۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۱ : ۲۰
عقیق:مریم سادات آجودانی: سردار قاسم سلیمانی ۱۳ دیماه در حمله تروریستی آمریکا در فرودگاه بغداد به شهادت رسید.
وقتی نامی از قاسم سلیمانی، سردار بزرگ اسلام به میان میآید، بیشتر افراد به یاد رشادتهای مالک اشتر انقلاب در مبارزه با داعش و دشمنان اسلام در عراق، سوریه و لبنان میافتند و کمتر کسی شهید سلیمانی را به عنوان بنیانگذار ستاد بازسازی عتبات میشناسد.
شهید سلیمانی در طول عمر با برکت خود در کنار مبارزات مختلف در منطقه با دشمنان اسلام به ویژه داعش و تکفیریها، اقدام به توسعه و بازسازی اعتاب مقدسه عراق کرد و با این اقدام حرمهای مطهر ائمه اطهار (ع) در عراق را از غربت زدود و در توسعه و بازسازی آن همت گماشت. همچنین با برقراری امنیت، مسیر زیارت کربلا را برای ایرانیان و سایر عاشقان حسینی هموار ساخت.
هماکنون ستاد بازسازی عتبات در فقدان این سردار بزرگ اسلام، دست از فعالیت برنداشته و همانطور که شهید سلیمانی توصیه کرده بود، همچنان بازسازی عتبات بدون وقفه ادامه دارد.
گفتوگوی فارس با «یوسف افضلی» یکی از دوستان سردار شهید قاسم سلیمانی و معاون فرهنگی ستاد بازسازی عتبات را بخوانید و ببینید سردار شهید و نامآور کشورمان در بازسازی عتبات چه نقش اساسی و مهمی ایفا کرده است.
نحوه شکلگیری ستاد بازسازی عتبات/ انجام ۱۵۰ طرح توسعه و بازسازی اعتاب مقدسه عراق
سردار سلیمانی مؤسس ستاد بازسازی عتبات بود. این ستاد چگونه تشکیل شد؟
زمانی که مسؤولیت بازسازی عراق را به حاج قاسم دادند، پس از تشرف به نجف اشرف تصمیم میگیرد که حرم امیرالمؤمنین (ع) را زیارت کند. تعریف میکرد که وقتی سمت حرم میرود، در حرم بسته بود و با پیگیری خدام در را باز کردند و وارد حرم میشود. وقتی سمت ضریح میرود، میبیند روی ضریح گرد و غبار است. دلش میشکند و با دیدن این غربت تصمیم میگیرد که ستاد بازسازی عتبات را راهاندازی کند. این ستاد تشکیل شد و هماکنون با کمکهای مردمی ۱۵۰ پروژه بازسازی و مرمت انجام شده است؛ به طوری که احداث صحن حضرت زهرا (س) با متراژ ۲۲۰ هزار متر مربع و صحن حضرت زینب (س) با متراژ ۱۳۵ هزار مترمربع، توسعه حرم کاظمین و این اواخر توسعه حرم سامرا از جمله طرحهای ستاد بازسازی عتبات در عراق به شمار میرود.
توصیه شهید سلیمانی برای بازسازی عتبات در آشوبهای عراق
نظر سردار سلیمانی درباره انجام طرحهای عمرانی ستاد بازسازی عتبات در زمان آشوبهای عراق چه بود؟
حدود ۲۰ روز قبل از شهادت سردار سلیمانی در جمع خانوادگی که بودیم با توجه به وضعیت عراق از ایشان پرسیدم که با این اوضاع عراق باید چه کنیم؟ ایشان گفت: «یک روز هم نباید این اقدامات تعطیل شود. این کار برای اهل بیت (ع) است و ماندگارترین کار این است که توسعه و بازسازی حرمها ادامه یابد و برای حضور زائران آماده شود، به ویژه برای اربعین که آغاز تمدن اسلامی به شمار میرود». در ستاد بازسازی هم که صحبت میکرد، این ستاد را یک عمل کوثرانه و صدقه جاریه میدانست و ارزش زیادی برای آن قائل بود.
