم چیزی باقی نمانده است،اما فردا و پس فردا اصلیترین روزهای این ماه عاشقی رقم خواهد خورد.تاسوعا بوی علمدار میدهد و بوی مشک تیرخورده و چشمان شرمنده و عاشورا که عجیبترین روز تقویم است.ظهر عاشورا همیشه داغ و سوزان است،حتی اگر در دل زمستان باشد.
از برکت ماه خوب مولا،تمام کوچه خیابانهای محله ما نورانی شده است.مردم اختلافها را کنار گذاشتهاند و زیر بیرق محرم جمع شدهاند.نذری میدهند،ایستگاه صلواتی راه میاندازند،پرچم نصب میکنند،دسته عزاداری ردیف می کنند و هزار عاشقی دیگر.ماه مولا در تمام دنیا انقلاب به پا کرده است و منطقه ما هم از این قاعده مستثنا نیست.عشق حسینی پشت هیچ مرزی نمی ماند،وارد قلب همه میشود،حتی قلب ارامنه منطقه ما که این روزها نذرهایشان را تحویل هیئتها میدهند و به عزاداران میگویند:«التماس دعا»
ویژهنامه این هفته ما، یک عزاخانه کوچک است برای این ایام آسمانی.