سختترین مبارزه حاج قاسم در عراق/ نگران بود به حریم اهل بیت (ع) اهانت شود
ستاد بازسازی عتبات در دوران داعش نیز در عراق فعالیت و اقدام به بازسازی اعتاب مقدس عراق میکرد. سختترین روزهای ستاد بازسازی عتبات برای سردار سلیمانی چه زمانی بود؟
وقتی داعش، به سامرا حمله و به گنبد حرم امامین عسکریین (ع) تعرض کرد، بچههای ستاد بازسازی با تفنگ با داعش مبارزه کردند. به ویژه در بَلَد که رو در رو برای دفاع از مقدسات در خط مقدم بودند. بچههای ستاد هم روحیه مقاومت و دلاوری داشتند. یادم است سردار سلیمانی تعریف میکرد که سختترین مبارزه ایشان در عراق، همان زمان در مسیر بغداد تا سامرا بوده است، به طوری که در جنگ با داعش و تکفیریها در بلد و سامرا مثل اسفند روی آتش بود که مبادا اهانتی به حریم ائمه اطهار (ع) شود.
وقتی داعشیها با شنیدن نام سردار سلیمانی پا به فرار گذاشتند
یک بار هم که داعش به اربیل حمله میکند تا آنجا را تصاحب کند، وقتی داعش به اربیل نزدیک میشود، بارزانی رئیس منتخب اقلیم کردستان عراق با عربستان و ترکیه تماس میگیرد تا برای مبارزه با داعش به آنها کمک کنند. جوابی نمیگیرد، تا اینکه با ایران تماس میگیرد و میگویند که باید با سردار سلیمانی هماهنگ کنید. پس از ارتباط با سردار سلیمانی، حاج قاسم میگوید: «امشب شما منطقه را حفظ کنید، من فردا میآیم». عراقیها اصرار میکنند تا حاج قاسم زودتر به عراق برود. برای همین، سردار سلیمانی ۲ بعدازظهر وارد اربیل میشود و به کمک آنها میرود. به محض ورود برای مبارزه، داعشیها عقبنشینی کرده و فرار میکنند. یکی از نیروهای داعش را میگیرند و میپرسند، شما که قرار بود شهر را بگیرید، چرا فرار کردید؟ داعشی در جواب میگوید به ما اطلاع دادند سردار سلیمانی در اربیل است. وقتی این خبر به ما رسید، همه پا به فرار گذاشتند و از ادامه کار سر باز زدند.
اسم سردار سلیمانی هم ارزش افزودهای داشت. نمی توانستند ایشان را رودررو به شهادت برسانند؛ برای همین هم شبانه و مخفیانه در اقدام تروریستی او را به شهادت رساندند.
همه مسؤولان میروند برای عکس گرفتن!
اوایل سال جاری که سیل به استانهای مختلف خسارت وارد کرده بود، موکبهای مردمی ستاد بازسازی عتبات به دستور سردار سلیمانی به یاری سیلزدگان شتافتند. این اتفاق چگونه عملیاتی شد؟
آن زمان که سیل رخ داد، روز جمعه بود که به اتفاق آقای پلارک جلسه اضطراری داشتیم تا ساماندهی صورت گیرد. آقای پلارک به منزل سردار زنگ زد و گفت سیل آمده، نمیخواهید بروید؟ حاج قاسم به شوخی گفت: «همه مسؤولان میروند برای عکس گرفتن». بعد اطلاعیه داد که موکبهای اربعینی به کمک سیلزدگان بروند و ما هم بخشنامه به استانها زدیم تا موکبها به مناطق سیلزده اعزام شوند. در دوران خدماترسانی موکبها در شهرهای سیلزده بیش از ۷.۵ میلیون پرس غذای گرم بین سیلزدگان طبخ و توزیع شد. موکبها علاوه بر تغذیه، اقدام به خدمترسانی در حوزههای قالیشویی و تعمیر وسایل برقی منازل حتی خودروهای مردم کردند.
سردار سلیمانی تعریف میکرد: زمانی خدمت حضرت آقا رسیدم. رهبر معظم انقلاب فرمودند که «خوشحالم که موکبها به کمک مردم سیل زده رفتند»، این موضوع نشان میداد مقام معظم رهبری هم از این اقدام خرسند بودند.
پرچم سردار سلیمانی در ستاد بازسازی عتبات برافراشته خواهد ماند
اوضاع ستاد پس از شهادت سردار سلیمانی به عنوان پرچمدار این ستاد چگونه خواهد بود؟
تمام نیروها و کارکنان ستاد، نگران و داغدار هستند. حتی یک روز هم پرچمی که ایشان برافراشتند، پایین نخواهد آمد و توصیه شده که کارها با جدیت پیگیری شده و به ثمر بنشیند. درباره وضعیت مشارکتها هم با توجه به وضعیت اقتصادی مردم ـ خدا را شکر ـ روند خوبی داشته و در هشت ماهه اول حدود ۶۵ درصد تعهدات استانها محقق شده است. این امر در حالی است که سقف تعهدات استانها هر سال هم درصدی نسبت به سال قبل رشد دارد. امیدواریم امسال هم شاهد رشد مشارکتها باشیم.
برخی میگویند مردم فقیر هستند و جهیزیه ندارند و ... چرا به جای کمک به آنها به بازسازی عتبات کمک میکنید. در این باره چه پاسخی میشود داد؟
در پاسخ به این شبهات و سوالات باید بگوییم، همین افراد فقیر بیشتر برای بازسازی و توسعه عتبات کمک میکنند؛ به طوری که در یک شهر که بسیاری هم تحت نظر کمیته امداد هستند، مشارکت بیشتری داریم. به طور مثال، میانگین سرانه هر فرد در استان خراسان جنوبی ۵ هزار تومان است که این نشان دهنده مشارکت بالای آنها است.
سردار سلیمانی در ایثار و گذشت بسیار ثروتمند بود
آقای افضلی! شما یکی از دوستان خانوادگی سردار سلیمانی بودید. از نحوه آشنایی و خاطراتتان با آن شهید بگویید.
من و حاج قاسم، اهل یک دیار یعنی شهرستان رابر استان کرمان بودیم و از نوجوانی با هم ارتباط داشتیم. در اینجا میخواهم به نکته مهمی اشاره کنم. برخی رسانهها مدعی میشوند که سردار سلیمانی از یک خانواده فقیر بود، اما من این امر را تکذیب میکنم و میگویم شهید سلیمانی از نظر احساس، گذشت، ایثار و امر به معروف بسیار ثروتمند بود و برای دفاع از میهن و اسلام از هیچ کوششی دریغ نمیکرد.
حاج قاسم همه را به نماز اول وقت تشویق میکرد
به سؤال شما برمیگردم. با توجه به اینکه تا راهنمایی در شهرستان رابر درس میخواندیم، خاطرات زیادی با هم داریم. ایشان با پسرخالهاش احمد سلیمانی که در دوران جنگ به شهادت رسید، برای برادر کوچکترش سهراب سلیمانی یک ساعت خریده بودند. به او میگفتند: «اگر ساعت ۵ صبح بلند شوی و آن را کوک کنی، این ساعت خراب نمیشود». سهراب هم ساعت ۵ صبح ساعت زنگی را کوک میکرد تا بیدار شود. او ساعتش را کوک میکرد تا خراب نشود! بعد که بیدار میشد، حاج قاسم میگفت: «حالا بلند شدی نماز صبح را هم بخوان». با این شیوه امر به معروف میکرد و همه را به نماز اول وقت تشویق میکرد.
سردار سلیمانی در نوجوانی ورزشکار بود و ورزشهای رزمی انجام میداد. قبل از انقلاب هم در برنامههای فرهنگی انقلابی فعال بود. اولین بار که عکس امام را به رابر آوردند، من دوران راهنمایی بودم. حاج قاسم عکس امام را بین مردم پخش میکرد. دوران دبیرستان هم به کرمان آمدیم و آن دوران خانواده نزدیک ما نبود. حاج قاسم در آن زمان تظاهرات مردمی انقلابی را مدیریت میکرد و ما هم در این تجمعات حاضر میشدیم. در زمانی که مجسمه آریامهر را در میدان آزادی کرمان، پایین میآوردیم، با ساواک بحث شد و چند نفر از جمله بنده بازداشت شدیم. حاج قاسم از اینکه ساواک او را بگیرد، ترسی نداشت، تا جایی که قبل از انقلاب هم ساواک وی را گرفت و بعد از پرس و جو آزادش کرد. او نقش مؤثری در پیروزی انقلاب داشت.
سال ۶۰ بود که به دلیل علاقه به انقلاب وارد سپاه رابر و بعد لشکر ثارالله شد. از ویژگیهای جنگی این سردار رشید اسلام میتوان به شجاعت اشاره کرد. فرمانده راهبری و متفکر بود و از شهدا میخواست که بتواند در این مسیر هم به شهادت برسد که به آرزویش رسید.
حاج قاسم بعد از پایان جنگ ایران و عراق هم مسؤول امنیت شرق کشور شد. در آن دوران به اشرار منطقه اماننامه داد و آنجا را پاکسازی و اشرار را مجبور به تسلیم کرد. به خاطر اینکه به اشرار اماننامه داده بود، حتی وقتی به دادگاه میرفتند، پیگیری میکرد که کارهای قضایی صورت نگیرد و اگر هم اتفاق میافتاد، تلاش میکرد که تبرئه شوند و مشکلی برای آنها ایجاد نشود. بعد از آن هم که امنیت برقرار شد، علمدار مقاومت و پرچمدار ستاد بازسازی عتبات شد.
میز کار حاج قاسم پشت سنگرهای دفاع از اسلام بود/ خط قرمز سردار سلیمانی
زمانی که مسؤولیت عراق، لبنان و سوریه به حاج قاسم داده شد، دغدغهاش آزادسازی جهان اسلام و اتحاد مسلمانان به عنوان علمدار مقاومت بود. داعش هم به شکلی به وجود آمد که او در عراق همه توان خود را برای نابودی داعش به کار گرفت. برای این کار هم بیشتر در سوریه، لبنان و عراق بود و کمتر در ایران میماند. اکثرا هم در بیابانهای آنجا بود و میزش پشت سنگرهای دفاع از اسلام بود و آنجا فرماندهی میکرد. یکی از دوستان تعریف میکرد در نبرد با داعش بودیم که یک مرتبه کسی از پشت، سرم را بوسید که با تعجب برگشتم دیدم سردار سلیمانی است. با نگرانی پرسیدم، چرا شما آن هم در این جای خطرناک خط مقدم حضور یافتید؟ جواب داد: «اگر برای شما خطر داشته باشد و من پشت صحنه باشم که درست نیست. ما همه باید با هم باشیم، اگر در جبهه نباشم که فرمانده ستادی نیستم. من هم فرمانده ستادی و هم عملیاتی هستم». خیلی مهربان، مقتدر و باهوش بود. خط قرمز ایشان هم مقام معظم رهبری و نظام جمهوری اسلامی ایران بود.
درخواست شهید سلیمانی برای محل تدفین
سردار سلیمانی قبل از شهادت در دستخطی خطاب به همسرش جای قبر خود را نیز مشخص کرده بود. آن هم کنار شهید یوسف الهی در گلزار شهدای کرمان. رابطه سردار با شهید چگونه بود و با هم به گلزار شهدا رفته بودید؟
سردار سلیمانی با حسین یوسف الهی در لشکر ۴۱ ثارالله همرزم بود و وقتی یوسف الهی شهید و در گلزار شهدای کرمان دفن شد، خیلی به آنجا میرفت و دوست داشت کنارش دفن شود. یک روز که در گلزار شهدای کرمان بودیم، شنیدم که از آقای حسنی فرمانده بنیاد شهید در گلزار شهدا درخواست داشت که کنار شهید یوسف الهی دفن شود. آن موقع فکر میکردم که با این قد و قامت چگونه چنین درخواستی دارد که کنار شهید یوسف الهی جا شود؟ چون در کنار قبر شهید یوسف الهی جای خیلی کوچکی خالی بود. حالا که سردار سلیمانی به شهادت رسیده و تکهای از پیکرش باقی مانده است، متوجه میشویم که این درخواست او چه معنایی داشته است. حتی در زمانهای مختلف بارها از سردار سلیمانی سوال کرده بودند که چگونه فکر میکنی اینجا جا شوی که او گفته بود: «از من گفتن بود».
سردار سلیمانی از هیچ طیف سیاسی حمایت نمیکرد
یکی از ویژگیهای سردار سلیمانی عدم گرایش سیاسی و طرفداری نکردن از طیف خاص بود. در این باره چه خاطراتی دارید؟
در کرمان دو جریان سیاسی داریم که آقای مرعشی نفر اول اصلاحطلبها و آقای باهنر، نفر اول اصولگرایان بودند. با وجود ارتباط با طیفهای مختلف هیچوقت از گروه و جناح خاص یا فردی طرفداری نمیکرد و فقط هم به حضور حداکثری مردم پای صندوقهای رأی توصیه میکرد. شاید یکی از دلایل آن فرمایش امام خمینی (ره) بود که میفرمودند نظامیان کارهای سیاسی انجام ندهند. چرا که سردار سلیمانی، ذوب در امام و انقلاب بود.
پاسخ سردار سلیمانی برای قبول مسؤولیت/ آخرین مسؤولیت من در نیروی قدس است
به یاد دارم که چند سال پیش در مسیر کرمان باهم بودیم. حاج قاسم در مسیر همواره زیر لب ذکری میگفت. منتظر بودم که دعا و ذکرش تمام شود تا سؤالم را بپرسم، اما دیدم ادامه دارد. برای همین سوالم را وسط اذکارش پرسیدم. آن دوران سردار سلیمانی به عنوان گزینههای فرمانده نیروی انتظامی یا سپاه مطرح بود. من پرسیدم نظر شما در این باره چیست؟ که ایشان گفت: «آقای افضلی! آخرین مسؤولیت در من نیروی قدس است. چه شهید شوم، چه بازنشسته، دیگر هیچ مسؤولیتی نمیپذیرم». در جلسه صمیمانه اخیری هم که درباره ستاد پرسیده بودم، مجدد سوال کردم در جامعه بحث ریاست جمهوری شما مطرح است. ایشان مصمم گفت: «یک بار چند سال پیش جوابت را دادهام. الان هم حرفم همان است و فقط در نیروی قدس فعالیت خواهم کرد». حالا متوجه میشویم که چه میگفته.
چه موقع از شهادت سردار سلیمانی باخبر شدید؟
۴.۵ صبح جمعه خبر شهادت سردار سلیمانی را شنیدم. آن روز کرمان بودم. پس از اطلاع با برادرش سهراب تماس گرفتم که متوجه شدم او تهران است و آنها ساعت ۲.۵ متوجه شدهاند. به پسرم زنگ زدم تا به منزل سردار برود و همراه بچهها باشد؛ چون پسرم رضا با مهدی پسر سردار، دوست است.
من هم صبح به خانه حسین، اخوی بزرگ سردار در کرمان رفتم. فکر میکردم زود به آنجا رفتهام، اما وقتی رسیدم، دیدم آنجا مملو از جمعیت است. سردار علاقه زیادی به روضه حضرت زهرا (س) داشت و کنار منزلش بیت الزهرا (س) تأسیس کرده بود. وقتی رفتم سمت بیت الزهرا (س) دیدم تمام شهر در حسینیه آمده است و در حال عزاداری هستند. مردم کرمان خیلی سردار سلیمانی را دوست داشتند و به وجودش افتخار میکردند. البته نه تنها مردم کرمان، بلکه تمام مردم ایران و کشورهای آزادیخواه هم سردار را دوست داشتند. بعد از آن تصمیم گرفتیم همراه با خانواده سردار شهید به تهران بیاییم. وقتی به تهران رسیدیم، کنار خانواده شهید بودیم تا روزی که قرار شد پیکرهای شهدا را پس از تشییع باشکوه در عراق و خوزستان، به تهران بیاورند.
پس از تشییع باشکوه سردار سلیمانی و سایر شهدای مقاومت در تهران و قم، قرار شد پیکر سردار سلیمانی همانطور که خواسته بود، به گلزار شهدای کرمان منتقل شده و در آنجا آرام بگیرد. حدود ساعت ۲ صبح از ترمینال سلام فرودگاه امام (ره) پیکر شهدا به کرمان منتقل شد. حدود یک ساعت و ۱۰ دقیقه پرواز تا کرمان بود که من نیز در این پرواز همراه با پیکر شهدا به کرمان رفتم و در مسیر، پیکر سردار حاج قاسم و شهید پورجعفری را زیارت کردیم که آن لحظات بسیار برایمان دردناک بود. هر لحظه حس میکردیم داغی بر دلمان تازه میشود. حدود ساعت ۳ صبح به کرمان رسیدیم.
در کرمان هم پیکرها را برای تشییع تحویل گرفتند. جمعیت کثیری از شهرهای مختلف به کرمان آمده بودند، به طوری که شهر مملو از جمعیت بود. گلزار شهدای کرمان در دامنه کوه است که مردم برای تشییع تا حتی بالای کوهها و در سایهبانهای اطراف هم مستقر شده بودند. به خاطر سیل جمعیت متأسفانه اتفاق ناگواری رخ داد و عدهای در تشییع جان باختند که به خانوادهها و بازماندگان آنها تسلیت عرض میکنم.
علاقه حاج قاسم به روضه حضرت زهرا (س)/ پیکر شهید، سحرگاه اولین روز فاطمیه به خاک سپرده شد
به دلیل همین اتفاق و حضور بینظیر مردم در مراسم تشییع، قرار شد تدفین پیکرهای شهدا به زمانی دیگر موکول شود؛ چرا که اگر همان روز پیکرها را دفن میکردند، شاید اتفاقات بدتری میافتاد. تدفین پیکرهای شهید سلیمانی و شهید پورجعفری به روز بعد موکول شد و در سحرگاه اولین روز دهه فاطمیه در آرامگاه ابدی به خاک سپرده شدند. شاید تأخیر در تدفین حاج قاسم به خاطر علاقه خاص ایشان به حضرت زهرا (س) بود که در سحرگاه نخستین روز فاطمیه در جایگاه ابدی آرام گرفت.
«تسبیح و انگشتر» آخرین هدیه سردار شهید به دخترش
سردار سلیمانی برای دخترشان هم قبل از شهادت نامهای نوشته بود، از محتوای آن اطلاع دارید؟
قبل از شهادت، وقتی در سوریه بود، پیش از اینکه به سمت فرودگاه بغداد برود، دستخطی برای دخترش مینویسد و در آن یک انگشتر و تسبیح میگذارد که در خانهاش تحویل دخترش دادند. در این نوشته توصیه لازم را به دخترش کرده بود.
اقدام تعجببرانگیز شهید قبل از رفتن به آخرین مأموریت
یکی از اتفاقات جالب قبل از رفتن به سوریه این بود که برای اولین بار قبل از اینکه به سفر برود، سه روز خانواده را جمع میکند و هیچ جایی نمیرود. نه محل کار و نه دفتر رهبری. برای اولین بار بوده که چنین اقدامی میکرد که برای خانواده هم تعجبآور بود. انگار خودش میدانست که سفر آخرش است.
آقای خالقی بچه زرند کرمان است که در جایی حدود ۳۰ سال پیش با سردار سلیمانی عقد اخوت بستند. ایشان اکنون در قم زندگی میکند. حاج قاسم قبل از شهادت به آقای خالقی تماس میگیرد تا با هم به زیارت بروند. آقای خالقی تعریف میکرد، رفتیم قم و حاج قاسم حرم حضرت معصومه (س) را زیارت کرد و بین خادمان نشست و به گفتوگو پرداخت. بعد به سمت خانه رفتیم و دم در، یکی را که به زبان عربی صحبت میکرد، در آغوش گرفت که متوجه نشدم چه گفتند و بعد از صحبت یک انگشتر که در انگشت کوچکش بود، به آن فرد داد. بعد که میخواست به تهران برود گفتم من تا میدان ۷۲ تن میآیم که اصرار کرد و گفت: نه، خودم تنها میروم، اما من اصرار کردم تا ایشان را همراهی کنم. تا اینکه تا تهران با هم آمدیم. در مسیر تهران به من گفت که خیلی با این انگشتر نماز شب خواندهام، اگر اتفاقی برایم افتاد این انگشتر را در قبرم بگذارید. آقای خالقی میگفت که رمز اینکه دست با انگشتر ماند، شاید همین علاقه وی بود.
همه چیز برای شهادت حاج قاسم مهیا بود. فرزندانش را آماده کرده بود و در دستخطی هم محل شهادتش را به همسرش تاکید کرده بود که به محمود یعنی برادر خانمش محمود نامجو، محل دفن را گفته است. نه تنها من، بلکه همه ملت دلشان میسوزد. داغ سنگینی بر دلمان گذاشت. در اوج قدرت به شهادت رسید و امیدوارم ما پیرو راه ایشان باشیم.
تأکید شهید سلیمانی برای خدمت به اهل بیت (ع)
بهترین هدیهای که از سردار سلیمانی گرفتید چه بود؟
هدیه سردار سلیمانی به فرمانده و دوستان، انگشتر بود. حدود ۵ سال پیش هم به من انگشتری دادند که خیلی برایم ارزشمند است. اما بهترین هدیهای که از حاج قاسم دریافت کردم، همین خدمت به اهل بیت (ع) در ستاد بازسازی عتبات است. اخوی کوچکترش سهراب که با هم همکار بودیم، یک شب به منزل ما آمد. من در آن زمان نزدیک بازنشستگی بودم که حاج قاسم وقتی متوجه میشود دستخطی خطاب به آقای پلارک، رئیس وقت ستاد بازسازی عتبات مینویسد که من برای خدمت به اهلبیت (ع) به ستاد بازسازی بروم. امیدواریم رهرو خوبی برایش باشم؛ چون خیلی خدمت به اهل بیت (ع) را دوست داشت و همیشه میگفت: بهترین کار، خدمت به اهل بیت (ع) است و باید در این مسیر ثابت قدم بود.
حاج قاسم در امام، رهبری و انقلاب ذوب بود/ همواره دغدغه خدمت داشت
پس از شهادت سردار سلیمانی بسیاری از فرزندان شهدای مدافع حرم میگفتند که ما دوباره یتیم شدیم. ارتباط ایشان با خانوادههای شهدا به ویژه فرزندان آنها چگونه بود؟
حاج قاسم با همه افراد مهربان بود. فرزندان شهدا را خیلی دوست داشت و کنارشان مینشست و مثل پدر با آنها رفتار میکرد. ایشان در امام، رهبری و انقلاب ذوب بود. میگفت من حاضرم سرم را برای رهبری و حتی سیدنصرالله بدهم. اصرار داشت که به خانواده شهدا و حتی محرومان و فقرا کمک کند. به صله رحم هم تأکید داشت و هر لحظه فرصت میکرد، به خانواده شهدا سر میزد. سالهای آخر میگفت دیگر توان دیدن فرزندان شهدا را ندارم. خیلی برایم مشاهده ناراحتی آنها سخت است. آقای شیرازی نماینده رهبری در سپاه قدس در روز سوم شهادت سردار سلیمانی تعریف میکرد که ما جلسهای داشتیم که تا ساعت ۷ عصر به طول انجامید و قرار شد ادامه جلسه ۶ صبح فردای همان روز برگزار شود. متوجه شدیم بعد از جلسه حاج قاسم حرکت کرده و به اصفهان رفته و به یکی از نیروهای سپاه قدس که جانباز در اصفهان بوده، سر زده و دوباره به تهران برگشته و ساعت ۶ هم در جلسه حاضر شده است. در مجموع شاید دو تا سه ساعت بیشتر نمیخوابید و دغدغه خدمت داشت.
سردار خیلی هم با حوصله بود. جایی میرفتیم، وقتی بچههای شهدای مدافع حرم میخواستند عکس بیندازند، چندین بار از ماشین پیاده میشد تا با او عکس بیندازند. خیلی صبور و مهربان بود. در عین حال در مسائل نظام، حساس و استوار بود. هیچ فرمانده نظامی نداریم که حتی یک نیرو و زیردستش را به صورت کتبی یا درج در پرونده خدمتی توبیخ نکرده باشد. شفاهی توبیخ میکرد و مطالب را گوشزد میکرد، اما چند ساعت بعد آغوشش را باز میکرد. وقتی نزدیکش میشدی همانطور که ذوب در ولایت و رهبری بود، با رفتارش به آن سمت حرکت میکردی. به نظرم همان خلوص و رفتارش این جایگاه را نصیبش کرد.
یکی دیگر از ویژگیهای سردار سلیمانی، مردمی بودن اوست. سردار در پروازهای کرمان هم مثل مردم عادی میرفت و میآمد. وقتی پدرش فوت شد، مردم دِه میآمدند برای عرض تسلیت. از مسجد که بیرون آمد، متوجه وجود یک گیت بازرسی شد که همان موقع با ناراحتی خواست آنها را بردارند و گفت «ما ۳۰ سال آبرو کسب کردیم، اینها را جمع کنید». اصلا دوست نداشت مردم اذیت شوند و میگفت «باید مردم راحت رفت و آمد کنند، ما برای آسایش مردم فعالیت میکنیم، نه اینکه آنها را در تنگنا بگذاریم».
حتی بعضی اوقات با نگاهش متوجه درست یا نادرست بودن رفتارمان میشدیم. در مراسم تشییع پدرش، من و سردار کنار هم بودیم که یکی میخواست عکس بگیرد که من گفتم بگیر که وقتی این را گفتم سردار به من نگاهی کرد و من همان لحظه متوجه شدم که رضایتی ندارد. برای همین هم گفتم نگیر. وقتی مراسم تمام شد و خواست از حسینیه به خانه پدرش برود، مرا صدا زد و گفت «افضلی جان! آنجا جای خوبی برای عکس گرفتن نبود، آن فرد را پیدا کن و بگو اگر میخواهد عکس بگیرد، بیاید با هم عکس بگیریم».
سردار سلیمانی خیلی روضه حضرت زهرا (س) را دوست داشت. در بیت الزهرا (س) هم پنج شب روضه میخواندند و خانوادگی خرج میدادند. یکی از مداحان وقتی پس از شهادت سردار سلیمانی به منزل ایشان آمد، گفت میخواهم برای شهید روضه حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) بخوانم. بعد تعریف کرد سال گذشته ایشان از من تقاضا کرد که برایش در بیت الزهرا (س)کرمان بخوانم که آن زمان نتوانستم، اما چندی پیش سردار را دیدم و گفتم امسال کرمان میآیم و تلافی میکنم. ایشان گفت «امسال فاطیمه دیگری است». انگار دلش خبر کرده بود که فاطمیه امسال نیست.
خون شهید سلیمانی جوششی برای وحدت مسلمانان شد
برخی معتقدند با شهادت سردار سلیمانی دشمن شاد شدیم. نظر شما درباره این جمله چیست؟
همیشه وقتی کسی شهید میشد، حاج قاسم میگفت آنقدر نیرو و بسیجی و مردم خوب داریم که جای خوبها را میگیرند. انشاالله جوانان جای شهدا را میگیرند و مسیرشان را ادامه میدهند. قبل از اینکه شهید بادپا به سوریه برود، به ایشان گفت «سفر آخر توست و ان شاالله شهید شدی. برای شهادت من هم دعا کن». آن زمان داعش سر شهید بادپا را از تن جدا کرده بود و به ازای سر ایشان دشمن خواستههایی داشت که وقتی همسر شهید متوجه شد، به سردار سلیمانی گفته بود که اصلا نمیخواهم سرش را تحویل بگیرید و لازم نیست خواستههای آنها را عملی کنید.
سردار سلیمانی کار کردن برای محرومان را خیلی دوست داشت و دغدغهاش کنار فعالیتهای دفاعی کمک به ایتام و بیپناهان بود. امیدواریم خونش همانطور که جوششی برای وحدت مسلمانان و کشور شد، موجب رویش سلیمانیهای دیگر شود و راهش ادامه یابد.
خدا آمریکا را لعنت کند که داغی بر دل شیعیان جهان و امت ایران به ویژه ما همشهریانش گذاشت که فکر نکنم تا ابد این جنایت را فراموش کنیم. امیدواریم اهل بیت (ع) و ملت ایران و جبهه مقاومت انتقام این خون را بگیرند و مردم نیز راه این سردار شهید و همرزمانشان را ادامه دهند.
یک جمله با حاج قاسم...
صفت مالک اشتر زمان برای حاج قاسم کم است و وصفش بیشتر از اینهاست. نمیتوانم جملهای از او یا در وصفش بگویم. او آنقدر بزرگ بود که حضرت آقا درباره ایشان فرمودند: «هر زمانی که این شهید عزیز گزارشی ارائه میکرد من قلباً و زباناً او را تحسین میکردم، اما اکنون در برابر برکات شهادت او و آنچه این شهادت برای کشور و منطقه ایجاد کرد، سر تعظیم فرود میآورم».
سردار پورجعفری همیشه همراه حاج قاسم بود. با این شهید سرافراز هم خاطرهای دارید؟
سردار پورجعفری خیلی مسؤلیتپذیر و امین بود. از اول انقلاب هم با حاج قاسم بودند. مهمترین ویژگی ایشان را امانتداری و مورد اطمینان بودن میتوان عنوان کرد. یک جا هم حاج قاسم گفته بود که اگر دو نفر مرا ببخشند، من در این دنیا آمرزیده میشوم؛ یکی همسرم به خاطر اینکه بار زندگی گردن ایشان بود و یکی هم سردار پورجعفری که همیشه همراه من است.
با هیچ فکری نمیتوان رشادتهای شهید سلیمانی را تصویر کرد
شهید پورجعفری تعریف میکرد یک بار با هواپیما در حال رفتن به سوریه بودیم که دیدم حاجی چشمانش را بسته و انگار خواب است. در همان لحظه دیدم دو تا جنگنده آمریکایی کنار هواپیماست. همان لحظه به خاطر حاجی نگران شدم. اما دو دقیقه گذشت و حاجی چشمانش را باز کرد و تا رفتم چیزی بگویم ایشان گفت «نگران نباش چند دقیقه دیگر میروند». آنها بعد از چند دقیقه متفرق شدند.
حاج قاسم خیلی خطرات را پشت سر گذاشت. یک بار دیگر سردار پورجعفری تعریف میکرد در حال نشستن در فرودگاه سوریه بودیم که تیر زیادی میزدند، اما به ما یا هواپیما اصابت نکرد. وقتی نزدیک شدیم، سردار به خلبان گفت: ما سریع پیاده میشویم و تو دوباره تیکآف کن. وقتی ما پیاده شدیم و هواپیما اوج گرفت، دقیقا همان جایی که ما پیاده شده بودیم، منفجر شد. خیلی حاجی باهوش و باذکاوت بود. با هیچ قلمی نمیتوان خاطرات او را نوشت و با هیچ فکری نمیتوان رشادتهایش را تصویر کرد. بارها میگفتند خاطراتت را در یک مؤسسه فرهنگی بنویسیم، اما قبول نکرد. حتی زمانی به آقای پورجعفری گفته بودند خاطرات را کتاب کنیم، گفته بود من هیچ خاطرهای ندارم. آنقدر این مرد متواضع بود و نمیخواست دیده شود، اما خدا او را دید و به درجه رفیع شهادت رسید و پیکرش هم با حضور میلیونی مردم تشییع شد.